بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یادداشت‌های زیرزمین و شب‌های روشن | طاقچه
تصویر جلد کتاب یادداشت‌های زیرزمین و شب‌های روشن

بریده‌هایی از کتاب یادداشت‌های زیرزمین و شب‌های روشن

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۳۶ رأی
۳٫۶
(۳۶)
وقتی آدم می‌بیند چاره‌ای جز تحمل کردن ندارد، تا چه حد خود را پست و حقیر احساس می‌کند.
Raymond
آه چه خوب می‌شد اگر آدم می‌توانست حتا برای مدت کوتاهی هم که شده، کورکورانه، بدون فکر کردن، بی‌آن‌که دنبال علتش بگردد، ضمن کنار گذاشتن هرگونه آگاهی درونی، خود را به‌دست احساسش بسپارد!
pejman
روزی هم که آرزوهامان برآورده شوند، اولین کسی هستیم که از این بابت رنج می‌بریم.
pejman
آه، خداجان، یعنی یک لحظه شادکامی برای تمام عمر یک آدم کافی نیست؟...
مسافر
آه چه خوب می‌شد اگر آدم می‌توانست حتا برای مدت کوتاهی هم که شده، کورکورانه، بدون فکر کردن، بی‌آن‌که دنبال علتش بگردد، ضمن کنار گذاشتن هرگونه آگاهی درونی، خود را به‌دست احساسش بسپارد!
Azade_sh
برای رنج‌تان هیچ احترامی قایل نیستید.
pejman
لذت‌بخش است که آدم در این قرنی که همه چیزش منفی است، چنین تعریف‌هایی دربارهٔ خودش بشنود.
evan
آدم خیالپرداز، بیهوده میان خاکستر خواب و خیال‌های گذشته‌اش کند و کاو می‌کند، میان این خاکستر دست کم جرقه‌ای را می‌جوید تا در آن بدمد و با آتشی جدید به قلب سرد شده‌اش گرما بخشد و در آن همهٔ چیزهایی را که در گذشته دلپذیر بوده‌اند بجوید
علیرضا یونسی
حال انسان کارش به کجا می‌کشد؟ درهرصورت هربار که به یکی از هدف‌هایش می‌رسد، احساس ملال می‌کند. اصرار دارد به هدفش برسد، اما به‌محض رسیدن دیگر خشنود نیست. این موضوع واقعآ خنده‌دار است.
Morteza Rahmani
دعا می‌کنم آسمان بختت همواره درخشان و لبخند محبت‌آمیزت آرام باشد. سعادتی را که به قلب تنها و حق شناس دیگری بخشیده‌ای متبرک باد. آه، خداجان، یعنی یک لحظه شادکامی برای تمام عمر یک آدم کافی نیست؟...
Morteza Rahmani
آدم‌ها فقط به رنج و ناراحتی‌هاشان می‌اندیشند و توجهی به خوشبختی‌شان ندارند. اگر به خوشبختی‌شان فکر کنند، خواهند دید که در هریک از مراحل زندگی‌شان خوشبختی هم یافت می‌شود.
خاک
شرایط دیگری هم مدام آزارم می‌دادند: متوجه می‌شدم که شبیه هیچ‌کس نیستم و هیچ‌کس هم به من شباهت ندارد. به خودم می‌گفتم: «من تنهایم، حال آن که «آن‌ها» یک گروهند!» بعد به فکر فرو می‌رفتم.
Andrey
سر زانوی شلوارم لکهٔ زردرنگ بزرگی افتاده بود. پیش‌بینی می‌کردم که این لکه نُه‌دهم شخصیتم را از بین خواهد برد.
Hamid
وقتی آدم می‌بیند چاره‌ای جز تحمل کردن ندارد، تا چه حد خود را پست و حقیر احساس می‌کند.
Andrey
ه‌خود می‌گفتم: «صورتم قشنگ نیست، بنابراین باید دست‌کم موقرانه، متفکرانه و به‌ویژه هوشمندانه باشد.»
sobhan mohammadi
هر آدم شرافتمندی در زمان ما به اجبار فرومایه و برده است.
Andrey
زن و شوهر اگر واقعآ یک‌دیگر را دوست داشته باشند، هیچ‌کس، هیچ‌کس نباید بداند چه اتفاقی بین آن دو افتاده. مشاجره‌شان را بر سر هر موضوعی و یا هر علتی که باشد، نباید برای کسی تعریف کنند و حتا زن از مادرش نخواهد در این میان داوری کند.
خاک
اول از همه من قادر به دوست داشتن کسی نیستم، چون، باز هم تکرار می‌کنم که دوست داشتن برای من مفهومش بدرفتاری و تسلط روحی داشتن نسبت به‌طرف است. هرگز هم نتوانسته‌ام عشق را به‌صورت دیگری برای خودم مجسم کنم. امروز به این نتیجه رسیده‌ام و گاهی به خودم می‌گویم اگر کسی می‌خواهد من دوستش داشته باشم، مفهومش این است که با کمال میل این حق را به من داده که با او بدرفتاری کنم و عذابش بدهم.
kazem1
اگر آدم کسی را دوست داشته باشد، از خوشبخت بودن هم می‌تواند چشم بپوشد.
pejman
وقتی آدم می‌بیند چاره‌ای جز تحمل کردن ندارد، تا چه حد خود را پست و حقیر احساس می‌کند.
Andrey
کدام یک به دیگری ترجیح دارد: خوشبختی‌ای مبتذل و مسکینانه یا رنج و دردی متعالی؟ بگویید ببینم کدام یک از آن دیگری ارزشمندتر است؟
خاک
میان خاطره‌هایی که هریک از ما آدم‌ها داریم، خاطراتی هستند که حاضر نیستیم برای کس دیگری جز دوستان‌مان تعریف کنیم، خاطرات دیگری هم هستند که حتا برای دوستان‌مان هم تعریف نخواهیم کرد و آن‌ها را فقط برای خودمان تکرار می‌کنیم، تازه برای خودمان هم کاملا محرمانه و سر به مُهر نگه می‌داریم.
Morteza Rahmani
خوشبختی چه‌قدر آدم را زیبا می‌کند: دل مالامال عشق می‌شود! آدم چنین به‌نظرش می‌آید که آن‌چه را در دل دارد به دل دیگری انتقال می‌دهد و برعکس. دلش می‌خواهد همه چیز شاد و خندان باشد!
Morteza Rahmani
هرکسی می‌کوشد خود را کمروتر و نجوش‌تر از آن‌چه هست نشان دهد، انگار می‌ترسد احساس درونی‌اش را با ابراز سریع آن خدشه‌دار کند...
Morteza Rahmani
در آن زمان بیست‌وچهار سال بیش‌تر نداشتم. زندگی‌ام شده بود همین چیزی که امروز هست: گرفته، نامنظم و به‌طرز وحشیانه‌ای منزوی. با هیچ‌کس ارتباطی نداشتم، با هیچ‌کس صحبتی نمی‌کردم و مدام در این فکر بودم که در گوشهٔ انزوایم تنها بمانم. در ساعت‌های کار در وزارت‌خانه، می‌کوشیدم به هیچ‌کس نگاه نکنم، اما متوجه بودم همکارانم مرا به‌صورت آدمی غیرعادی نگاه می‌کنند و حتا ــ همچنین حدس می‌زدم ــ برخوردشان با هم با گونه‌ای تنفر و انزجار همراه است.
Andrey
انسان موجود ابلهی است، بی‌نهایت ابله، یا بهتر بگویم، بیش‌تر ناسپاس است تا ابله و به دشواری می‌توان موجودی ناسپاس‌تر از او یافت.
kazem1
رنج بردن! این تنها دلیل خودآگاهی است.
pejman
در خشم خاموش، سرد، زهرآلود و به‌ویژه پایان‌ناپذیرش فرو می‌رود.
evan
گهگاه این فکر عذاب‌آور که در آینده، ده سال یا چهل سال دیگر با انزجار این دقیقه‌های تحقیرکننده، زشت و مسخره را که دردناک‌ترین لحظه‌های عمرم بودند به یاد خواهم آورد، سخت ناراحتم می‌کرد.
خاک
حالا هم زندگی‌ام را در این بیغولهٔ کوچک و تاریک می‌گذرانم و با حالتی رقت‌بار می‌کوشم خودم را تسلا دهم، اما فایده‌ای ندارد، چون به خودم می‌گویم آدمی هوشمند هرگز نمی‌تواند موجودی خوار و خفیف شود و این کار فقط از دست آدمی بی‌شعور ساخته است
Morteza Rahmani

حجم

۲۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۵۰%
تومان