![تصویر جلد کتاب ماسه و کف و خدایان زمین](https://img.taaghche.com/frontCover/62491.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب ماسه و کف و خدایان زمین
۴٫۵
(۲)
*نیمی از آنچه میگویم بیمعنی است؛ اما آن را میگویم تا شاید نیمه دیگر را دریابی.
min
*حتی دستانی که تاجهای خار میسازند از دستانِ بیکاره بهترند.
FatimaHabibi
*برخی از ما چون مرکب هستیم و برخی چون کاغذ.
اگر سیاهی برخی از ما نبود، برخی دیگر از ما گنگ میبودند.
و اگر سپیدی برخی از ما نبود، برخی دیگر از ما کور میبودند.
min
تنها یک بار زبانم بند آمده است. و آن هنگامی بود که کسی از من پرسید: «تو کیستی؟»
saia
«تو و آن جهان که در او زندگی میکنی جز دانهای ماسه نیستید بر ساحلی بیمُنتها از دریایی بیکران.»
min
*هفت بار مرا از شخصِ خود بد آمد:
بارِ نخست، وقتی که دیدم او افتاده مینماید شاید که به رفعت دست یابد.
بارِ دوم، وقتی که دیدم در حضورِ زمینگیر میلنگد.
بارِ سوم، وقتی که میانِ سخت و آسان مخیر شد و آسان را اختیار کرد.
بارِ چهارم، آنگاه که گناهی مرتکب شد و چنین خود را تسلّا داد که دیگران نیز گناه بهجا میآورند.
بارِ پنجم، وقتی که از سرِ ناتوانی شکیبایی کرد و شکیبِ خود را به توانمندی نسبت داد.
بارِ ششم، وقتی که از زشتی رخساری منزجر شد، و نمیدانست که آن نقابی از نقابهای خودِ اوست.
و بارِ هفتم، وقتی که زمزمهگرِ سرودِ ستایشی شد و آن را فضیلت پنداشت.
Rafti
*خانه من به من گوید: «مرا ترک مکن، زیرا که گذشته تو اینجا منزل دارد.»
و راه به من گوید: «پیش آی و در پیام بیا، زیرا که من آینده تو هستم.»
و من، هم به خانه خویش و هم به راه گویم: «من نه گذشتهای دارم، نه آینده. اگر در اینجا مانَم، در ماندنم رفتن است؛ و اگر بروم، در رفتنم ماندن. تنها عشق و مرگ است که همه چیز را دگرگون میکند.»
Rafti
*وقتی که همچون آینهای صاف در برابرت قرار گرفتم، تو در من نگریستی و تصویرِ خود را در من دیدی.
سپس گفتی: «من تو را دوست دارم.»
ولی در حقیقت تو خود را در من دوست داشتی.
Rafti
مایه شگفتی است که تو بر کنْدرو ترحّم میکنی و برکنْدذهن نه،
و بر کورچشم تأسف میخوری و بر کوردل نه.
FatimaHabibi
*اکنون برآنم که خویشتن را تحقّق ببخشم. اما چگونه میتوانم، بیآنکه به سیارهای بدل شوم که بیداردلان بر آن مقیم باشند؟
آیا اینْ مقصودِ هر انسانی نیست؟
saia
*اگر فقط میتوانی آنچه را نور عیان میکند ببینی و آنچه را صدا اعلام میکند بشنوی،
پس در حقیقت تو نه میبینی نه میشنوی.
saia
*زیبایی بزرگ مرا اسیرِ خود میکند، اما زیبایی بس بزرگتر حتی از بندِ خودش نیز آزادم میکند.
saia
*یادآوری صورتی از دیدار است.
*فراموشی صورتی از آزادی است.
Rafti
*مرواریدْ معبدی است که دردْ بر گِردِ یکی دانه ماسه برآورده است.
کدام اشتیاق پیکرهای ما را برآورده است و بر گردِ کدام دانههایی؟
saia
*گوشهنشین کسی است که از جهانِ اَجزا روی برتابد بدان امید که به کلیتِ ناگسسته جهان خوش باشد.
saia
*هرکه آرزویش بیش طولِ عُمرش بیشتر.
saia
*اگر به جای تو بودم بر دریا به هنگامِ جزر خرده نمیگرفتم.
کشتی مطمئن است و ناخدای ما توانا؛ تنها معده توست که ناراحت و بیمار است.
saia
ما تنها برای این زندگی میکنیم که زیبایی را کشف کنیم. هرچیزِ دیگر صورتی از انتظار است.
FatimaHabibi
در حقیقتْ دیگری خویشتنِ بس حسّاسِ توست که پیکری دیگر به او داده شده است.
FatimaHabibi
حجم
۲۲۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۲۲۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان