البته همیشه تِرنِر را هم تحسین میکردم. درواقع نقاشیهای خودِ او از آب باعث این تصمیمم شده بود.
یکبار تِرنِر ساعتها خودش را به دکل یک کشتی بسته بود تا بتواند دریای طوفانیِ آن را نقاشی کند.
البته مشخص است که خودِ آن طوفان نبود که ترنر میخواست نقاشیاش کند. هدف او نقاشی کردنِ تصویری از آن طوفان بود.
فهمیدهام که زبان بعضیوقتها برای بیان چنین چیزهایی چندان دقیق نیست.
رئوف
شاگردان رامبراند عادت داشتند روی زمین استودیوی او سکههای طلا بکشند و آنقدر آنها را طبیعی بکشند که رامبراند برای برداشتن آنها از روی زمین مکث میکرد
رئوف
مودیلیانی بارها آثار بقیهٔ نقاشها را امضا کرده. این به آن خاطر بوده که بتوانند نقاشیهایشان را بفروشند که اگر این کار را نمیکرد هیچکس نمیخریدشان.
البته نباید میگفتم بارها. مطمئناً مودیلیانی این کار را فقط چند دفعه کرده.
بااینحال این لطف مودیلیانی بوده چون خیلی از دوستانش حتا چیزی برای خوردن نداشتند.
رئوف