
بریدههایی از کتاب وقتی که از خودت می سوزی
۴٫۳
(۴۶)
میگوید: «قیمَةُ کُلِّ امْرِیءٍ ما یحْسِنُهُ»،۲۱ «ارزش هر کسی برابر همان چیزی است که آن را خوب میشمارد»؛
کاربر ۷۳۶۵۸۰۱
آنچه که بر روی من اثر میگذارد، همان نشاندهندهٔ جریان وجود من است
کاربر ۵۹۰۸۳۵۷
بچهها که خودشان را عروسک میدانند و توپ میدانند، با ازدسترفتن اینها میسوزند؛ ولی همینکه بزرگتر شدند و درجهٔ وجودی خودشان را احساس کردند، دیگر از این چیزها ناراحت نمیشوند و همان طبیعیها برایشان غیر بیعی میشود. انسان که خودش را از جماد و نبات و حیوان جلوتر مییابد، چطور میتواند بهخاطر اینها، که دنیا چیزی جز همینها نیست، ناراحت بشود و یا شاد بشود؟! بیحساب نیست که حد زهد و آزادی را این آیه میشمارد: (لِکیْ لا تَاْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما ءایکمْ). انسان نمیتواند با دستیافتن به تمامی نعمتها، شاد بشود و یا با رفتن آنها برنجد. این حالت طبیعی برای انسانی که در وجود و قدر، خودش را بیشتر از اینها میشناسد، دیگر طبیعی نیست.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
انسانی که خودش را گم کرده، دنبال خدا نمیرود؛ و اگر خدایی هم داشته باشد، این خدا محکوم اوست و یا دکور زندگی اوست، نه درمتن و نه حاکم در وجود او و هستی او.
کاربر ۷۳۶۵۸۰۱
هرآنچه مقصد خود قرار دهی، همان شکل نهایی تو میشود.
شهیدحمیدسیاهکالی مرادی
«ایمان و عشق خدا در دل مؤمن به کمال نمیرسد، مگر آنجایی که باکش نباشد که چه کسی دنیا را خورد.» دلی که از عشقهای دیگر پُر است و هزار رنج دارد، از عشق خدا سرشار نمیشود.
شهیدحمیدسیاهکالی مرادی
تو که رنج میبری که فلانی، فلان پست، فلان منزل، فلان زن، فلان مغازه، فلان برنامه را دارد، تو هنوز وابستهای؛ و اگر کاری بکنی و قیامی، بهخاطر همین وابستگی است. نه بهخاطر دستور و تکلیف. مادامی که خودت در گردونه هستی، نمیتوانی گرداننده باشی.
شهیدحمیدسیاهکالی مرادی
این علی است که در برابر معاویه میایستد و او را در تنگنا میگذارد و به فرار وامیدارد؛ و در این قیام، از دنیا آزاد است، که تمامی دنیا در چشم علی، کوچکتر از دانهٔ گندمی است که در دهان موری است؛ و این است که علی اینهمه را نمیخواهد که این دانه را بگیرد؛ چرا که آمد و رفت دنیا، داشتن و نداشتن اینها، علی را کم و زیاد نمیکند، ولی گرفتن یک دانه به ظلم، حتی از دهان موری، علی را میشکند و علی را میکاهد.
اینها که از دنیا بزرگتر هستند و دنیا در دستشان سنگینی ندارد و در دلشان جلوهای ندارد و در چشمشان حتی برقی نمیآورد، اینها باید دنیا را بهدست بگیرند. اینها که از گردونهٔ دنیا بیرون آمدهاند، باید گرداننده باشند؛ که در دنیا ابوترابها زیاد میشوند و میرویانند، نه ابولهبها که کم میآورند و میسوزانند.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
انسانی که آمدهبود تا راکدها را تا جماد و نبات و حیوان را و عنوانها را تبدیل کند و به حرکت وادارد، اکنون نشسته و خودش را به آجرها و سنگها و یا طلاها و جواهرها تبدیل کرده است. نتیجهٔ عمرش شده چند تا کاخ و مقداری جواهرات و سنگهای قیمتی.
انسان از صبح تا شام با چیزهایی شاد میشود و از چیزهایی میرنجد. چیزهایی در او مؤثر هستند. هنگامی که این مؤثرها و محرکها از درجهٔ وجودی انسان پایینتر باشند و با این وصف او را دگرگون کنند، در این هنگام خسارت وجودی انسان آغاز میشود.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
بچهها که خودشان را عروسک میدانند و توپ میدانند، با ازدسترفتن اینها میسوزند؛ ولی همینکه بزرگتر شدند و درجهٔ وجودی خودشان را احساس کردند، دیگر از این چیزها ناراحت نمیشوند و همان طبیعیها برایشان غیر بیعی میشود. انسان که خودش را از جماد و نبات و حیوان جلوتر مییابد، چطور میتواند بهخاطر اینها، که دنیا چیزی جز همینها نیست، ناراحت بشود و یا شاد بشود؟!
شهیدحمیدسیاهکالی مرادی
این برای ما طبیعی است که اگر فرشمان بدون هیچگونه کوتاهی سوخت، یا ماشینمان آتش گرفت و یا موهای سرمان ریخت و کچل شدیم، برای ما طبیعی است که صدمه میخوریم؛ ولی مسئله از همینجا آغاز میشود که باید این طبیعتها و این طبیعیها محاکمه شوند. چرا من بهخاطر چیزهایی که از لحاظ وجودی پایینتر از من هستند، صدمه میخورم؟ آنچه که بر روی من اثر میگذارد، همان نشاندهندهٔ جریان وجود من است، که علی میگوید: «قیمَةُ کُلِّ امْرِیءٍ ما یحْسِنُهُ»، «ارزش هر کسی برابر همان چیزی است که آن را خوب میشمارد»؛ و رویش حساب میکند. آنچه بر روی من اثر میگذارد، مرا به خودم نشان میدهد. من اگر خودم را فرش و ماشین و مو میدانم، حق دارم که ناراحت شوم؛ وگرنه این طبیعی نیست و باید محاکمه بشوم.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
دو چیز ابراهیم را به مقام خُلّت و خلیلاللهی رساند: از غیرخدا چیزی نخواست و اگر از او چیزی خواستند
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
«عذاب رسوایی و خواری». یونس، ۹۸؛ فصلت، ۱۶.
[]
«عذاب خفت و خواری». انعام، ۹۳؛ احقاف، ۲۰.
[]
«عذاب خفتآور». بقره، ۹۰؛ آلعمران، ۱۷۸؛ نساء، ۱۴؛ حج، ۵۷؛ لقمان، ۶؛ جاثیه، ۹؛ مجادله، ۵ و ۱۶.
[]
«عذابی پایدار». مائده، ۳۷؛ توبه، ۶۸؛ هود، ۳۹؛ زمر، ۴۰؛ شوری، ۴۵.
[]
«عذاب آتش». بقرة، ۱۲۶ و ۲۰۱؛ آلعمران، ۱۶ و ۱۹۱؛ اَنفال، ۱۴؛ سجده، ۲۰؛ سبا، ۴۲؛ حشر، ۳.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
«آتش برافروخته خداست که بر دلها چیره میشود و میسوزاند.» همزه، ۶ ــ ۷.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
انسان آمده تا جاری شود. انسان آمده تا با حرکتش و با جریانش به این دنیای راکد و مرده، معنا و حیات و جریان بدهد. آنجا که او به رکود مینشیند، جریان دنیا بهکار او نمیآید و خسارت او را جبران نمیکند: (ما اَغْنی عَنْهُ).
کاربر ۹۵۸۸۹۱۲
و ما این سوختنها و رنجها را در همین کافرهای سینهگشاد میبینیم که چگونه از هیچها غصه میخورند و برای هیچها رنج میبرند، درحالیکه برای خدا بیخیالاند و سنگدلاند و پابرجا.
Blessed
دلی که از عشقهای دیگر پُر است و هزار رنج دارد، از عشق خدا سرشار نمیشود. کوزه بهاندازهای که از هوا خالی شده، از آب پر میشود.
Alireza
تو که رنج میبری که فلانی، فلان پست، فلان منزل، فلان زن، فلان مغازه، فلان برنامه را دارد، تو هنوز وابستهای؛ و اگر کاری بکنی و قیامی، بهخاطر همین وابستگی است. نه بهخاطر دستور و تکلیف. مادامی که خودت در گردونه هستی، نمیتوانی گرداننده باشی.
Alireza
مادامی که خودت در گردونه هستی، نمیتوانی گرداننده باشی
Mahmoudabadi
غافل بودی از اینکه هرآنچه مقصد خود قرار دهی، همان شکل نهایی تو میشود.
کاربر ۷۳۶۵۸۰۱
مقصد او: (اِنَّ اِلی رَبِّک الرُّجْعی)
کاربر ۷۳۶۵۸۰۱
انسانی که آمدهبود تا راکدها را تا جماد و نبات و حیوان را و عنوانها را تبدیل کند و به حرکت وادارد، اکنون نشسته و خودش را به آجرها و سنگها و یا طلاها و جواهرها تبدیل کرده است.
کاربر ۷۳۶۵۸۰۱
تو که رنج میبری که فلانی، فلان پست، فلان منزل، فلان زن، فلان مغازه، فلان برنامه را دارد، تو هنوز وابستهای؛ و اگر کاری بکنی و قیامی، بهخاطر همین وابستگی است. نه بهخاطر دستور و تکلیف. مادامی که خودت در گردونه هستی، نمیتوانی گرداننده باشی.
شهیدحمیدسیاهکالی مرادی
در روایت هست: «لا یکْمُلُ الْایمان فی قَلْبِ مُؤمِن حَتّی لا یبالِی مَنْ اَکلَ الدّنْیا»؛ «ایمان و عشق خدا در دل مؤمن به کمال نمیرسد، مگر آنجایی که باکش نباشد که چه کسی دنیا را خورد.» دلی که از عشقهای دیگر پُر است و هزار رنج دارد، از عشق خدا سرشار نمیشود. کوزه بهاندازهای که از هوا خالی شده، از آب پر میشود. مغرور نباش که در کنار فراتی و در میان آب. کوزهٔ واژگون در میان آب، از آب خالی است. هوایش مانع سرشاری و لبریزی است. باید از هوا خالی شود که آن وقت پر میشود. تو که رنج میبری که فلانی، فلان پست، فلان منزل، فلان زن، فلان مغازه، فلان برنامه را دارد، تو هنوز وابستهای؛ و اگر کاری بکنی و قیامی، بهخاطر همین وابستگی است. نه بهخاطر دستور و تکلیف. مادامی که خودت در گردونه هستی، نمیتوانی گرداننده باشی.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
اگر تمامی سنگهای بیابانها را یک نفر برای خودش جمع کند، تو خندهات میگیرد و باکت نیست. چرا؟ چون وابستگی نداری. پس آنجا که باکت شد و رنج بردی، از این علامت، خودت را بشناس و بیخود حرفی را مطرح نکن که دلت پشتوانهاش نیست.
منی که سرود خسارت ابولهب را میخوانم، چگونه میتوانم در دلم حسرت داراییاش را بخورم که: (یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما اُوتِیَ قارُونُ اِنَّهُ لَدُو حَظٍّ عَظیمٍ).
اگر این توضیح را بخواهم و این توضیح را بفهمم، دیگر در دلم باکی نیست که چه کسی چهقدر از دنیا برد؛ و اگر کاری کردم و قیامی نمودم و در برابر تجاوزی ایستادم، این ایستادگی و قیام از تکلیفم مایه میگیرد، نه از هوسم و هوایم.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
مؤمن دنیا را رها نمیکند، که میچرخاند؛ چون کسی که از گردونه بیرون آمده میتواند گرداننده باشد و در پشت هر میزی و در کنار هر پُستی، هر نهاد راکدی، میتواند حرکت بسازد.
کسی که خودش را به سنگ و آجر تبدیل کرده، چگونه میتواند راه بیفتد. او وجودش همان سنگها و آجرها هستند. او خودش را در میان آجرها دفن کرده و نمیداند و باید از آتشی بترسد که با همین آدمها و با همین سنگها برافروخته میشود و با همینها روشن میماند:
(فَاتَّقُوا الّنارَ الَّتی وَقُودُهَا الّناسُ وَالْحِجارَهُ).
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
انسانی که مؤثرهایش و محرکهایش را کنترل نکرده و محاکمه نکرده، این انسان خودش را از دست داده و به خسارت وجودی رسیده است.
انسانی که خودش را تبدیل به سنگ و آجر کرده و به کاخها و پساندازهایش تبدیل شده و تمامی حرکتش را در این مدار بسته زندانی کرده و یا در پستها و عنوانها بسته است، این انسان خاسر است و هلاک است. انسان باید راکدها را به حرکت وا دارد، نه آنکه حرکت انسانی خودش را در اینها زندانی کند و خودش را با این پَستترها معاوضه کند و با اینها مبادله نماید.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
آن عملی را که من خیال میکردم چیزی نیست، اکنون مییابم که چقدر گند بهدنبال آورده است؛ چون در نظام و در دنیای رابطهها، یک گند در جای خود قرار نمیگیرد که باز میشود: (یَلْقیهُ مَنْشُورًا).
در نظام مرتبط، کارهای پراکنده و پرندهٔ تو، طائرهای تو، به گردن تو بسته میشوند و به صورت کتاب جمعبندی شده در دیدگاه تو گشوده میشوند و تو میبینی که چگونه باز شدهاند و گسترش یافتهاند. یک لبخند تا کجا رسیده و یک نگاه تا کجا رفته. یک لحظه غضب چه خونها سبز کرده و یک جرقه چقدر آتش افروخته است.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
خوبی و بدی آدمها و حرفها و عملها، دلیل خوبی و بدی مکتب نیست. دلیل خوبی و بدی راه نیست. راه را و مکتب را، فقط با هدف و شعاری که دارد نقد میزنند، نه با آدمهای خوب و بدش و نه با حرفهای خوب و بد آدمها و نه با عملهای خوب و بد آنها. اگر تمامی افرادِ یک راه خوب بودند، این دلیل خوبی آن راه نیست؛ اگر همه صداقت داشتند، این دلیل خوبی آن راه نیست؛ چون آنچه که به صداقت ارزش میدهد، همان هدف و جهتی است که صداقت در آن قرار گرفته. کسانی که در کنار هیتلر، با صداقت میجنگیدند و یا بهخاطر پفیوزها، با صداقت آدم پوست میکندند، اینها صداقتشان باعث لعنت و کیفرشان خواهد بود. ارزش صداقت در رابطه با ارزش هدفی است که انتخاب کردهای و ارزش هدفها در رابطه با قدر و اندازهٔ انسان، در رابطه با ظرفیت و نیاز اوست،
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
توجه به حجتها و اسوهها به انسان نشان میدهد که در کجاست. و انسانی که فهمیده باید تا کجا باشد، آرام نمیگیرد و راه میافتد.
هنگامی که من دستم را با دست حجت و چشمم را با چشم او و سینهام را با سینهٔ او میسنجم، تازه میفهمم که باید دستهایم را بکارم و چشمهایم را بکارم و خودم را بکارم که رویشی را آغاز کنم و کمبودهایم را جبران کنم.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
حجم
۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان