بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماه پنهان است | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماه پنهان است

بریده‌هایی از کتاب ماه پنهان است

انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۴.۴از ۳۰ رأی
۴٫۴
(۳۰)
مردم خشمگین هستند و راهی برای مقابله ندارند. اما همهٔ این‌ها در چارچوبی کوچک است. جنگ مردم با مردم است، نه عقیده با عقیده.
Mohammad
«مرا کشتید، زیرا خواستار گریز از دست کسی بودید که محکومتان کرده، زیرا نمی‌خواستید چهرهٔ راستین حیات خود را آشکار سازید...»
Mohammad
«اگر بر این باورید که با کشتن مردمان، کسی را از نکوهش زندگی پلید خود بازمی‌دارید، سخت به خطا رفته‌اید.»
ایران
خیال می‌کنند چون خودشان یک پیشوا و یک سر دارند، ما هم مثل آنان هستیم. می‌دانند که اگر سر ده نفر از خودشان بالای دار برود، نابود خواهند شد. اما ما مردمانی آزاد هستیم و به اندازهٔ جمعیت خود سر داریم و در موقع لزوم رهبرانی مثل قارچ در میانمان خواهند رویید
mojtaba
این جنگ جنگی شرافتمندانه نیست. جنگ خیانت و کشتار است. پس بگذارید ما هم همان بلایی را سرشان بیاوریم که آن‌ها سر ما آورده‌اند.
ایران
وقتشان تقریبآ به سر آمده. خیال می‌کنند چون خودشان یک پیشوا و یک سر دارند، ما هم مثل آنان هستیم. می‌دانند که اگر سر ده نفر از خودشان بالای دار برود، نابود خواهند شد. اما ما مردمانی آزاد هستیم و به اندازهٔ جمعیت خود سر داریم و در موقع لزوم رهبرانی مثل قارچ در میانمان خواهند رویید.
ایران
لنسر نگاهی به او کرد و لبخندی کم وبیش اندوهبار برلب آورد. «ما هم وظیفه‌ای به عهده داریم، این‌طور نیست؟» شهردار گفت: «بله، تنها وظیفهٔ ناممکن در جهان، تنها کاری که شدنی نیست.» «و آن چیست؟» «روح انسان‌ها را پیاپی درهم‌شکستن.»
طلا در مس
مالی نگاه گذرایی به در انداخت و گفت: «ما مردمی شکست‌خورده‌ایم. شما غذای ما را گرفته‌اید. من گرسنه‌ام. اگر به من غذا بدهی، بیش‌تر از تو خوشم می‌آید.» توندر پرسید: «چه می‌گویی؟» «دارم حالت را به هم می‌زنم، ستوان؟ شاید سعی می‌کنم همین کار را بکنم. قیمت من دوتا سوسیس است.»
طلا در مس
یک مرد تنها چند ساعت در روز و فقط چند ماه در سال می‌تواند سرباز باشد و جز این باز می‌خواهد انسان باشد. زن، مشروب، موسیقی، خنده و آسایش می‌خواهد و اگر این‌ها از او دریغ شود، سخت تشنه‌شان خواهد شد.
سپیده اسکندری
دشمن همه‌جا هست. همهٔ مردان، زنان و حتی کودکان. دشمن همه‌جا هست. از پشت در خانه‌هاشان ما را می‌پایند. صورت‌های سفید پشت پرده‌ها گوش تیز کرده‌اند. ما آنان را شکست داده‌ایم و همه‌جا پیروز شده‌ایم. و آنان انتظار می‌کشند و اطاعت می‌کنند و انتظار می‌کشند.
سپیده اسکندری
از سر عادت با اثاثیهٔ خانه ترشرویی می‌کرد، با این فرض که آن‌ها گستاخ، موذی یا خاک‌گرفته‌اند. در دنیایی که شهردار اوردن رهبر مردمان بود، ژوزف را هم می‌شد ارباب اثاثیه، نقره‌آلات و ظرف وظروف به شمار آورد. ژوزف مردی بود پابه‌سن‌گذاشته، لاغر و جدی. زندگی‌اش آن‌قدر پیچیده بود که فقط آدمی عمیق می‌توانست او را ساده بپندارد.
طلا در مس
دکتر گفت: «عجب مردمانی هستیم ما. کشورمان دارد از دست می‌رود، شهرمان اشغال شده و شهردار قرار است فاتح را به حضور بپذیرد. آن‌وقت خانم گردن شهردار چموش را گرفته و دارد موهای گوشش را می‌چیند.
طلا در مس
. سروان لوفت گمان می‌کرد و باور داشت که سربازی حد اعلای رشد یک موجود زنده است. اگر اساسآ یاد خدا می‌افتاد، او را سرلشکری پیر، محترم، بازنشسته و سپیدموی می‌دید که با خاطرات نبردهایش روزگار می‌گذراند و سالی چندبار بر مزار ستوان‌هایش تاج گل می‌نهد.
طلا در مس
ستوان پراکل پرسید: «قربان، به عقیدهٔ شما جنگ کی تمام می‌شود؟» «تمام؟ تمام؟ منظورت چیست؟» ستوان پراکل ادامه داد: «چقدر طول می‌کشد پیروز شویم؟» لنسر سرش را تکان داد: «ای بابا، من از کجا بدانم؟ دشمن هنوز در این دنیا هست.»
طلا در مس
آنی ترشروی، سرخ‌بینی و سرخ‌چشم گفت: «باشد، دارم همین کار را می‌کنم.» آنی همیشهٔ خدا کمی بداخلاق بود و حضور این سربازان و اشغال شهر هم خلق وخویش را بهتر نکرده بود. به‌واقع آنچه سال‌ها به تندخویی تعبیر می‌شد یک‌شبه تبدیل شده بود به حسی میهن‌پرستانه. آنی با ریختن آب‌جوش روی سربازان اندک آبرویی برای خودش دست وپا کرده و مظهر آزادی‌خواهی شده بود. هرکس دیگری هم که در ایوان پشت خانه سروصدا می‌کرد رویش آب‌جوش می‌ریخت، اما این بار دست تصادف از او قهرمانی ساخته بود. و از آن‌جا که تندخویی سرآغاز کامیابی‌هایش بود، با واداشتن خود به تندخویی‌های پیاپی و بیش‌تر به موفقیت‌های تازه‌ای دست می‌یافت.
طلا در مس
لنسر گفت: «بله، می‌دانم. دربارهٔ این موضوع زیاد صحبت کرده‌ام. می‌دانید، اگر آن‌قدر وقتم را صرف حرف‌زدن دربارهٔ این موضوع نکرده بودم، شاید تابه حال سرلشگر شده بودم. ما جوانانمان را برای پیروزی تربیت کرده‌ایم و به‌حق در زمان پیروزی مایهٔ سربلندی هستند. اما درست نمی‌دانند موقع شکست چطور رفتار کنند. به آنان گفتیم که از جوانان دیگر باهوش‌تر و شجاع‌تر هستند. وقتی متوجه شدند حتی سر سوزنی هم از باقی جوانان شجاع‌تر و باهوش‌تر نیستند، تقریبآ خشکشان زد.»
طلا در مس
اگر محبتی در کار باشد، همه‌چیز زیباتر و گواراتر می‌شود.»
سپیده اسکندری
من فرصت انتخاب بین مرگ و زندگی را ندارم. اما... می‌توانم انتخاب کنم که چگونه زندگی کنم و چگونه بمیرم.
سپیده اسکندری
"و کسی خواهد گفت: ای سقراط، آیا شرمسار نیستی از سلوکی که در زندگی‌ات پیشه کردی و محتملا تو را به مرگی نابهنگام رهنمون خواهد شد؟ به چنین کسی منصفانه پاسخ می‌دهم: تو به خطا رفته‌ای. مردی که به کاری می‌آید نباید بخت زیستن یا مردن را به چیزی بشمرد. تنها باید در این بیندیشد که به راه راست می‌رود یا ناراست."
Afshin
گلّه‌های انسانی در عملیات‌ها پیروز می‌شوند و مردمان آزاد در نبردها
Afshin
می‌دانست که جنگ یعنی خیانت، نفرت، خرابکاری‌های فرماندهان نالایق، شکنجه، کشتار، بیماری و خستگی، و جز این نیست تا سرانجام به پایان برسد. تازه بعد هم هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند مگر نفرت‌ها و خستگی‌های تازه که جایگزین همتایان کهنه‌شان می‌شوند.
مرتضی بهرامیان
ستوان پراکل پرسید: «قربان، به عقیدهٔ شما جنگ کی تمام می‌شود؟» «تمام؟ تمام؟ منظورت چیست؟» ستوان پراکل ادامه داد: «چقدر طول می‌کشد پیروز شویم؟» لنسر سرش را تکان داد: «ای بابا، من از کجا بدانم؟ دشمن هنوز در این دنیا هست.»
مرتضی بهرامیان

حجم

۱۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان