بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فیلسوفان بدکردار | طاقچه
تصویر جلد کتاب فیلسوفان بدکردار

بریده‌هایی از کتاب فیلسوفان بدکردار

امتیاز:
۴.۱از ۲۰ رأی
۴٫۱
(۲۰)
کسی که چیزی ندارد، حداقل کاری که می‌تواند بکند این است که حرف نزند.
El Santo
هر فرد به دلیل عشق به خود بالذاته معصوم است و فقط محیط بد باعث می‌شود که او به سمت اعمال بد برود.
Mhsn_Ghrb
سخنرانی و شلوار چرمی آلمانی هر دو بر قامت هایدگر برازنده بودند و ترکیب آنها به طریقی فلسفهٔ او را تشکیل می‌داد. تأیید و پشتیبانی ایدئولوژی سیاسی ضدیت با یهودیان بعد از لذت بردن از یک معشوقهٔ یهودی و آموختن در دامان یک استاد یهودی بدترین نوع ناسپاسی است؛ اما او در نتیجهٔ افکار عمیق و رمانتیکی که در مورد ریشه‌هایش و فرهنگ آلمانی داشت چنین کرد.
El Santo
در سال ۱۹۵۰ هانا آرنت از امریکا به آلمان برگشت و با هایدگر از در آشتی درآمد. این‌بار دیگر جایگاه آنها برعکس شده بود. آرنت با وجههٔ تحکیم‌شدهٔ بین‌المللی که کسب کرده بود توانست به هایدگر کمک کند تا آثارش را با خیال راحت در امریکا منتشر کند. او پیش‌تر به‌شدت از موضع هوادار نازی هایدگر انتقاد می‌کرد اما درعین‌حال آن را یک نمود از رمانتیسیسم آلمانی می‌دید. حالا دیگر او حداکثر تلاشش را می‌کرد تا اهمیت عناصر هوادار نازی را کمینه کند و نقدهای پیشینش را بازبینی می‌کرد. برای آرنت، آشتی در واقع تکمیل عشق آنها در روزگاران پیشین بود. هایدگر آسیب‌پذیر و نیازمند بود؛ آرنت روابط و نفوذی داشت که می‌توانست به او کمک کند. آنها در بقیهٔ عمرشان با هم تماس داشتند و البته مشخص است که هایدگر هرگز نخواست که موفقیت آرنت را به‌عنوان یک فیلسوف بپذیرد. این کار هایدگر باعث نشد آرنت مثبت‌اندیشی در مورد او را کنار بگذارد و نوشته‌های آرنت در مورد نازی‌ها و هولوکاست از جمله اینکه شرارت‌های انجام‌شده را امری پیش‌پاافتاده دانسته بود، هنوز مناقشه‌برانگیزند.
El Santo
«هیچ‌چیز بهتر از این نیست که یاد بگیریم به این جهان به صورت... یک تبعیدگاه بنگریم... تبعیدگاهی که در آن انسان‌ها مجبور نیستند یکدیگر را با القابی مثل سر یا موسیو خطاب کنند بلکه همدیگر را شریک رنج و غم هم می‌دانند». شوپنهاور
رئوف
برخی اوقات به‌جای اینکه بپرسیم کسی چه فکری می‌کند، جالب‌تر است بپرسیم چرا اصلاً به آن چیز فکر می‌کند
وحید
«انسان آزاد آفریده شد اما امروز در همه‌جای دنیا در زنجیر است». ژان ژاک روسو
رئوف
به‌طور کامل از زنان پرهیز می‌کرد. عشق آتشین او به لو سالومه در سال ۱۸۸۲ از یک بوسه فراتر نرفت و این‌بار لو سالومه بود که در عالم واقع تازیانه را در دست گرفت. عکس معروفی که در آن لو سالومه تازیانه را برای زدن پل ری و نیچه در هوا می‌چرخاند این سه ضلع مثلث عشقی را یکجا نشان می‌دهد. لو سالومه همان کسی بود که نیچه را زمین زد.
yazdaan
فیلسوفانی که در فضای روشنفکری خدایگونه بودند، ممکن بود در جهان پول و قدرت شرمنده‌ترین کودکان باشند.
پویا پانا
زرتشت پیامبری پارسی بود که نیچه نام او را دزدید و افکارش را وارونه کرد.
وحید
مصاحبهٔ اول در سال ۱۹۸۱ در کتاب دوبوار به نام ادای احترام: تودیع سارتر منتشر شد و نشان می‌داد که سارتر تا چه حد روان‌نژندی داشت و از اینکه نمی‌توانست جلوی زن‌ها مقاومت کند می‌ترسید.
yazdaan
خطاهای سارتر در واقع تبدیل به تجسم فرهنگ و زندگی فرانسوی شده بود.
yazdaan
او اعتراف می‌کند که در بچگی هر کاری که انجام می‌داد نمایشی بود و چون دوست داشت بقیه را خوشحال کند و چیزی باشد که آنها می‌خواهند، نقش بازی می‌کرد. وقتی‌که نمی‌توانست به دیگران حس تحسین توأم با شگفتی بدهد از اینکه او احتمالاً آدمی کاملاً عادی است و هیچ‌چیز خاصی ندارد، وحشت‌زده می‌شد
yazdaan
فریدریش کوچک حتی در خانه‌اش هم نشان داد که به‌شدت مذهبی است. بازی محبوب او در دوران کودکی بازی با کشیش‌ها بود و به همین دلیل لقب «کشیش کوچک» به او دادند. خواهرش الیزابت هم در این بازی‌ها همراه او بود و تا آخر عمر برادرش را قهرمان خود می‌دانست و می‌ستود.
yazdaan
چه نیچه به آن فاحشه‌خانه برگشته باشد یا برنگشته باشد، واقعیت این است که او در همین سال‌ها مبتلا به سفلیس شده است
yazdaan
روسو اعلام کرد «در بین زنان نابغه‌ای پیدا نمی‌شود و آنها نه هنر را تحسین می‌کنند و نه از آن خوششان می‌آید»
yazdaan
در سال ۱۸۶۸ با واگنر دیدار کرد و فوراً این آهنگ‌ساز را قهرمان خود خواند. این دو برای مدتی الهام‌بخش نبوغ یکدیگر شدند. نیچه تبدیل به بزرگ‌ترین تبلیغات‌چی واگنر شد و کتاب تولد تراژدی او که در سال ۱۸۷۲ منتشر شد مدیحه‌ای برای اپرای واگنری بود. اما بعد از اینکه نیچه احساس کرد این آهنگ‌ساز خود را به پادشاهی آلمان فروخته است، وحشیانه‌ترین نقدها را نثار او کرد. از سرتاپای اولین کتاب او که در آن نوشته بود این آهنگ‌ساز تجسم «همهٔ محاسنی است که یک انسان آرزوی داشتنش را دارد» شیدایی نسبت به واگنر می‌بارد.
وحید
در سال ۱۹۳۴ به او یک کرسی فلسفه در برلین پیشنهاد کردند اما او رد کرد و گفت در اینجا به «آنچه کوه‌ها، جنگل‌ها و زمین‌های کشاورزی می‌گویند» گوش می‌دهم
وحید
فیلسوفی که خود در مورد اهمیت تربیت خوب برای بچه‌ها تأکید می‌کرد، با بی‌رحمی تمام، همهٔ پنج کودکش را به یتیم‌خانه سپرد و همان‌طور که در همهٔ یتیم‌خانه‌های آن دوران رایج بود، بیشتر آنان بعد از مدت کوتاهی مردند. حتی براساس استانداردهای قرن هجدهم، این یک رفتار بی‌صفتانه و منافقانه بود.
وحید
هر مجرمی که به‌جای اینکه مسئولیت جرم خود را بپذیرد، می‌گوید تنها قربانی جامعه بوده، ناخودآگاه حرف‌های روسو را تکرار می‌کند که می‌گفت هر فرد به دلیل عشق به خود بالذاته معصوم است و فقط محیط بد باعث می‌شود که او به سمت اعمال بد برود.
وحید
«کسی که بهتر از همه فکر می‌کند، بدتر از همه هم خطا می‌کند». (مارتین هایدگر)
رئوف
«اولین کسی که یک تکه زمین را جدا کرد و به خودش گفت این زمین مال من است، بنیان‌گذار جامعهٔ مدنی بود. اگر کسی حصارها را می‌کند، جوی را پر می‌کرد و فریاد می‌زد به این حقه‌باز گوش ندهید! بسیاری از جنگ‌ها، جنایات، قتل‌ها، بیچارگی‌ها و فجایع اتفاق نمی‌افتاد».
رئوف
نیچه اعتراف می‌کند «آموزگاران شما رهاکنندگان شما هستند»
رئوف
نیچه در سوم ژانویه ۱۸۸۹ تلاش کرد اسب شلاق‌خورده‌ای را بغل کند اما اسب او را به‌سختی زمین زد و وقتی به هوش آمد، کاملاً دیوانه شده بود. او برای متا وون سالیس نوشت: «جهان دگرگون شده، چون خدا به زمین آمده است. نمی‌بینی که همه آسمان‌ها به شادی و پایکوبی درآمده‌اند؟ من قلمروام را به دست آورده‌ام و به‌زودی پاپ را به زندان خواهم انداخت». او نامه را با نام دیونیسوس امضا کرد. اووربک در باسل نامه‌ای از او دریافت کرده که در انتهای آن آمده بود: «من همهٔ ضدیهودی‌ها را تیرباران می‌کنم». او پس از دریافت این نامه فوراً به سمت تورین حرکت کرد و دوست قدیمی‌اش را دید که در اتاقش لخت شده و می‌رقصد. نیچه می‌گفت که اینجا معبد دیونیسوس است. اووربک، نیچه را قانع کرد که به باسل برگردد. آنجا نیچه را به یک کلینیک روانی بردند و همان‌جا بود تا مادرش از راه رسید و او را با خود به ناومبرگ برد تا از او مراقبت کند. نیچه دوازده سال دیگر زیست. او قادر به انجام اولیه‌ترین کارهای خودش هم نبود و هوش فوق‌العاده‌اش را به‌طور کامل از دست داده بود. خنده‌دار این بود که شهرت و ثروتی که در هنگامهٔ سلامت عقلی از او گریزان بود، بالاخره به او رو کرد.
رئوف
هراکلیتوس فیلسوف اسرارآمیز پیشاسقراطی محبوب نیچه می‌گوید: «شخصیت، سرنوشت است».
رئوف
در میان زنان فیلسوف قرن بیستم تنها کسی که می‌توانست در مسابقهٔ وارد شدن به میان فیلسوفان تشنهٔ سکس، خودمدار و زشت‌زبان شرکت کند، سیمون دوبوار باشد که به خاطر اینکه شریک زندگی سارتر بود و به خاطر نوشتن کتاب جنس دوم در سال ۱۹۴۹ مشهور است. او چشم‌چرانی ادبی سارتر را قبول داشت و تشویق می‌کرد. او معشوقه‌هایش را با سارتر رد و بدل می‌کرد و با پیشنهاد کردن دوستان دخترش به سارتر با هم زندگی‌های سه‌نفری راه می‌انداختند (او دوجنسی بود و دختران جوان دانشجو را ترجیح می‌داد). او مثل روسو تمایل به نمایش دادن و منتشر کردن توصیفات از سوءاستفاده جنسی از دیگران داشت و برایش مهم نبود که با این کارش به کسی آسیب برسد.
رئوف
همهٔ جنبه‌های زندگی یک فیلسوف، یک هنرمند یا نمایشنامه‌نویس برای تفسیر آثار او مهمند.
منیژه
«مدرن» اصطلاحی است که در فلسفه برای افکاری به کار می‌رود که بعد از رنه دکارت ارائه شده‌اند
منیژه
واژهٔ «فیلسوف» به معنای «دوستدار خرد» است که به معنی این است که فیلسوف باید باشخصیت، و به‌صورت بی‌غرضانه به‌دنبال خیر و حقیقت باشد.
منیژه
«آه ای قلب من، من برای تو درد می‌کنم. حس می‌کنم فردا از عشق بوسهٔ تو خواهم مرد... هرجا می‌روم و هرچه می‌کنم، مثل یک موسیقی در سرم، همیشه با منی... انعکاس عشق تو همه‌جا جهان مرا روشن می‌کند
SimorQ

حجم

۵۵۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۳ صفحه

حجم

۵۵۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۳ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان