بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب میشل‌ شدن | طاقچه
تصویر جلد کتاب میشل‌ شدن

بریده‌هایی از کتاب میشل‌ شدن

نویسنده:میشل اوباما
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۵۴ رأی
۳٫۳
(۱۵۴)
بیرون کشیدن خودت از محیطی که در آن گرفتار بودی، یک چیز است و تلاش برای اینکه خودِ آن محیط را از گرفتاری نجات دهی، چیزی کاملاً متفاوت.
Aysan
حالا، فکر می‌کنم این یکی از بی‌فایده‌ترین سوال‌هایی است که می‌شود از یک بچه پرسید: وقتی بزرگ شوی، می‌خواهی چه‌کاره شوی؟ انگار بزرگ‌شدن حدومرز دارد. گویی در نقطه‌ای خاص، چیزی می‌شوی و تمام.
MARY
نمی‌خواستم دخترانم هرگز باور کنند که زندگی از وقتی شروع می‌شود که مرد خانه پا به خانه می‌گذارد. ما منتظر پدر نمی‌ماندیم. حالا وظیفهٔ او بود که خودش را به ما برساند.
Nastaran
اگر به آنجا نروی و خودت را نشناسانی، دیگران به‌سرعت و به طرزی نادرست تو را تعریف می‌کنند.
کتاب ناب
هرکسی روی زمین تاریخی نادیده را به دوش می‌کشد و همین باعث می‌شود که سزاوار مدارا باشد.
elaheh
هرچه را در مدرسه روی می‌داد به مادرم می‌گفتم.
سیما
دنیای سیاست جایی برای آدم‌های خوب نیست
Mary gholami
از موقعی که با اکراه وارد زندگی عموم مردم شدم، یا به‌عنوان «قدرتمندترین زن جهان» مرا بالا بردند یا تا حدِ «زنی سیاه و عصبانی» تنزل دادند. همیشه خواستم از بدگویانم بپرسم کدام بخش آن عبارت برایشان مهم‌تر است ـ «عصبانی بودن»، «سیاه بودن» یا «زن بودن»؟
hmdh
وقتی پا از در بیرون می‌گذاری، برای آخرین‌بار از مشهورترین آدرس جهان خارج می‌شوی، به اشکال مختلف تنها می‌مانی تا دوباره خودت را پیدا کنی.
کاربر ۱۷۹۳۴۵۷
زندگی پس از مردن عزیزی عذاب‌آور است. واقعاً دردناک است.
سیّد جواد
ساده‌ترین راه برای بی‌اعتبار کردن صدای یک زن این است که او را زنی غرغرو و پرخاشگر نشان دهی.
کتاب ناب
اکثر آدم‌ها، اگر با آن‌ها خوب رفتار کنید، خوب هستند.
سیما
آیا شایستگی لازم را دارم؟
سیما
شکست حسی است که خیلی قبل از اینکه واقعاً به‌بار بنشیند در جان ریشه می‌دواند. آسیب‌پذیری است که عدم اعتماد به‌نفس را می‌پرورد و بعد، غالباً با ترس تشدید می‌شود.
کتاب ناب
بیرون زمین بازی، آمریکا در دلِ تغییری عظیم و نامطمئن قرار داشت. کندی ها مرده بودند. مارتین لوترکینگ جوان ایستاده روی بالکنی در ممفیس کشته شده بود و مرگ او موجب شورش‌هایی در سراسر کشور ازجمله در شیکاگو شد. هنگامی که پلیس با باتون و گاز اشک‌آور به مخالفان جنگ ویتنام در گرانت پارک ، در ۱۴ کیلومتری شمال جایی که ما زندگی می‌کردیم، حمله کرد، همایش ملی حزب دموکرات به خون کشیده شد. همزمان، خانواده‌های سفیدپوستِ اغوا شده با حومه‌ها ـ با وعدهٔ مدارس بهتر، خانه‌ها و فضای بیشتر و احتمالاً سفیدی بیشتر ـ دسته‌دسته شهر را ترک می‌کردند. هیچ‌کدام این‌ها واقعاً برایم مفهومی نداشت. بچه بودم
یک مشکل لاینحل، sky
ساوت‌ساید همهٔ ما را مثل آهن‌ربا جذب می‌کرد.
سیما
یاد گرفته بودم هر زمانی دسته‌ای از مردان را که در گوشه‌ای از خیابان جمع شده بودند می‌بینم، فقط به روبرو نگاه کنم، مراقب بودم نگاهشان را به اندامم جلب نکنم.
سیما
«تو مجبور نیستی معلمت رو دوست داشته باشی، اما اون زن معلوماتی تو سرش داره که تو بهشون نیاز داری. روی همین تمرکز کن و بقیه رو فراموش کن.»
فاطمه عابدینی
دانش‌آموزی نبودم که همهٔ نمراتش عالی باشد، اما همیشه تلاش می‌کردم و ترم‌هایی هم بود که نزدیک به عالی بودم.
سیما
هرکسی روی زمین تاریخی نادیده را به دوش می‌کشد و همین باعث می‌شود که سزاوار مدارا باشد.
یک مشکل لاینحل، sky
آرامش و سکوت، اولین فرصت واقعی را برای اندیشیدن به من می‌دهد.
سیما
شکست، احساسی است که خیلی پیش از نتایج واقعی، در جانمان ریشه می‌دواند.
زهرا
«هیچ‌کس، هیچ‌کس این‌قدر ضعیف نیست که نتونه شبی دو ساعت تلویزیون رو خاموش کنه!»
yumi
پدرم آدم خودداری بود، مردی که هرگز از مشکلات ریز و درشت شکوه نمی‌کرد و با سرزندگی آنچه را پیش می‌آمد می‌پذیرفت. دکتر چیزی را برایش فاش کرده بود که فرقی با محکومیت به مرگ نداشت ولی او به‌سادگی زندگی‌اش را ادامه داده بود. اتفاقی هم که برای اتومبیل افتاده بود فرقی با سایر چیزها نداشت. اگر راهی برای مقابله بود، اگر می‌شد برای تخلیهٔ عصبی دری را محکم کوبید، پدرم چنین کاری نکرد. قبل از باز کردن در ماشین گفت: «عجب! دنیا رو ببین!»
سیما
این یکی از بی‌فایده‌ترین سوال‌هایی است که می‌شود از یک بچه پرسید: وقتی بزرگ شوی، می‌خواهی چه‌کاره شوی؟ انگار بزرگ‌شدن حدومرز دارد. گویی در نقطه‌ای خاص، چیزی می‌شوی و تمام.
Mary gholami
زورگوها افرادی ترسیده بودند که درون آدم‌های ترسناک پنهان می‌شدند
mobinamanafi
چهار ساله بودم که تصمیم گرفتم پیانو یاد بگیرم.
آسمان
او را کسی می‌دیدم که باید ازش می‌بردم یا شاید شکستش می‌دادم. در رابطه با او، همیشه باید چیزی را ثابت می‌کردی.
سیما
والدینمان اهمیت استفاده از کلمات درست و کامل را در مغزمان فرو کرده بودند؛ گفتنِ «نیست» به جای «نی» و «خداحافظ» به جای «خوافِس.» ما یاد گرفته بودیم جملاتمان را تمام ادا کنیم.
سیما
من در عکس‌های یادگاری با کسانی که شوهرم را با عناوینی وحشتناک در تلویزیون ملی خطاب می‌کردند و به‌رغم آن فحاشی‌ها، می‌خواستند یادبودی قاب‌شده بالای شومینه‌شان داشته باشند، لبخند زدم. شنیدم که در هرزه‌نگاری‌های اینترنتی همه‌چیز مرا زیرسؤال می‌بردند و تا جایی پیش می‌رفتند که حتی دربارهٔ زن یا مرد بودنم تردید می‌کردند. یک عضو کنگرهٔ آمریکا، نشیمنگاه و راه رفتن مرا به سُخره گرفت. دلم شکست. خشمگین شدم. اما غالباً سعی کرده‌ام این چیزها را جدی نگیرم.
فاطمه عابدینی

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۹۰ صفحه

حجم

۳٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۹۰ صفحه

قیمت:
۱۸۹,۰۰۰
۵۶,۷۰۰
۷۰%
تومان