بریدههایی از کتاب مرگ شادمانه
۳٫۰
(۱۱)
بیشتر وقتها برای زندهماندن شهامت بیشتری لازم است تا خودکشیکردن
Mohammad
بیشتر وقتها برای زندهماندن شهامت بیشتری لازم است تا خودکشیکردن.
Morteza Rahmani
باور کن، نه درد بزرگی وجود دارد، نه پشیمانی بزرگی و نه خاطرههای بزرگی. همهچیز، حتا عشقهای بزرگ هم فراموش میشوند
Mohammad
آدم در بعضی از محیطها افکارش را بروز نمیدهد و برای خودش نگهشان میدارد، چون میداند این افکار با تنگنظریها و حماقتهای دیگران برخورد خواهند کرد.
marziye
«بیستسالی میشود که طعم خوشبختی را نچشیدهام. از این زندگی که مرا میبلعد هیچچیزی نفهمیدهام و آنچه مرا از مرگ میترساند این یقینی است که در من ایجاد میکند که زندگیام بدون من سپری شده و من در حاشیهاش بودهام، متوجه هستید؟»
marziye
امروز فهمیدهام که عملکردن، دوستداشتن و رنجبردن بهراستی همان زندگیکردن است، اما زندگیای که آدم در آن روراست باشد و سرنوشتش را بپذیرد، مانند بازتاب پرشور و شادمانهٔ رنگینکمانی که برای همه یکسان است.
marziye
وضع دردناک و اسفبارش آنقدر ادامه یافت که اطرافیانش به آن عادت کردند و از یاد بردند که امکان دارد بر اثر آن ازپا درآید
malekshahi.mj
ثروتمندبودن یا شدن، یعنی داشتن وقت کافی برای خوشبختبودن، البته بهشرطی که آدم شایستگیاش را داشته باشد.»
کاربر ۲۳۴۹۱۴۷
هرگز چشم نپوش، کاترین. تو خیلی چیزهای بسیار اصیل و نیز استعداد خوشبختشدن در خودت داری. فقط در انتظار زندگیکردن با یک مرد نمان. خیلی از زنها با این فکر دچار اشتباه میشوند. اما خوشبختشدن را از خودت انتظار داشته باش.
ندا
انسان نیروی انسان را میکاهد. دنیا این نیرو را دستنخورده باقی میگذارد.
حسین منجزی
آدم نیرومند، یا ضعیف، یا داوطلبانه زاده نمیشود. پساز زادن نیرومند یا روشنبین میشود. سرنوشت در وجود انسان نیست، بلکه دوروبرش است.
حسین منجزی
کافههای این محله بهویژه خیلی باحال و پرجنبوجوش بودند. در آنها گرمایی حکمفرما بود شبیه پناهگاه گوسفندان در برابر ترس از تنها بودن و آرزوهای مبهم.
ندا
کاردونا با ناراحتی گفت: «از کار بیکار شدهام»، بعد عکس را نشان مرسو داد و بریدهبریده گفت «دوستش داشتم»، و مرسو پیش خودش تعبیر کرد: «او دوستم داشت.» کاردونا دوباره گفت: «حالا مرده» و مرسو اینطور فهمید: «تنها ماندهام.»
ندا
انسان نیروی انسان را میکاهد. دنیا این نیرو را دستنخورده باقی میگذارد.
ندا
باور کن، نه درد بزرگی وجود دارد، نه پشیمانی بزرگی و نه خاطرههای بزرگی. همهچیز، حتا عشقهای بزرگ هم فراموش میشوند.
ندا
«و شما مرسو، با این بدنی که دارید، تنها وظیفهتان این است که زندگی کنید و خوشبخت باشید.»
Morteza Rahmani
امروز فهمیدهام که عملکردن، دوستداشتن و رنجبردن بهراستی همان زندگیکردن است، اما زندگیای که آدم در آن روراست باشد و سرنوشتش را بپذیرد، مانند بازتاب پرشور و شادمانهٔ رنگینکمانی که برای همه یکسان است.
Morteza Rahmani
و ثروتمندبودن مفهومش آزادشدن از شر پول است.»
حسین منجزی
بریدهبریده گفت «دوستش داشتم»، و مرسو پیش خودش تعبیر کرد: «او دوستم داشت.» کاردونا دوباره گفت: «حالا مرده» و مرسو اینطور فهمید: «تنها ماندهام.»
حسین منجزی
این مرگی که مانند حیوانی وحشتزده، دیوانهوار به آن نگریسته بود، حالا درمییافت ترسیدن از آن، مفهومش ترسیدن از زندگی است. ترس از مردن، دلبستگی بیپایان نسبت به چیزی است که در آدم زنده است. و همهٔ کسانی که تصمیمگیریهایی قاطعانه برای متعالیشدن و بالابردن سطح زندگیشان انجام ندادهاند، همهٔ آنهایی که میترسیدند و از خود ضعف نشان میدادند، همگی بهخاطر مجازاتی که برای درنیامیختن با زندگیای که برایشان درنظر گرفته شده بود، از مرگ میترسیدند.
حسین منجزی
از این زندگی که مرا میبلعد هیچچیزی نفهمیدهام و آنچه مرا از مرگ میترساند این یقینی است که در من ایجاد میکند که زندگیام بدون من سپری شده و من در حاشیهاش بودهام، متوجه هستید؟
ندا
آدم نمیتواند مدتی طولانی خوشبخت زندگی کند. همین که الان خوشبخت است، کافی است. و تمام. و مرگ مانع هیچچیز نمیشود. در آنصورت رویدادی است شادمانه.
ندا
برای من زندگی را دوست داشتن، شناکردن در دریا نیست، بلکه با سرمستی و از خودبیخود زندگیکردن است. همچنین در رابطه داشتن با زنها، ماجراجوییها و رفتن به سرزمینهای گوناگون. و نیز جنبوجوش داشتن، دست به کارهای ناممکن زدن، زندگی پرشور و شگفتیآوری را گذراندن.
ندا
برای من زندگی را دوست داشتن، شناکردن در دریا نیست، بلکه با سرمستی و از خودبیخود زندگیکردن است. همچنین در رابطه داشتن با زنها، ماجراجوییها و رفتن به سرزمینهای گوناگون. و نیز جنبوجوش داشتن، دست به کارهای ناممکن زدن، زندگی پرشور و شگفتیآوری را گذراندن.
ندا
این مرگی که مانند حیوانی وحشتزده، دیوانهوار به آن نگریسته بود، حالا درمییافت ترسیدن از آن، مفهومش ترسیدن از زندگی است.
ندا
اما آنچه در وجودش ثابت است روحیهٔ طغیانگری است، طغیان علیه همهچیز، از سازمانهای سیاسی و اجتماعی و مدنی گرفته تا زندگی انسانها، ظلمی که عدهای اندک به عدهای بیشمار روا میدارند، ترویج جهل و خرافهپرستی میان تودهٔ مردم، گاه بهنام دین، گاه سیاست، گاه وطن و گاه منافع زالوهای خونخوار. به هر سویی رو میآورد که دیگران نجاتبخشش میپنداشتند، آن را پوچ و بیارزش مییافت و سرخورده برمیگشت.
Morteza Rahmani
مرسو خوشبختی را در پایانی خوش و مرگی شادمانه در پایان یک زندگی کوتاه یا بلند میداند. به همین دلیل هم به هیچکس و هیچجا پایبند نمیشود. همهٔ اشخاص و مکانهایی که وارد زندگیاش میشوند، زودگذرند و ناپایدار، مانند چشماندازهایی که آدم از درون یک خودرو یا یک قطار میبیند و بهسرعت هم از آنها میگذرد. هدف برای مسافر این چشماندازها نیستند، بلکه نقطهٔ پایانی سفر است، جایی که بهقصد رسیدن به آن، سفر را آغاز کرده، نقطهٔ پایانی این سفر برای ما آدمها چیست؟ کجاست؟ مرگ! مگرنه؟
Morteza Rahmani
چون عادت به دیدنشان همهٔ آنها را محو کرده بود.
Morteza Rahmani
دلش میخواست حجمی را که در دنیا اشغال کرده بود کاهش دهد، تا زمانی که دیگر چیزی از آن باقی نماند
Morteza Rahmani
در اتاق بزرگی کار میکرد که روی چهار دیوارش، چهارصد و چهارده فرورفتگی وجود داشت شبیه کندو، پر از پروندهها. اتاق نه کثیف بود و نه گرفته، ولی در تمام ساعتهای روز، دخمهای را بهیاد میآورد که ساعتهای تلفشده در آن درحال گندیدن بودند.
Morteza Rahmani
حجم
۱۴۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۴۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان