
بریدههایی از کتاب وقتی که از خودت می سوزی
۴٫۳
(۴۸)
«ایمان و عشق خدا در دل مؤمن به کمال نمیرسد، مگر آنجایی که باکش نباشد که چه کسی دنیا را خورد.» دلی که از عشقهای دیگر پُر است و هزار رنج دارد، از عشق خدا سرشار نمیشود.
شهیدحمیدسیاهکالی مرادی
انسانی که خودش را گم کرده، دنبال خدا نمیرود؛ و اگر خدایی هم داشته باشد، این خدا محکوم اوست و یا دکور زندگی اوست، نه درمتن و نه حاکم در وجود او و هستی او.
کاربر ۷۳۶۵۸۰۱
آنچه که بر روی من اثر میگذارد، همان نشاندهندهٔ جریان وجود من است
کاربر ۵۹۰۸۳۵۷
میگوید: «قیمَةُ کُلِّ امْرِیءٍ ما یحْسِنُهُ»،۲۱ «ارزش هر کسی برابر همان چیزی است که آن را خوب میشمارد»؛
کاربر ۷۳۶۵۸۰۱
هرآنچه مقصد خود قرار دهی، همان شکل نهایی تو میشود.
شهیدحمیدسیاهکالی مرادی
تو که رنج میبری که فلانی، فلان پست، فلان منزل، فلان زن، فلان مغازه، فلان برنامه را دارد، تو هنوز وابستهای؛ و اگر کاری بکنی و قیامی، بهخاطر همین وابستگی است. نه بهخاطر دستور و تکلیف. مادامی که خودت در گردونه هستی، نمیتوانی گرداننده باشی.
شهیدحمیدسیاهکالی مرادی
این علی است که در برابر معاویه میایستد و او را در تنگنا میگذارد و به فرار وامیدارد؛ و در این قیام، از دنیا آزاد است، که تمامی دنیا در چشم علی، کوچکتر از دانهٔ گندمی است که در دهان موری است؛ و این است که علی اینهمه را نمیخواهد که این دانه را بگیرد؛ چرا که آمد و رفت دنیا، داشتن و نداشتن اینها، علی را کم و زیاد نمیکند، ولی گرفتن یک دانه به ظلم، حتی از دهان موری، علی را میشکند و علی را میکاهد.
اینها که از دنیا بزرگتر هستند و دنیا در دستشان سنگینی ندارد و در دلشان جلوهای ندارد و در چشمشان حتی برقی نمیآورد، اینها باید دنیا را بهدست بگیرند. اینها که از گردونهٔ دنیا بیرون آمدهاند، باید گرداننده باشند؛ که در دنیا ابوترابها زیاد میشوند و میرویانند، نه ابولهبها که کم میآورند و میسوزانند.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
انسانی که آمدهبود تا راکدها را تا جماد و نبات و حیوان را و عنوانها را تبدیل کند و به حرکت وادارد، اکنون نشسته و خودش را به آجرها و سنگها و یا طلاها و جواهرها تبدیل کرده است. نتیجهٔ عمرش شده چند تا کاخ و مقداری جواهرات و سنگهای قیمتی.
انسان از صبح تا شام با چیزهایی شاد میشود و از چیزهایی میرنجد. چیزهایی در او مؤثر هستند. هنگامی که این مؤثرها و محرکها از درجهٔ وجودی انسان پایینتر باشند و با این وصف او را دگرگون کنند، در این هنگام خسارت وجودی انسان آغاز میشود.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
بچهها که خودشان را عروسک میدانند و توپ میدانند، با ازدسترفتن اینها میسوزند؛ ولی همینکه بزرگتر شدند و درجهٔ وجودی خودشان را احساس کردند، دیگر از این چیزها ناراحت نمیشوند و همان طبیعیها برایشان غیر بیعی میشود. انسان که خودش را از جماد و نبات و حیوان جلوتر مییابد، چطور میتواند بهخاطر اینها، که دنیا چیزی جز همینها نیست، ناراحت بشود و یا شاد بشود؟! بیحساب نیست که حد زهد و آزادی را این آیه میشمارد: (لِکیْ لا تَاْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما ءایکمْ). انسان نمیتواند با دستیافتن به تمامی نعمتها، شاد بشود و یا با رفتن آنها برنجد. این حالت طبیعی برای انسانی که در وجود و قدر، خودش را بیشتر از اینها میشناسد، دیگر طبیعی نیست.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
«لا یکْمُلُ الْایمان فی قَلْبِ مُؤمِن حَتّی لا یبالِی مَنْ اَکلَ الدّنْیا»؛ «ایمان و عشق خدا در دل مؤمن به کمال نمیرسد، مگر آنجایی که باکش نباشد که چه کسی دنیا را خورد.»
کاربر ۷۶۴۸۲۸۳
مادامی که خودت در گردونه هستی، نمیتوانی گرداننده باشی.
springgirl
خسارت انسان، از باختن خودش و قدرش و از چشمپوشی از لقاءاللَّه و محبوسشدن در تنگنای این زندان مایه میگیرد. چشمپوشی از مبدء و از معاد و از قدر و از خود انسان خسارتساز است
hoora
انسان آمده تا جاری شود. انسان آمده تا با حرکتش و با جریانش به این دنیای راکد و مرده، معنا و حیات و جریان بدهد. آنجا که او به رکود مینشیند، جریان دنیا بهکار او نمیآید و خسارت او را جبران نمیکند: (ما اَغْنی عَنْهُ).
کاربر ۹۵۸۸۹۱۲
و ما این سوختنها و رنجها را در همین کافرهای سینهگشاد میبینیم که چگونه از هیچها غصه میخورند و برای هیچها رنج میبرند، درحالیکه برای خدا بیخیالاند و سنگدلاند و پابرجا.
Blessed
دلی که از عشقهای دیگر پُر است و هزار رنج دارد، از عشق خدا سرشار نمیشود. کوزه بهاندازهای که از هوا خالی شده، از آب پر میشود.
Alireza
تو که رنج میبری که فلانی، فلان پست، فلان منزل، فلان زن، فلان مغازه، فلان برنامه را دارد، تو هنوز وابستهای؛ و اگر کاری بکنی و قیامی، بهخاطر همین وابستگی است. نه بهخاطر دستور و تکلیف. مادامی که خودت در گردونه هستی، نمیتوانی گرداننده باشی.
Alireza
غافل بودی از اینکه هرآنچه مقصد خود قرار دهی، همان شکل نهایی تو میشود.
کاربر ۷۳۶۵۸۰۱
بچهها که خودشان را عروسک میدانند و توپ میدانند، با ازدسترفتن اینها میسوزند؛ ولی همینکه بزرگتر شدند و درجهٔ وجودی خودشان را احساس کردند، دیگر از این چیزها ناراحت نمیشوند و همان طبیعیها برایشان غیر بیعی میشود. انسان که خودش را از جماد و نبات و حیوان جلوتر مییابد، چطور میتواند بهخاطر اینها، که دنیا چیزی جز همینها نیست، ناراحت بشود و یا شاد بشود؟!
شهیدحمیدسیاهکالی مرادی
این برای ما طبیعی است که اگر فرشمان بدون هیچگونه کوتاهی سوخت، یا ماشینمان آتش گرفت و یا موهای سرمان ریخت و کچل شدیم، برای ما طبیعی است که صدمه میخوریم؛ ولی مسئله از همینجا آغاز میشود که باید این طبیعتها و این طبیعیها محاکمه شوند. چرا من بهخاطر چیزهایی که از لحاظ وجودی پایینتر از من هستند، صدمه میخورم؟ آنچه که بر روی من اثر میگذارد، همان نشاندهندهٔ جریان وجود من است، که علی میگوید: «قیمَةُ کُلِّ امْرِیءٍ ما یحْسِنُهُ»، «ارزش هر کسی برابر همان چیزی است که آن را خوب میشمارد»؛ و رویش حساب میکند. آنچه بر روی من اثر میگذارد، مرا به خودم نشان میدهد. من اگر خودم را فرش و ماشین و مو میدانم، حق دارم که ناراحت شوم؛ وگرنه این طبیعی نیست و باید محاکمه بشوم.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
انسانی که مؤثرهایش و محرکهایش را کنترل نکرده و محاکمه نکرده، این انسان خودش را از دست داده و به خسارت وجودی رسیده است.
انسانی که خودش را تبدیل به سنگ و آجر کرده و به کاخها و پساندازهایش تبدیل شده و تمامی حرکتش را در این مدار بسته زندانی کرده و یا در پستها و عنوانها بسته است، این انسان خاسر است و هلاک است. انسان باید راکدها را به حرکت وا دارد، نه آنکه حرکت انسانی خودش را در اینها زندانی کند و خودش را با این پَستترها معاوضه کند و با اینها مبادله نماید.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
دو چیز ابراهیم را به مقام خُلّت و خلیلاللهی رساند: از غیرخدا چیزی نخواست و اگر از او چیزی خواستند
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
«عذاب رسوایی و خواری». یونس، ۹۸؛ فصلت، ۱۶.
[]
«عذاب خفت و خواری». انعام، ۹۳؛ احقاف، ۲۰.
[]
«عذاب خفتآور». بقره، ۹۰؛ آلعمران، ۱۷۸؛ نساء، ۱۴؛ حج، ۵۷؛ لقمان، ۶؛ جاثیه، ۹؛ مجادله، ۵ و ۱۶.
[]
«عذابی پایدار». مائده، ۳۷؛ توبه، ۶۸؛ هود، ۳۹؛ زمر، ۴۰؛ شوری، ۴۵.
[]
«عذاب آتش». بقرة، ۱۲۶ و ۲۰۱؛ آلعمران، ۱۶ و ۱۹۱؛ اَنفال، ۱۴؛ سجده، ۲۰؛ سبا، ۴۲؛ حشر، ۳.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
«آتش برافروخته خداست که بر دلها چیره میشود و میسوزاند.» همزه، ۶ ــ ۷.
کاربر ۹۲۴۰۰۶۷
انسان آمده تا به سنگ و در و دیوار تا به اینهمه پدیده، حرکت بدهد. انسان آمده تا امکاناتش را تبدیل به حرکت، تبدیل به صفا، تبدیل به انس و تبدیل به وحدت بکند.
hoora
انسان آمده تا در کنار اینهمه نعمت که هست، آن چیزی را که نیست، هست کند. آمده تا نبودها را بود کند.
hoora
در روی سفرهٔ کرامتِ خدا، همه چیز هست. آنچه نیست اینکه تو به این هستیها حرکت بدهی و آنها را بهکار بگیری.
hoora
انسان برای این مهم آمده تا خلق کند؛ ولی او به جمعکردن قناعت میکند و احتکار میکند و یا بیجهت مصرف میکند و نعمتها را دور میریزد و اسراف میکند؛ و در همین مرحله است که خسارت وجودی انسان شکل میگیرد.
hoora
این برای ما طبیعی است که اگر فرشمان بدون هیچگونه کوتاهی سوخت، یا ماشینمان آتش گرفت و یا موهای سرمان ریخت و کچل شدیم، برای ما طبیعی است که صدمه میخوریم؛ ولی مسئله از همینجا آغاز میشود که باید این طبیعتها و این طبیعیها محاکمه شوند. چرا من بهخاطر چیزهایی که از لحاظ وجودی پایینتر از من هستند، صدمه میخورم؟ آنچه که بر روی من اثر میگذارد، همان نشاندهندهٔ جریان وجود من است، که علی میگوید: «قیمَةُ کُلِّ امْرِیءٍ ما یحْسِنُهُ»، «ارزش هر کسی برابر همان چیزی است که آن را خوب میشمارد»
hoora
خوبی و بدی آدمها و حرفها و عملها، دلیل خوبی و بدی مکتب نیست. دلیل خوبی و بدی راه نیست. راه را و مکتب را، فقط با هدف و شعاری که دارد نقد میزنند، نه با آدمهای خوب و بدش و نه با حرفهای خوب و بد آدمها و نه با عملهای خوب و بد آنها.
hoora
مادامی که خودت در گردونه هستی، نمیتوانی گرداننده باشی
Mahmoudabadi
حجم
۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان