از نظر افلاطون، عشق نوعی آرزو و اشتیاق تهییج شده برای دستیابی به شناخت، فهم و آگاهی بیشتر است.
عین خ
توصیف دیوتیما از عشق به عنوان یک صعود ـ همانند نردبانی که از یک شکل پایینتر عشق فردی مربوط به یک معشوق خاص، به یک شکل بالاتر عشق به خوبی و زیبایی در مفهوم کلی آن میرساند ـ احتمالاً تأثیرگذارترین جنبهٔ این گفتار است. در صورتی که آن عشق که انگارهها و آثار خلاق را به وجود میآورد، پدید آمده باشد، از عشقی که تنها موجب تولید کودکان میشود، برتر است.
پروا
عشق از نظر دیوتیما یک میانجی است که میان دو موقعیت متقابل حرکت میکند، اما هرگز به یک پایان ایستا منتهی نمیشود و همیشه در یک فرایند «شدن» است.
پروا
عشق، نوعی میانجی میان نداشتن ـ داشتن و نقصان ـ کمال است که بهواسطهٔ دستیابی به مطلوب، فرومینشیند و به خاموشی میگراید
پروا
عشق، زیادهجویی و طمعکاری و «نوعی شهوت برای به دست آوردن و تصاحب کردن» و «سادهترین و روشنترین بیان خودخواهی» است.
پروا
در حالی که عشق ... در تمام ادوار ستایش شده، بزرگ داشته شده و نقطهٔ مقابل خودخواهی به شمار آمده است، چنین برمیآید که ممکن است عشق سادهترین و روشنترین بیان خودخواهی باشد.
پروا
«عشق، یک فیلسوف و یک فلسفه است. فلسفهْ یک یادگیری رسمی، ثابت و انعطافناپذیر نیست که از تمام احساسات مجزا شده باشد. فلسفه، طلب و جستوجویی برای عشق است؛ عشق به زیبایی و عشق به خرد که یکی از زیباترین چیزهاست.»
پروا
نیچه با واکاوی آرمانگرایی عموماً رؤیاپردازانهٔ ما در باب عشق، تلاش میکند پیدایش و تکوین عشق را با تکیه بر این نکته توضیح دهد که عشق بهواسطهٔ طمع و توجه به منافع شخصی برانگیخته میشود.
پروا