بریدههایی از کتاب یک اتفاق مسخره
۴٫۱
(۶۶)
او استقامت مورچهها را داشت: لانهٔ مورچهها را خراب کنید، همان لحظه شروع میکنند به دوبارهساختنش. دوباره آن را خراب کنید، دوباره میسازندش. و همینطور الی آخر، خستگیناپذیر.
او هم موجودی بود لانهساز و اهلی. میتوانستی از چهرهاش هم بخوانی که راهش را پیدا میکند، لانهاش را میسازد و حتی شاید چیزی برای روز مبادا ذخیره کند.
Elentari
گاه سیلی از قضاوتها و افکار در لحظهای به ذهن آدمی هجوم میآورد، در قالب پارهای احساسات که نمیتوان با کلمات بیانشان کرد
pejman
او میدانست، خیلی خوب هم میدانست، که باید مدتها پیش آنجا را ترک میکرد. آری، باید میرفت، نه صرفآ برای آنکه رفته باشد، بلکه برای نجات خودش.
kazem1
از شلختگی بیزار بود، همچنین از شادی افسارگسیخته، و این دومی را نوعی شلختگی اخلاقی میدانست.
Azade_sh
احساس میکرد قدرت تحمل خیلی چیزها را دارد، اما سرنوشت مدام چنان او را غافلگیر میکرد که کمکم داشت دربارهٔ این قدرت به تردید میافتاد.
Azade_sh
نویسنده همچنان با خشم وغضبی مهارناپذیر فریاد میزد: «بله، شما آمدهاید تا انساندوستیتان را به رخ بکشید! شما جشن و شادی همه را برهم زدید. پیاله پیاله شامپاین نوشیدید و حتی لحظهای هم فکر نکردید این شامپاین برای کارمندی با ماهی ده روبل مواجب چقدر گران تمام میشود. به گمانم، شما از آن دسته مافوقهایی هستید که برای زنان زیردستان خود دندان تیز میکنند! تازه مطمئنم که رشوهبگیر هم هستید... بله، بله، بله!»
عباس
میدانیم که گاه سیلی از قضاوتها و افکار در لحظهای به ذهن آدمی هجوم میآورد، در قالب پارهای احساسات که نمیتوان با کلمات بیانشان کرد، خاصه کلام ادبی
میم. خ
صاحبمنصبی عالیرتبه بود و دو ستارهٔ درخشان بر سینه داشت، اما هیچ ستارهای در چشمانش نمیدرخشید و میانهای با خیالپردازی و رؤیابافی نداشت.
Azade_sh
ما همه فریاد انسانیت و نوعدوستی سر میدهیم، اما قادر نیستیم دست به عملی قهرمانانه و متهورانه بزنیم. از خلق شاهکار عاجزیم
کاربر ۸۰۴۸۵۷۸
«خب که چه! ما همهاش حرف میزنیم، اما همین که نوبت عمل میرسد، همهچیز پوچ و توخالی از آب درمیآید.
کاربر ۸۰۴۸۵۷۸
میدانیم که گاه سیلی از قضاوتها و افکار در لحظهای به ذهن آدمی هجوم میآورد، در قالب پارهای احساسات که نمیتوان با کلمات بیانشان کرد، خاصه کلام ادبی. اما ما تلاش میکنیم تمامی این احساسات قهرمانمان را به کلام درآوریم و دستکم جوهر و چکیدهٔ آنها را به خواننده نشان دهیم، یعنی ناگزیرترین، معقولترین و موجهترین بخش این احساسات را. چون بسیاری از احساسات ما، وقتی به زبان عادی برگردانده میشوند، کاملا نامعقول و غیرموجه به نظر میرسند. به همین دلیل هم هست که هرگز لباس واقعیت به خود نمیپوشند. با این حال، این قبیل احساسات در همهٔ آدمها دیده میشود
کاربر ۸۰۴۸۵۷۸
هرچه بیشتر به یاد میآورد، بیشتر و بیشتر غرق فکر میشد.
کاربر ۸۰۴۸۵۷۸
میدانیم که گاه سیلی از قضاوتها و افکار در لحظهای به ذهن آدمی هجوم میآورد، در قالب پارهای احساسات که نمیتوان با کلمات بیانشان کرد، خاصه کلام ادبی. اما ما تلاش میکنیم تمامی این احساسات قهرمانمان را به کلام درآوریم و دستکم جوهر و چکیدهٔ آنها را به خواننده نشان دهیم، یعنی ناگزیرترین، معقولترین و موجهترین بخش این احساسات را. چون بسیاری از احساسات ما، وقتی به زبان عادی برگردانده میشوند، کاملا نامعقول و غیرموجه به نظر میرسند. به همین دلیل هم هست که هرگز لباس واقعیت به خود نمیپوشند. با این حال، این قبیل احساسات در همهٔ آدمها دیده میشود. طبیعتآ احساسات و افکار ایوان ایلیچ کم وبیش پراکنده و ازهمگسیخته بود، اما خب، شما که میدانید چرا.
کاربر ۸۰۴۸۵۷۸
حجم
۷۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۷۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان