بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دو قرن سکوت | طاقچه
تصویر جلد کتاب دو قرن سکوت

بریده‌هایی از کتاب دو قرن سکوت

انتشارات:انتشارات سخن
امتیاز:
۳.۴از ۲۲۵ رأی
۳٫۴
(۲۲۵)
از جمله نوشته‌اند که وی بر گروهی از ایرانیان که در کعبه به کار گل مشغول بودند گذشت. آوازهایی را که آنها در هنگام کار بدان ترنّم می‌کردند شنید و چیزهایی بدان شیوه به تازی ساخت که نزد تازیان بس مطبوع و دلپذیر افتاد. همچنین روایت کرده‌اند که این سعیدبن مسجح نخست بنده‌ای بود. روزی آوازی پرشور و دلپذیر خواند. خواجه‌اش چون آن آواز بشنید بپسندید و از او پرسید که این آواز را از کجا آموختی؟ ابن مسجح پاسخ داد این آهنگی پارسی است که من شنیده‌ام و آن را به‌تازی نقل کرده‌ام خواجه را بسیار خوش آمد و او را آزاد کرد. او نیز در مکه ماند و به خنیاگری پرداخت. داستانهای دیگر نیز از این‌گونه در کتابها آورده‌اند و از همهٔ آنها چنین برمی‌آید که موسیقی و آواز پارسی، هم از آغاز کار، اعراب را سخت شیفتهٔ خویش داشته بود،
reza
عربان که از دیرباز در چنین سرزمینی می‌زیستند ناچار مردمی وحشی‌گونه و حریص و مادّی می‌بودند. جز آزمندی و سود پرستی، هیچ‌چیز در خاطر آنها نمی‌گنجید. هرگز از آنچه مادّی و محسوس است فراتر نمی‌رفتند و جز به آنچه شهوات پست انسان را راضی می‌کند نمی‌اندیشیدند. از افکار اخلاقی، آنچه بدان می‌نازیدند مروّت بود و آن نیز جز خودبینی و کینه‌جویی نبود. شجاعت و آزادگی که در داستانها به آنها نسبت داده‌اند همان در غارتگری و انتقام‌جویی به کار می‌رفت، تنها زن و شراب و جنگ بود که در زندگی بدان دل می‌بستند.
محمد
بدین‌گونه بود که تیسفون با کاخهای شاهنشاهی و گنجهای گرانبهای چهارصدسالهٔ خاندان ساسانی به‌دست عربان افتاد وکسانی که نمک را از کافور نمی‌شناختند و توفیر بهای سیم و زر را نمی‌دانستند، از آن قصرهای افسانه‌آمیز جز ویرانی هیچ برجای ننهادند.
Sophie
سقوط نهاوند (۵) در سال ۲۱ هجری، چهارده قرن تاریخ پرحادثه و باشکوه ایران باستان را که از هفت قرن قبل از میلاد تا هفت قرن بعد از آن کشیده بود پایان بخشید. این حادثه فقط سقوط دولتی با عظمت نبود، سقوط دستگاهی فاسد و تباه بود. زیرا در پایان کار ساسانیان از پریشانی و بی‌سرانجامی در همه کارها فساد و تباهی راه داشت
محمد
بدین‌گونه زبان تازی، با پیام تازه‌ای که از بهشت آورده بود و با تیغ آهیخته‌ای که هر مخالفی را به دوزخ بیم می داد، زبان خسروان و موبدان و اندرزگران و خنیاگران کهن را در تنگنای خموشی افکند.
Dr S Azizian
کی باشد که پیکی آید از هندوستان که آمد آن شاه بهرام از دودهٔ کیان کش‌پیل‌هست هزار و بر سراسر هست پیلبان که آراسته درفش دارد به آیین خسروان پیش لشکر برند با سپاه سرداران مردی گسیل باید کردن زیرک ترجمان که رود و بگوید به هندوان که ما چه دیدیم از دشت تازیان با یک گروه دین خویش پراکندند و برفت شاهنشاهی ما به سبب ایشان چون‌دیوان‌دین‌دارند چون‌سگ‌خورندنان بستاندند پادشاهی از خسروان نه به‌هنر نه به‌مردی بلکه‌به‌افسوس‌وریشخند بستدند به ستم از مردمان زن و خواستهٔ شیرین، باغ و بوستان جزیه بر نهادند و پخش کردند بر سران (۸) با اسلیک بخواستند ساوگران بنگرتا چه‌بدی‌درافکنداین دروغ به‌گیهان که نیست از آن بدتر چیزی به جهان …
reza
قیام مازیار نیز برای ستمدیدگان ایرانی که جور و بیداد و خواری بسیار از عمّال عرب دیده بودند، پیدایش مفرّی و راه چاره‌یی را بشارت می‌داد. و از این رو بود که چندی مأیهٔ امید مردم گشت. در واقع این مازیار پسر قارن‌بن ونداد هرمزد، سپهبد زادهٔ طبرستان بود. چون پدرش قارن وفات یافت حکومت طبرستان به عمویش رسید. وی به درگاه مأمون رفت و مورد نوازش و عنایت خلیفه قرارگرفت. مأمون او را محمّد نام نهاد و بر عمّال طبرستان و رویان و دماوند والی گردانید پس، خلیفه نامه یی به عموی وی نوشت و فرمان داد که آن ولایت را به وی تسلیم کند. مازیار آهنگ دیار طبرستان کرد.
sogol
با این حال، وقتی آخرین پادشاه سرگردان بدفرجام ساسانی در مرو به‌دست یک آسیابان گمنام کشته شد و شاهزادگان و بزرگان ایران پراکنده و بی‌نام و نشان گشتند، رفته‌رفته آخرین آبها نیز از آسیاب افتاد و مقاومتهای بی‌نظم و غالبا بی‌نقشه و بی‌نتیجه‌ای هم که در بعضی شهرها از طرف ایرانیان در مقابل عربان می‌شد به تدریج از میان رفت. عربان بر اوضاع مسلّط گشتند. امّا هیچ‌چیز مضحک‌تر و شگفت‌انگیزتر و درعین حال ظالمانه‌تر از رفتار این فاتحان خشن و ساده‌دل نسبت به مغلوبان نبود.
mohammad alimirzaei
در آن روزگاران که هیبت و شکوه دولت ساسانی، سرداران و امپراطوران روم را در پشت دروازه‌های قسطنطنیه به بیم و هراس می‌افکند، عربان نیز مانند سایر مردم «انیران (۱)» روی نیاز به‌درگاه خسروان ایران می‌آوردند و در بارگاه کسری چون نیازمندان و درماندگان می‌آمدند و گشاد کار خویش را از آنان
کاربر ۱۱۷۰۳۲۹
در آن روزها که باربد و نکیسا با نواهای پهلوی و ترانه‌های خسروانی در و دیوار کاخ خسروان را در امواج لطف و ذوق فرو می‌گرفتند، زبان تازی در کام فرمانروایان صحرا از ریگهای تفتهٔ بیابان نیز خشک‌تر و بی‌حاصل‌تر بود. در سراسر آن بیابانهای فراخ بی‌پایان اگر نغمه‌ای طنین می افکند، سرود جنگ و غارت و نوای رهزنی و مردم‌کشی بود. نه پندی و حکمتی بر زبان قوم جاری بود و نه شوری و مهری از لبهاشان می‌تراوید. شعرشان توصیف پشک شتر بود
کاربر ۶۱۲۱۱۹۰
بدین‌گونه زبان تازی، با پیام تازه‌ای که از بهشت آورده بود و با تیغ آهیخته‌ای که هر مخالفی را به دوزخ بیم می داد، زبان خسروان و موبدان و اندرزگران و خنیاگران کهن را در تنگنای خموشی افکند.
Dr S Azizian
دین بهانه ای بود که زیان کسان از پی سود خویش بجویند.
Farzad Sheikhi
در قصّه‌ها هست که از شاعران عرب نیز، کسانی چون «اعشی»، به درگاه خسرو می آمدند و از ستایش شاهنشاه مال و نعمت و فخر و شرف به‌دست می‌آوردند . در آن روزها، خود این اندیشه هم که روزی تخت و تاج و ملک و گاه خسروان، دست فرسود عربان بی‌نام و نشان گردد و کسانی که به بندگی و فرمانبرداری ایرانیان به خود می‌بالیدند، ‌ روزی تخت و دیهیم شاهان
کاربر ۱۱۷۰۳۲۹
ملک و گاه خسروان را چون بازیچه‌ای بی‌ارج و بها به کام و هوس زیر و زبر کنند، هرگز به خاطر کس نمی‌رسید. اما درست در همین روزگاران، که ضعف معنوی و روحانی، نیروی ظاهری و جسمانی دولت ساسانی را از درون‌می خورد و می‌کاست، نیرویی معنوی، بزرگ و بالنده، از درون ریگزارهای قفر و هولناک بیابان عرب پدید آمد و اندک اندک
کاربر ۱۱۷۰۳۲۹
تازیان به تیسفون درآمدند و غارت و کشتن پیش گرفتند. سعد در ورود به مدائن نماز فتح خواند: هشت رکعت، و چون به کاخ سفید کسری درآمد، از قرآن «کم ترکوا من جنات و عیون» خواند. بدین‌گونه بود که تیسفون با کاخهای شاهنشاهی و گنجهای گرانبهای چهارصدسالهٔ خاندان ساسانی به‌دست عربان افتاد وکسانی که نمک را از کافور نمی‌شناختند و توفیر بهای سیم و زر را نمی‌دانستند، از آن قصرهای افسانه‌آمیز جز ویرانی هیچ برجای ننهادند. نوشته‌اند که از آنجا فرش بزرگی به مدینه آوردند که از بزرگی جایی نبود که آن را بتوان افکند. پاره‌پاره‌اش کردند و بر سران قوم بخش نمودند. پاره‌ای از آن رابعدها بیست هزار درم فروختند.
mohammad alimirzaei
فتح نهاوند در واقع راه تصرّف تمام ایران را بر روی اعراب بگشود و این آخرین مقاومت منظّم بود که دولت ساسانی در برابر تازیان از خود نشان داد. از این پس دیگر نه دولتی در کار بود و نه کشوری. همه چیز به‌دست عرب افتاده بود. سال بعد همدان و کاشان و اصفهان و استخر نیز به‌دست تازیان افتاد و یزدگرد از فارس به کرمان و از آنجا به سیستان رفت و سرانجام به مرو کشید. در فتح نهاوند آخرین بازماندهٔ گنجهای خسروانی نیز به‌دست فاتحان افتاد. پس از آن نیز دیگر ایرانیان را ممکن نشد که لشکری فراهم آورند و در برابر عرب درایستند. همه چیز و همه جا، در دست عرب بود و از این روی بود که عرب این پیروزی را فتح‌الفتوح خواند.
mohammad alimirzaei
آرزوهای شریف مرده بود و آراء و عقاید، همه‌جا رنگ تزویر و ریا داشت. دین بهانه ای بود که زیان کسان از پی سود خویش بجویند. آن سادگی و آزادگی، که اسلام هدیه آورده بود، در دولت مروانیان جای خود را به ستمکاری و جهانجویی داده بود.
Farzad Sheikhi
بیرون از مجهولان مقاومتهای مردم دلاور ایران با چنین قساوت و جنایتی درهم شکسته می‌شد اما این سخت‌کشی‌ها هرگز نمی‌توانست اراده وروح آن عدهٔ معدودی را که در راه دفاع از یار و دیار خویش، خون و عمر و زندگی خود را نثار می کردند، یکسره خفه و تباه کند. از این‌رو همه‌جا، هرجا که ممکن بود ناراضیان دربرابرفاتحان درایستادند. هر شهر که یک‌بار اسلام آورده بود و تسلیم شده بود وقتی ناراضیان در آن شهر، دوباره مجال سرکشی می‌یافتند در شکستن پیمانی که با عربان بسته بود دیگر لحظه‌ای تردید و درنگ نمی‌کرد.
mohammad alimirzaei
این شورش‌ها و مقاومتها برای بازگشت دولت ساسانیان نبود. برای آن بود که مردم به عربان سر فرو نیاورند و جزیهٔ سنگین را که بر آنها تحمیل می شد، نپذیرند. این پرخاشجویی با عرب نه فقط در کسانی که در شهرهای ایران مانده بودند به شدت وجود داشت در کسانی نیز که به میان اعراب و در عراق و حجاز بودند مدتها باقی بود.
mohammad alimirzaei
پیام تازه‌ای که محمّد (ص) خود را حامل آن می‌دانست همهٔ جهان را به برابری و نیکی و برادری می‌خواند و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی می‌کرد. نه همان اعراب که زندگی‌شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می‌گذشت بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصّب روحانیان گشته بود، در آن روزگاران به چنین پیام دلنشینی نیاز داشتند و آن را مژدهٔ رهایی و نجات تلقّی می‌کردند.
وفا
در واقع این فتح نهاوند، در آن روزگاران پیروزی بزرگی بود. پیروزی قطعی ایمان و عدالت بر ظلم و فساد بود. پیروزی نهایی سادگی و فداکاری بر خودخواهی و تجمل‌پرستی بود.
o.m
در آن روزها که باربد و نکیسا با نواهای پهلوی و ترانه‌های خسروانی در و دیوار کاخ خسروان را در امواج لطف و ذوق فرو می‌گرفتند، زبان تازی در کام فرمانروایان صحرا از ریگهای تفتهٔ بیابان نیز خشک‌تر و بی‌حاصل‌تر بود. در سراسر آن بیابانهای فراخ بی‌پایان اگر نغمه‌ای طنین می افکند، سرود جنگ و غارت و نوای رهزنی و مردم‌کشی بود. نه پندی و حکمتی بر زبان قوم جاری بود و نه شوری و مهری از لبهاشان می‌تراوید. شعرشان توصیف پشک شتر بود و خطبه‌شان تحریض به جنگ. به خلاف ایران که زبان آن سراسر معنی و حکمت بود. اندرزنامه‌های لطیف و سخنان دلپذیر داشتند. کتاب‌های دینی و سرودهای آسمانی زمزمه می‌نمودند. داستانهای شیرین از پادشاهان گذشته در خداینامه‌ها می‌سرودند. هر طبقه را زبانی و خطّی جداگانه بود. در دربار شاهان زبانهای خوزی و پارسی و دری هریک جایی و مقامی داشت.
mohammad alimirzaei
در آن روزها که باربد و نکیسا با نواهای پهلوی و ترانه‌های خسروانی در و دیوار کاخ خسروان را در امواج لطف و ذوق فرو می‌گرفتند، زبان تازی در کام فرمانروایان صحرا از ریگهای تفتهٔ بیابان نیز خشک‌تر و بی‌حاصل‌تر بود. در سراسر آن بیابانهای فراخ بی‌پایان اگر نغمه‌ای طنین می افکند، سرود جنگ و غارت و نوای رهزنی و مردم‌کشی بود. نه پندی و حکمتی بر زبان قوم جاری بود و نه شوری و مهری از لبهاشان می‌تراوید. شعرشان توصیف پشک شتر بود و خطبه‌شان تحریض به جنگ. به خلاف ایران که زبان آن سراسر معنی و حکمت بود. اندرزنامه‌های لطیف و سخنان دلپذیر داشتند. کتاب‌های دینی و سرودهای آسمانی زمزمه می‌نمودند. داستانهای شیرین از پادشاهان گذشته در خداینامه‌ها می‌سرودند. هر طبقه را زبانی و خطّی جداگانه بود. در دربار شاهان زبانهای خوزی و پارسی و دری هریک جایی و مقامی داشت.
mohammad alimirzaei
مناجاتها و سرودهای مانوی نیز، که نمونه‌هایی از آن امروز به‌دست است، لطیف‌ترین نمونهٔ شعر پیش ازاسلام ایران را عرضه می‌دارد. زبان ایران، در آن زمان گذشته از شعر، آثار فلسفی و علمی نیز داشت. حتّی بعضی از کتابهای علمی را از یونانی و هندی بدان زبان نقل کرده بودند. زبان این قوم زبان شعر و ادب و زبان ذوق و خرد بود. زبان قومی بود که از خرد و دانش و فرهنگ و ادب به‌قدر کفایت بهره داشت. با این همه این قوم، «که به صد زبان سخن می‌گفتند» وقتی، با اعراب مسلمان روبرو گشتند «آیا چه شنیدند که خاموش شدند؟»
mohammad alimirzaei
خراج، مالیات ارضی بود که از اهل ذمّه گرفته می‌شد در مقابل جزیه که مالیات سرانه بود. در آغاز فتح اسلام، کسانی از اهل کتاب که به آیین خویش باقی ماندند و در ذمّهٔ مسلمانان درآمدند، زمین‌هایی که داشتند همچنان در تصرّف آنها باقی ماند امّا از آنها پاره‌یی از محصول را به‌عنوان خراج می‌گرفتند. گذشته از خراج، در هر سال نیز مبلغی به‌عنوان جزیه از این ذمّی ها می‌گرفتند. جزیه، از مردان بالغ و تندرست گرفته می‌شد و زنان و کودکان و بینوایان از پرداخت آن معاف بودند. این جزیه، که از آنها گرفته می‌شد آنان را در ذمّه ٔ اسلام قرار می‌داد و مال و جانشان از تعرّض مصون بود. از این ذمّی‌ها، اگر کسی از پرداخت جزیه خودداری می‌کرد جایز نبود که آن را به شکنجه از او بستانند. تنها وسیله‌ای که برای الزام وی به تأدیهٔ جزیه جایز شمرده می‌شد، آن بود که او را به زندان بیندازند. در ستاندن خراج نیز، شکنجه و تعذیب مؤدیّان را ناروا شمرده بودند.
mohammad alimirzaei
_بالخصوص ایرانی_ تبعیض قائل می شدند، سیاستشان سیاست نژادی
abes
امویان حسّاسّیت خاصی علیه ایرانیان داشتند که با سایر نژادهای غیرعرب مثلاً قبطیها نداشتند. علّت اصلی این حسّاسیّت، تمایل نسبی ایرانیان نسبت به علویین خصوصاً شخص علی (ع) بود. نقطهٔ حسّاس سیاست اموی، جنبهٔ ضد علوی آن است
Maryam
قرآن، به صراحت می‌گفت که «ای مردم، ما همهٔ شما را از مردی و زنی آفریدیم و شعبه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را (بدان) بشناسید.» و تأکید می‌کرد که «گرامی‌تر شما در نزد خداوند آن کس است که پرهیزگارتر باشد» و پیغمبر نیز گفته بود: «عربی را بر عجمی هیچ برتری نیست الاّ به پرهیزگاری.» در این صورت، آن دعویها و خودستایی‌ها که عربان می‌کردند ناروا بود و اساس درست نداشت. از این‌رو بسی از مسلمانان طاقت آن خواریها نیاوردند و آن دعویها را آشکارا رد و انکار کردند. گفتند عرب را بر دیگر اقوام جهان مزیّت نیست. مردم همه از یک گوهرند و در نژاد و تبار هیچ بریکدیگر امتیاز ندارند، مزّیتی اگر هست، بین امّتها و قبیله‌ها نیست بین افراد است و آن نیز جز از حیث تقوی و پرهیزگاری نتواند بود. نیک و بد و پست و بلند، در بین هر قوم و طایفه هست امّا در بین هر قوم و هر طایفه نیک، نیک است و بد، بد است. آن کس را که خود پست و فرومایه است از انتساب به بزرگان قوم خویش، فخر و شرف نمی‌افزاید و آن کس را که نیز خود بلندهمّت و والاگهراست از انتساب به فرومایگان قبیلهٔ خویش، قدر و شرف نمی‌کاهد.
mohammad alimirzaei
در موقعی که قوم مهاجم بر کشوری استیلا می‌جوید اشراف و بزرگان آن کشور همیشه زودتر از سایر طبقات با مهاجمان و دشمنان دوستی می‌یابند. جاه و حشمت پر بهایی که دارند غالباًآنان را وامی‌دارد که برای حفظ آبرو و اعتبار خویش با دشمنان فاتح و قاهر خویش بیامیزند و تأثیر و نفوذ آنها را بپذیرند. ازین‌رو در پس هر فاجعه‌ای که برای یک مملکت روی داده است، طبقهٔ اشراف زودتر از سایر مردم، رسوم و آداب قومی و ملّی خویش را از دست داده‌اند و حتّی راه و رسم بیگانه را به منزلهٔ یک «جاه و اعتبار» تازه، پذیرفته‌اند.
mohammad alimirzaei
ایرانیان در قرن اول حکومت عبّاسی هرچند در رفاه بودند، ولی از نظر سیاسی جزء قلمرو خلافت اسلامی بودند و حکومت مستقلی نداشتند. اما پس از صد سال یعنی از زمان حکومت طاهریان بر خراسان و بالخصوص از زمان صفّاریان، حکومت مستقل تشکیل دادند.
کاربر ۱۴۸۱۵۸۶

حجم

۴۴۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۸

تعداد صفحه‌ها

۳۷۱ صفحه

حجم

۴۴۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۸

تعداد صفحه‌ها

۳۷۱ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
تومان