بریدههایی از کتاب اسکارلت دههی شصت
۳٫۶
(۵۲)
چشمهات را که به خنده وا میدارم
فاتحترین جنگجوی تاریخ میشوم
Riri ask
کاغذ گران شده
پست هم که از مُد افتاده
من هم که هزارهزار صفحه عاشقت میشوم
کاش این شعر هم تحریم شود
تا تو عاشقانهتر بخوانیام
(:Ne´gar:)
بپوش مرا
تنم را تنت کن
ترکیب خونِ رگهایمان ارغوانی میدهد
m_oghab
که من پیادهٔ تواَم
تجریشُ شریعتیُ نوابُ صیادُ هنگامُ شب آ هنگام تواَم
من انقلاب تواَم
چمران؛ نَه
هفتِ تیرخوردهٔ تواَم
من بهتنهایی
طهرانِ تواَم
کربلایی
میخواهم زیرزمینی
به اندازهٔ این جهان حفر کنم
پناهگاهی؛
تا یک ساعت هم که شده
من وُ تو وُ جهانِ دلخواهِمان
و آن تکهابری که از آسمان برایت چیدم
در پناه هم باشیم
نابههنگام
جهان که خالی شد
شاید خدا هم از آن بالا به زیرزمین ما پناه آورد
(:Ne´gar:)
من در تمامیِ بیتو غمگینم
و
ادامه نمیدهم
(:Ne´gar:)
بعدِ تو همهچیز بهمن است
.ً..
گفتم ای کاش معادل دوستت دارم
هزاران کلام دیگر بود
تا با هر هزار بخوانمت
arghavan
گفتم ای کاش معادل دوستت دارم
هزاران کلام دیگر بود
تا با هر هزار بخوانمت
زینب آذرگشب
گفتم ای کاش معادل دوستت دارم
هزاران کلام دیگر بود
تا با هر هزار بخوانمت
آغوش
عاشقانهترینِ کلمات شد
Behjat Shafiee
اثاثِ خانه را کشیدیم
و سیگار را تا آخرین نخ
حالا چند ساعتیست تنها
تنهایی میکشم
تنهایی هم که لایت وُ اولترا ندارد
تنها تلخ است و میچسبد
چمدان تلخ است و میچسبد
به دستانت
به جای دستانم
من در تمامیِ بیتو غمگینم
و
ادامه نمیدهم
زینب آذرگشب
درها موجودات بسیار غمانگیزیاند
چون نمیتوانند نگهت دارند
و من دلم به اندازهٔ تمامِ درهای غمگین جهان تنگ است
.ً..
من دست بردهام به شب
اما به گاه صبح
خالیتر از آغوش تو بازگشتهام
Rastaa Rajabi
شب کجا تمام می شود؟
phi.lo.bib.lic
چه شبانهروزهایی که شکستم
استخوانبهاستخوان
به ترکِ
بوسه، سیگار، موهات
و هیهات از موهات
یک لحظه صبر کن
باید برای چشمهات واِنیکاد بخوانم
.ً..
دوست داشتن و دوستت داشتن
اولین مخترعان پرواز بودند
اصلاً همین دوست داشتن تو
ویزای اقامتِ تمام کشورهای جهان است
کافیست بر اقامهٔ تو نیت کنیم
دوستت دارم
و مقیم حرم یار شویم
Behjat Shafiee
من با تو قدیمیترین میشوم
رفاقتمان شأن رفیق میگیرد
کوچهها کاهگلی میشوند
پرچیندارِ انارهای ترکخورده
من با تو حافظِ شیراز میشوم
ناب میشوم
بیست وُ چند سالی دلشوره میشوم
مثل آن موقعها که معالیآباد هنوز آباد نبود
چشمهات را که به خنده وا میدارم
فاتحترین جنگجوی تاریخ میشوم
با تو که حرف میزنم
هر لحظه منتظرم ساعدی درِ کافه را باز کند
و کافهچی صدایم کند تلفن دارید آقا
با چشمهام بپرسم و آهسته جواب دهد
خانوم فرخزاد...
من با تو غریقِ نجاتِ خاطراتی میشوم
که بیتو لحظهای امانم نمیدهند
Moti
اینکه به لحظه اعتباری نیست، جملهٔ قصار نیست واقعیت محض زندگی است، زندگی بیرحمانه کوتاه است و بیرحمانهتر جدی.
phi.lo.bib.lic
سی و هشت
فقط میخواهم معجزهام
شادی چشمهات باشد
من پیامبر لبخندم
خدا کند که با خدا به نتیجه برسیم
BaranRezaei
شانزده
بعد از تو
فرمِ سفر به ماه را پُر کردهام
زندگی ما شروع شده بود
در صدای تو سوییتی اجاره کردم
و کارمندِ وقتشناس چشمهات شدم
با دستهات چند سالی
مدیرعاملِ شرابِ شیراز میشدم
با رقصِ موهات در باد بر صورتم
رییس هیئتمدیرهٔ عاشقان شهر
درآمدمان بد نبود
با سیاهمستی عاشقی زندگی میچرخید
زمین عاشق تو شد
با بوسهای تو را بلعید
و من
فرمِ سفر به ماه را پُر کردم
vihan
میخواهم زیرزمینی
به اندازهٔ این جهان حفر کنم
پناهگاهی؛
تا یک ساعت هم که شده
من وُ تو وُ جهانِ دلخواهِمان
و آن تکهابری که از آسمان برایت چیدم
در پناه هم باشیم
نابههنگام
جهان که خالی شد
شاید خدا هم از آن بالا به زیرزمین ما پناه آورد
arghavan
گاهی روحِ معشوق پانسمان میخواهد
باید بر بالینش بنشینی
دستِ دلش را گرم بگیری
و بر لالهٔ گوشش زمزمه کنی
آرام بخواب دلکم
تا بیدار شوی
تمامِ خوابهایت را تعبیر میکنم
زینب آذرگشب
برداشت آخر را از عمد سُرفه کردم
تا یکبار دیگر
بیشتر بگویم که چهقدرها دوستت دارم
و این حجمِ بیقراری چشمها
تمامش بداهه بود
برداشت بهتر بسیار داشتیم
اما با تلخیِ بیپایان تمام شد
و
تمام شد
k1
کاغذ گران شده
پست هم که از مُد افتاده
من هم که هزارهزار صفحه عاشقت میشوم
کاش این شعر هم تحریم شود
تا تو عاشقانهتر بخوانیام
مثل نان
مثل سرنگ سرطان
مثل همین روزها؛ آب اکسیژن هوا
مثل تقدیر که آن هم گران شده است
مثل جانبهلب
لب
مثل چشمهات
مرطوب نفسهات
که بسیار مرا تحریم کردهاند
zohre nazari
در خانه راه میروم
و هوایی را که تو جا گذاشتی
نفس میکشم
پنجرهٔ خانه به شمال میرسد
و
در ورودی خانه به جنوب
آخر کجا روم
که یادت نباشد وُ یادت نیایم
Sana Azadi
گفتم ای کاش معادل دوستت دارم
هزاران کلام دیگر بود
تا با هر هزار بخوانمت
.ً..
میخواهم زیرزمینی
به اندازهٔ این جهان حفر کنم
پناهگاهی؛
تا یک ساعت هم که شده
من وُ تو وُ جهانِ دلخواهِمان
و آن تکهابری که از آسمان برایت چیدم
در پناه هم باشیم
نابههنگام
جهان که خالی شد
شاید خدا هم از آن بالا به زیرزمین ما پناه آورد
.ً..
چشمهای تو شهری را شاعر میکند
.ً..
هر حلقه از تاروُپودِ گیسوی تو
جهانی را حاجتروا میکند
کوتاهشان نکن
من حاجت نمیخواهم
فقط بگذار
زیارتگاهم
آبشار موهای سیاه تو باشد
.ً..
آشوب، سیلِ سهمگینِ خاطراتیست
که قلبت را با خود میبرد
آشوب، آوارِ بهجامانده از رفتن است
یادِ تمامِ حرفهای نگفته
آشوب حضوریست که نیست
و آی که نیست میکند
آشوب، دلهرهٔ پیوستشده
به تنهاییست
khazar
حجم
۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
حجم
۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
قیمت:
۳۱,۵۰۰
۱۵,۷۵۰۵۰%
تومان