
بریدههایی از کتاب کتاب
۴٫۵
(۱۹۴)
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
MMahdiGhafuri
در چرخش تاریخ، چه سرخورده چه سرخوش
دنیا نه به جمشید وفا کرد، نه کورش
شیلا در جستجوی خوشبختی
از رستم پیروز همین بس که بپرسند:
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
ترمه🍁
فریبخوردهٔ عقلم، شکستخوردهٔ عشق
من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم
همیشه جای شکایت ز خلق بسیار است
ولی برای تو از خود شکایت آوردم
م.حکیمی
تعریف تو از عقل همان بود که باید
عقلی که نمیخواست سر عقل بیاید
Laya Bedashti
مدام در سفر از خویشتن به خویشتنم
هزار روحم و در یک بدن نمیگنجم
فریبا
تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی
که آنچه «کاخ» تو را «خاک» میکند ستم است
مادربزرگ💝
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی
up
تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم
سکوتم گرچه سر تا پا، شبی فریاد خواهم شد
Sana
برکهٔ بخت من از ماهی دلمرده پر است
شیلا در جستجوی خوشبختی
قلندرها و درویشان و حقگویان و عیّاران!
من از راهی خبر دارم که ذکرش قلهوالله است
AVA
کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم
در فکر چراغیست که از من برباید
ژنرالیسم
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصلهٔ ما هنوز یک قدم است
MrM
تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم
zahra
ای عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
شیلا در جستجوی خوشبختی
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
میتوانستی نتازی بر من، اما تاختی
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی
Melika_SA
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
نَــسـی
سهم ماهیهای عاشق را چه خوش پرداختی
آساره
با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
azami
دلخوش به جمعکردن یک مشت «آرزو»
khazar
یک رود و صد مسیر، همین است زندگی
شیلا در جستجوی خوشبختی
نمیخوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست
که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است
آساره
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
سکوت
مپرس شادی من حاصل از کدام غم است
که پشت پردهٔ عالم، هزار زیر و بم است
min
ما اهلی عشقیم چه بهتر که بمیریم
جایی که در آن شرط حیات است توحش
♡
گمان مکن که تو مختاری و جهان مجبور
که اختیار تو را هم خدا به جبر نوشت
کاربر ۴۵۹۵۳۳۰
ای عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
Nino
خبر نداشتن از حال من، بهانهٔ توست
بهانهٔ همهٔ ظالمان شبیه هم است
مهدی
خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت
گاهی بهقدر صبر بلا میدهد خدا
محمدلو
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۷۷,۰۰۰۳۰%
تومان