یک حشره معمولا موجودی کوچک است.
مثلا ملخ یک حشره است اما اگر ملخی را به اندازه سگی ببینید، آن را چه می نامید؟ آیا می توانید آن را حشره بنامید؟
Dexter
جیمز و هلوی غول پیکر
نویسنده: رولد دال
Dexter
وقتی پدر و مادر جیمز از مرکز خرید بیرون آمدند، در خیابان شلوغ زیر دست و پاهای کرگدن های وحشی وعصبانی له شدند.
این تجربه بسیار تلخی برای والدین مهربانی مثل آنها بود اما این تجربه برای جیمز کوچک تلخ تر بود. همه چیز در فاصله چند ثانیه به پایان رسید، آنها مردند و تنها در عرض سی ثانیه روی زمین صاف شدند.
Dexter
جیمز کوچک در حالی که چیزی به جز یک چمدان کوچک شامل چند تکه لباس، خمیر دندان و مسواک نداشت، برای زندگی به خانه دو عمه اش فرستاده شد.
اسم آنها عمه "سپونگ" و عمه "اسپیکر" بود و متاسفانه هر دوی آنها، انسان هایی مخوف، از خود راضی، تنبل و ظالم بودند. به محض اینکه جیمز به خانه شان رسید، بدون هیچ دلیلی شروع کردند به کتک زدن جیمز بیچاره.
Dexter
هزارپا گفت: خوشحال باش پسرم، خوشحال باش و ضمن اینکه من آرزو داشتم تو بیای و در بیرون آوردن چکمه هام کمکم کنی. ساعت ها طول می کشه تا من خودم اونا رو در بیارم.
Dexter
کرم خاکی گفت: به عقیده من، موضوع جالب اینه که اصلا پا نداشته باشی ولی در عین حال، به همون اندازه توانایی راه رفتن رو داشته باشی.
Dexter
نمی دانست چه چیزی در شرف وقوع است اما می توانست کاملا با پوست و استخوانش حس کند که به زودی اتفاقی رخ خواهد داد.
Yasaman Mozhdehbakhsh