بریدههایی از کتاب آدمخواران
نویسنده:ژان تولی
مترجم:احسان کرمویسی
ویراستار:حامد حکیمی
انتشارات:نشر چشمه
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۱از ۴۷۷ رأی
۴٫۱
(۴۷۷)
بچهای با تیرکمان دماغ آلن را نشانه رفت.
آنتونی صدایش را بلند کرد. «آهای مردم! بیایید از این مرد بینوا حمایت کنید. چه کسی قدم جلو میگذارد؟ بیایید جلو این ستم را بگیریم. کی با ماست؟»
هیچکس جواب درخواستش را نداد. مردمِ فقیر یکصدا پشتسرهم میگفتند که امپراتور به خاطر این کارشان به آنها پول میدهد. پول برایشان خیلی مهمتر بود. پس بیوقفه با مشت به جان آلن میافتادند و ضربههایشان را به شکم و صورت آلن میزدند.
misbeliever
حیوانها، حیوانها! اما نه، نه. حیف نام حیوان که روی شما بگذارند!
کاربر 18720
«باورم نمیشود. والی مملکتمان را ببین! قباحت دارد.»
j
«دوست دارم طوری برقصم که انگار فردایی در کار نیست!
سَمَر
من چهطور میتوانم توی چشم پدر و مادری که پسرشان به جای من به جنگ رفته نگاه کنم؟ از خجالت آب میشوم
گیسو
مردم فهمیده بودند که کشتن یک انسان به راحتیِ برداشتِ محصول است.
Hana
قتلی که مردم در حال ارتکابش بودند اعلامیهای بود برای عشق به مام وطن.
کاوشگر
چند نفر پرسیدند «او کی بود؟» تمامِ بعدازظهر مشغول کشتن کسی بودند که حتی نمیدانستند کیست.
rahgozar
«دوست دارم توی حباب خودم زندگی کنم و فقط بنویسم.»
ilya
آلن به تالار جهنم میرفت تا آخرین پردهٔ این تراژدی اجرا شود. حالا او برای بقیه چیزی نبود جز عروسکی کهنه و بیارزش و سوزاندنش نقطهای بود بر پایان جشن.
Hana
«ما هم روزگاری آدمهای خوبی بودیم.»
پویا پانا
آنها دور آلن حلقه زدند و شروع کردند به خندیدن به او. دندانهای کثیفشان را به هم نشان میدادند و سعی میکردند یکدیگر را تحتتأثیر قرار دهند. خیلیهاشان طرفدار ناپلئون سوم بودند. آنها یقین داشتند که هیچ پروسیای نمیتواند سرشان را شیره بمالد. درست فکر میکردند، فقط مشکل اینجا بود که آلن پروسی نبود.
niloo_books
اینکه انسان تا چه حد میتواند تندخو باشد و نابهنجار رفتار کند از مسائلی است که وحشت به جانمان میاندازد.
mjn668
حماقت چشمشان را کور کرده. نمیتوانند حقیقت را ببینند. نمیخواهند به اشتباهشان اعتراف کنند.
j
زندگی آرام و خاطرات خوشِ گذشتهاش بهسرعت از جلو چشمانش عبور کردند. او از عرشِ وقار به زمینِ بیمقدار افتاده بود. زمینی که حالا او را روی خاکش میکشاندند تا ببرند و اعدامش کنند.
Hana
«هنوز توی این کشورِ مترقی آدم بیسواد داریم. نصف انجمن شهرمان بلد نیستند اسمشان را بنویسند. از کل این منطقه فقط نُهتا پسر به مدرسه میآیند.»
«چه انتظاری دارید، خانم لشو؟ هر بچهای که به مدرسه بیاید یک کارکُن از خانه و مزرعه کم میشود. قطعاً متوجه حرفم هستید.»
Hana
تمامِ بعدازظهر مشغول کشتن کسی بودند که حتی نمیدانستند کیست.
mjn668
همهشان یک حرف را تکرار میکردند، «نمیدانیم آن روز چه بلایی سرمان آمده بود.» همیشه همینطور است. یک روز اتفاقی میافتد و همه میگویند «درست است ولی فلانی بود که…»
goli
مردم همدیگر را هُل میدادند تا با دستشان داغی بر بدن دشمن بزنند. یکی جلو میآمد، ضربهاش را میزد و عقب میرفت تا نفر بعدی بیاید و جایش را بگیرد. غریزهٔ جمعیِ کشتارْ احساس مسئولیت را از بین برده بود. خونریزی به نوجوانان و جوانان فرصتی میداد تا مردانگیشان را ثابت کنند و جایشان را در جامعه بین مردم باز کنند.
Hormoz Sohrabi
مردم امسال، بهرغم خندههاشان، انگار فقط وانمود میکنند که خوشحالاند.
saaadi_h
آدمخواران
نویسنده: ژان تولی
مترجم: احسان کرمویسی
نشر چشمه
helya.B
اصلاً به دنیا آمدهای که دل ببری. همیشه شادی. هیچوقت لبخند از روی لبهایت پاک نمیشود. چشمانت هم که مثل آسمان است.»
کِــــلارآ
نفس کشیدن برایش سخت شده بود اما حضور همین چند نفر دوست به او امید اندک اما تازهای بخشید.
Andrey
«دوست دارم طوری برقصم که انگار فردایی در کار نیست
masm
جمعیت همه شادوشنگول بودند. سوختنِ آدم زمان زیادی میبرد. خورشید، در افق، خون گریه میکرد. منظرهٔ مخوفی بود. باد خاکسترِ آلن را به همه طرف میپراکند. قدری از این گرد سیاه به زیر پای مردمی رفت که دهانهای چربشان را با آستینهای چرکشان پاک میکردند. آنها سیر و خوشحال بودند.
omidariobarzan
«چرا آقای دو مونِی را کشتید؟»
«چون مردم گفتند که او شعار زندهباد پروس سر داده.»
«خبر داشتید که او برای جنگ نامنویسی کرده و قرار بود به جنگ با پروسیها برود؟»
«جدی؟ کسی چیزی به من نگفت.»
«بله. او قرار بود به جبهه برود.»
Husayn Parvarde
ژان تولی رمان آدمخواران را براساس این وقایع تاریخی نوشته است. او برای نوشتن داستانش به گزارشهای پلیس و دادگاه بسنده نکرده و شخصاً به روستای اوتفای رفته و آنقدر مردم آن دهکده را سؤالپیچ کرده که تهدیدش کرده بودند اگر باز هم به آنجا برگردد او قربانیِ جدید خواهد بود! نثر ژان تولی در این کتاب گاه بسیار غنی و شاعرانه و گاهی در حد یک گزارش بیروحِ پلیس افتوخیز میکند. و البته این از خصوصیاتِ نوشتههای اوست که با زبان بازی میکند. ژان تولی عاشق بازی کردن با مفاهیم انسانی هم هست و با وارونه کردن عرف و معانی، دید تازهای به خواننده میدهد که معمولاً برایش تازگی دارد.
PARNIAN
«چرا فکر کردهاند من پروسیام؟»
دوبوا گفت «حماقت چشمشان را کور کرده. نمیتوانند حقیقت را ببینند. نمیخواهند به اشتباهشان اعتراف کنند. فکر میکنند با کتک زدنِ تو دارند به فرانسه و امپراتور خدمت میکنند.»
niloufar
مردم امسال، بهرغم خندههاشان، انگار فقط وانمود میکنند که خوشحالاند.
ستاره
مردم میخندیدند و روی خونِ آلن پسوپیش میرفتند. این کار برایشان سرگرمی شده بود وگرنه اگر میخواستند میتوانستند آلن را تکهتکه کنند.
آتیلا
حجم
۳۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۳۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰۵۰%
تومان