بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از آسمان سبز | طاقچه
تصویر جلد کتاب از آسمان سبز

بریده‌هایی از کتاب از آسمان سبز

نویسنده:سلمان هراتی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۶ رأی
۴٫۷
(۶)
آنان در همیشه‌ای از بهار ایستاده‌اند بی‌مرگ
R.Khabazian
بیا روشن، بیا بی‌کینه باشیم چو آه ساکتی در سینه باشیم برای کثرت خورشید در خویش بیا مثل دل آیینه باشیم
i_ihash
سجاده‌ام کجاست؟ می‌خواهم از همیشهٔ این اضطراب برخیزم این دل‌گرفتگی مداوم شاید تأثیر سایهٔ من است که این‌سان گستاخ و سنگوار بین خدا و دلم ایستاده‌ام سجاده‌ام کجاست؟
khorasani
که درد بی‌غمی درد کمی نیست
hadiizadi
به‌جز وسواس ما را همدمی نیست غمی و غصه‌ای و ماتمی نیست خدایا از چه من دل‌شاد باشم که درد بی‌غمی درد کمی نیست
i_ihash
بیرون این معین محدود رودی از ستاره جاری‌ست رودی از شهید با سکوت هم‌صدا شو تا بشنوی پشت آسمان چه می‌گذرد
کنتس مونت کریستو
و انسانی که در بزرگداشت جنایت هورا می‌کشد و سقوط را با همان لبخندی که بر سرسره می‌نشیند جاهل است انسانی که راه‌کوره‌های مریخ را شناخته است اما هنوز کوچه‌های دلش را نمی‌شناسد
R.Khabazian
این را فرشته‌ها حتی می‌دانند که نیمی از تو هنوز نامکشوف مانده است از خلأ نامعلوم‌تری دست‌هایی که با نیت مکاشفه در تو سفر کردند حیران در شیب جمجمه ایستادند
khorasani
تو آن انعطافی که پیشاپیش باران می‌روی
khorasani
آن کس که تو را نسراید بیمار است
khorasani
و یاد آن روز چقدر شیرین است که تو را در پستو دفن کنیم و در هوای آفتابی پر از فراوانی به خدا فکر کنیم
khorasani
وقتی جنوب را بمباران کردند تو در ویلای شمالی‌ات برای حل کدام جدول بغرنج از پنجره به دریا نگاه می‌کردی
سایه
دنیا به عشق محتاج است و نمی‌داند
R.Khabazian
تو آمدی ساده‌تر از بهار مثل تلاوت آیه‌های قیامت با بعثتی عظیم در پی و ما از خویش پرسیدیم زیستن یعنی چه؟ و یاد گرفتیم بگوییم توکلت علی الله
R.Khabazian
باید عطش و سنگلاخ را تجربه کرد آسایش از مقصد دورمان می‌دارد
R.Khabazian
سجاده‌ام کجاست؟ می‌خواهم از همیشهٔ این اضطراب برخیزم این دل‌گرفتگی مداوم شاید تأثیر سایهٔ من است که این‌سان گستاخ و سنگوار بین خدا و دلم ایستاده‌ام سجاده‌ام کجاست؟
R.Khabazian
بهار با تو درختی است بی‌نهایت سبز دریغ و درد از این بادهای پاییزی
R.Khabazian
دلم برای جبهه تنگ شده است چقدر جاده‌های هموار کسالت‌آورند از یکنواختی دیوارها دلم می‌گیرد می‌خواهم بر اوج بلندترین صخره بنشینم آن بالا به آسمان نزدیک‌ترم و می‌توانم لحظه‌های تولد باران را پیش‌بینی کنم دلم برای جبهه تنگ شده است آنجا معنویت به‌درک‌نیامده بسیار است آنجا ما مقابل آسمان می‌نشینیم و زمین را مرور می‌کنیم و به اندازهٔ چندین چشم معجزه می‌بینیم چقدر تماشای دورها زیباست دلم برای جبهه تنگ شده است
رعنا
زمین فقط پنج تابستان به عدالت تن داد و سبزی این سال‌ها تتمهٔ آن جویبار بزرگ است که از سرچشمهٔ ناپیدایی جوشید وگرنه خاک را بی تو جرئت آبادانی نیست
کنتس مونت کریستو
زمین فقط پنج تابستان به عدالت تن داد و سبزی این سال‌ها تتمهٔ آن جویبار بزرگ است که از سرچشمهٔ ناپیدایی جوشید وگرنه خاک را بی تو جرئت آبادانی نیست
کنتس مونت کریستو
آنان در همیشه‌ای از بهار ایستاده‌اند بی‌مرگ
کنتس مونت کریستو
ما زمستانیم بی‌طراوت حتی برگ آنان در همیشه‌ای از بهار ایستاده‌اند بی‌مرگ
کنتس مونت کریستو
آن‌سوی قلمرو چشم‌هامان درختانی ایستاده‌اند هزار بار سبزتر از این جنگل کال بعد از اینجا اقیانوسی‌ست آبی‌تر از زلال یله در بی‌کرانگی چونان ابدیتی بی‌ارتحال
کنتس مونت کریستو
این‌سان که به تقدیس معصیت نشستی و چشم از آفتاب بستی بدان که جولان شیطان به طلوع عشق نمی‌انجامد
مینا
من از سکوت می‌آیم از تاریک از خالی از خشک‌سالی من از عاقبت بیهودگی می‌آیم
سایه
می‌خواهم از همیشهٔ این اضطراب برخیزم این دل‌گرفتگی مداوم شاید تأثیر سایهٔ من است که این‌سان گستاخ و سنگوار بین خدا و دلم ایستاده‌ام
سایه
کی می‌توان از سادگی تو گفت و هم به دریافت خرمهرهٔ «نوبل» نائل آمد من فرزند مظلوم توام نه پاپیون می‌زنم و نه پیپ می‌کشم مثل تو ساده که هیچ کنفرانس رسمی او را نمی‌پذیرد
R.Khabazian
هفتاد و دو آفتاب از ایمان که قوام زمین در قیامتشان نشسته بود
R.Khabazian
من کدامم که فهم عظمت کاینات نویسم و بیقراری زمین را اندازه کنم و جرئت من آن‌قدر نیست که طوفان را به ادراک آورد
R.Khabazian
بر آخرین قله‌های انتظار ایستاده‌ایم و زمین را که در باتلاق تقلب بازیگوشی می‌کند تشر می‌زنیم
R.Khabazian

حجم

۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

حجم

۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان