بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پرت و پلا | طاقچه
تصویر جلد کتاب پرت و پلا

بریده‌هایی از کتاب پرت و پلا

نویسنده:ابراهیم رها
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۹از ۲۶ رأی
۳٫۹
(۲۶)
به عنوان دوست پدرش در جریان هستم که لااقل ده‌تا خواستگار آدم‌حسابی داشته. دکتر، این‌که می‌گم دکتر یعنی هم دکترا در طب هم دکترا در ادبیات و فلسفه و مهندسی.» «پس چرا مجرد مونده؟ پدرش خمره اندازهٔ دختر به اون بزرگی داره؟» «اصلاً شما تصور کنین پدرش خواسته ترشی بندازه‌ش. اصلاً حرف شما درست. به‌هرحال به هیچ‌کدوم از اون‌ها نداده. به دلیل منطقی یا غیرمنطقی.» «آها، پس یعنی نگهش داشته تا امروز و حالا واسه طهمورثِ ما.» «واسه طهمورثِ ما سبزی‌فروش نیم‌کیلو تره‌جعفری نگه نمی‌داره.
بلاتریکس لسترنج
این هم یکی دیگر از عادت‌های نامربوط و مرسوم است. مانند این سؤال که یکی درِ اتاق را می‌گشاید و می‌بیند شما تک‌وتنها نشسته‌اید و بعد می‌پرسد فلانی این‌جا نیست؟! بعضی عادت‌ها عجیب اما واقعی‌اند.
Ali
صفدر، طهمورث را خیلی برادرانه به آغوش کشید. در واقع حالتش بیشتر از آن‌که برادرانه باشد شبیه اخوی‌ها بود! «برادر طهمورث تو اعماقِ من را پُر از شادی کردی. ظاهرت و کارهات ما رو یاد برادر ارزشی تتلو می‌ندازه. امیدوارم این‌جا موندگار شی و مثل اون به مردم خودت خدمت کنی تا در انتخابات بعدی با پیوند تتلو و رَپَتو بتونیم پیروز بشیم.»
بلاتریکس لسترنج
معیری نگاهی به فرزند کوچکش انداخت و گفت «اگر صلاحیت نشستن در جمع رو نداری من صلاحیت بیرون کردنت از جمع رو دارم.» سیاوش کلاً محو شد.
سورملینا؛
«نه، دری‌وری که مال قبله، من پرت‌وپلا می‌خونم!»
آریا سلطانی نجف آبادی
«بگذریم آقای طهمورث. شما قصد دارین مجدداً برگردین امریکا و اون‌جا زندگی کنید یا از این‌هایی هستید که چند سال هر کاری دل‌شون خواسته در اون‌طرف آب انجام دادن و بعد اومدن ایران یه دختر آفتاب‌مهتاب‌ندیده بگیرن و همین جا طبقهٔ بالای خونهٔ پدرزن‌شون زندگی کنن؟»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷

حجم

۱۰۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۱۰۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۲۷,۰۰۰
۱۳,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد