بیشتر آدمهایی که میشناسم تحمل یک آدم سرزنده را ندارند. کسی که سرزندگیاش به تو یادآوری کند که مُردهای، یا در حال مُردنی.
elnaaz_msv
دهانش حالتی دارد که مطمئنی به اندازهٔ شش سال وراجی خوابگاهی، کلمههای ناگفته پشت آن ورم کردهاند، بس که کم حرف میزد
آسمان
تو اوج ناامیدی، حتا وقتی کسی دارد به خودکشی فکر میکند، واقعاً دلش نمیخواهد بمیرد که؛ دلش میخواهد یکهو اتفاق خیلی بزرگی برایش بیفتد.
Maryam Shahriari
آدمها تا وقتی خیلی نزدیکشان نشدهای، همانی هستند که تو از آنها در ذهنت ساختهای، اما وقتی کمی نزدیک میشوی بیشتر خودشان میشوند و کمتر شبیه ذهنیت تواَند.
seza68
شاید فکر بیرحمانهای باشد اما گذرش را از ذهنم نمیتوانم نادیده بگیرم؛ اینکه بیشتر آدمهایی که میشناسم تحمل یک آدم سرزنده را ندارند. کسی که سرزندگیاش به تو یادآوری کند که مُردهای، یا در حال مُردنی. وقتی خیالشان راحت بشود از اینکه فلج یک گوشه افتادی دیگر کاری به کارت ندارند، مثل قهرمان بوکسی که یک مشت خورده به گردنش و دیگر نمیتواند کسی را گوشهٔ رینگ گیر بیندازد. فلج شده. حالا همه یک آخیِ کشیده میگویند و ته دلشان خیالشان راحت است که دوتا مشت زنده که کوبیده میشد به صورت روزگار، فلج شده.
zahra ebrahimi
مادر همیشه میگفت «بدترین نفرین این است که به کسی بگویی الهی نیمهکاره بمانی.»
Fatemeh_J
عینکم را از روی چشمم برمیدارد و میگوید «ذاتِ درست، کار خودش را میکند.»
دلم برای این فکرهایش میسوزد. اینجور آدمها مجبورند اینطور فکر کنند وگرنه توان جنگیدن ندارند. باید کسانی را که برایشان میجنگی بزرگ کنی، وگرنه زیر بار سنگین کوچکیشان له میشوی.
sama
یا چنان نمای که هستی یا چنان باش که مینمایی.
Mary gholami
عادت میکنی؛ اول به خودت، بعد به هر چه پیش آید. هر چه اوضاع بدتر باشد، ضریب عادت، تصاعدی بالاتر میرود.
zeinab.ghl
دنیا با عشق نه آغاز دارد و نه پایان ولی با عقل به روز آخر که میرسی، تلخی. تلخ و ناتمام
fatemeh hadadi