بریدههایی از کتاب دوستش داشتم
۳٫۵
(۴۸)
به خودم گفتم: «بجنب، یک بار برای همیشه از ته دل گریه کن. بعد اشکهایت را خشک کن، دستمالت را کنار بگذار، هیکل بزرگ ماتمزدهات را تکانی بده و تمامش کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همهچیز را از نو شروع کن.»
نسرین سادات موسوی
چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم، از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟
yasi
آفرین به ما، چون همهچیز را خاک کردهایم، دوستانمان را، رؤیاهایمان را، عشقهایمان را، و حالا نوبت خودمان رسیده! دست مریزاد رفقا
مهسا
چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم، از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟
Kosar
مادربزرگم اغلب میگفت قدیمها شوهرهای مهربان را با غذاهای خوشمزه به خانه میکشاندند. من از مرحله پرتم، مامانبزرگ، از مرحله پرتم... اول اینکه آشپزی بلد نیستم و دوم اینکه دوست ندارم کسی را اینطوری نگه دارم.
دختر گرانبها
. اما هرچه بیشتر غرغر میکردم، بیشتر دوستش میداشتم و هرچه بیشتر دوستش میداشتم، این عشق بیفرجامتر به نظر میرسید
Kosar
چون یک پایان تلخ خیلی بهتر از تلخی بیپایان است.
Kosar
«همیشه از غم کسانی حرف میزنند که میمانند و میسازند، اما هیچوقت به غم آنهایی که میگذارند و میروند فکر کردهای؟
Kosar
«واقعآ دوستش دارم. زیاد به یادش میافتم... عجیب است، با اینکه درست نمیشناسمش، یکی از بهترین دوستهایم است...»
Kosar
به خودم گفتم: «بجنب، یک بار برای همیشه از ته دل گریه کن. بعد اشکهایت را خشک کن، دستمالت را کنار بگذار، هیکل بزرگ ماتمزدهات را تکانی بده و تمامش کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همهچیز را از نو شروع کن.»
بارهاوبارها این را به من گفتهاند: به چیز دیگری فکر کن. زندگی ادامه دارد. به دخترهایت فکر کن. نباید خودت را بسپاری به دست غم. تکان بخور.
بله، میدانم، خوب هم میدانم، اما سعی کنید من را بفهمید: نمیتوانم.
Kosar
«هیچوقت آن نجوا را در درونت شنیدهای؟ همان نجوایی که گهگاه تلنگری به تو میزند تا یادت بیاورد آنطور که بایدوشاید دوستت نداشتهاند؟»
Kosar
عاشق مردی هستی و از او دو بچه داری و باز یک صبح زمستانی میفهمی که راهش را کشیده و رفته، چون به زن دیگری علاقهمند شده. تازه خجالت هم نمیکشد و میگوید متأسف است، قبلا اشتباه کرده.
درست مثل موقعی که شمارهای را اشتباه میگیریم: «ببخشید، شماره را عوضی گرفتم.»
خواهش میکنم، اشکالی ندارد...
همهچیز مثل حباب صابون است.
Kosar
افسوسها، پشیمانیها، جداییها و سازشهایی هست که زخمشان هیچوقت التیام نمییابد، هیچوقت درست نمیشود، هیچوقت، میفهمی، حتی آن دنیا.
Kosar
«آره. شوهرش ترکش کرده بود... زیرورو شده بود. فرانسواز، این زن سرزنده و مقتدر، این زن دوستداشتنی که با اعتمادبهنفسش دنیا را سر انگشتانش میچرخاند، جلو چشمم مثل شمع آب میشد. گریه میکرد، تحلیل میرفت، مثل خوابزدهها شده بود و رنج میکشید، رنجی عظیم. دارو میخورد، اما لاغرتر میشد. برای اولین بار مرخصی استعلاجی گرفت. اشک میریخت و اشک میریخت، حتی جلو من.
Kosar
گفته بودم که سعی میکنم بی تو زندگی کنم... سعی کردم، سعی کردم، اما زورم نرسید. دائم به تو فکر میکنم. حالا و شاید برای آخرین بار از تو میپرسم: خیال داری با من چه کنی؟
Kosar
جالب است، اصطلاحها فقط اصطلاح نیستند؛ مثلا باید ترس واقعی را تجربه کرده باشیم تا معنی اصطلاح «عرق سرد» را بفهمیم، یا خیلی دلهره داشته باشیم تا اصطلاح «دلشوره» برایمان واقعآ معنا پیدا کند، نه؟
«ولکردن» هم همینطور است. نقص ندارد. کی آن را ساخته؟
طناب را ول میکنند.
همسر را ول میکنند.
بعد راه دریا را در پیش میگیرند، بالهای پهنِ مثل مرغ دریایی را باز میکنند و به آسمانهای دیگر پر میکشند.
Kosar
آخرین باری که همدیگر را در آغوش گرفتیم خوب به یاد دارم.
در آسانسوری در خیابان فلاندر بود.
گذاشت ببوسمش.
چرا این کار را کرد؟ او که دیگر دوستم نداشت.
هیچ نمیفهمم.
Kosar
«در کار آدم سختگیری هستم، اما نقش بازی میکنم، میفهمی؟ مجبورم سختگیر باشم. مجبورم به زیردستانم القا کنم که از من بترسند. فکر کن چه میشود اگر دستم رو شود؟ چه میشود اگر بفهمند که خجالتی هستم؟ بفهمند که برای هر کاری باید سه برابر بقیه جان بکنم تا به همان نتایج برسم؟ بفهمند که حافظهٔ خوبی ندارم؟ بفهمند که تیزهوش نیستم؟ فکرش را بکن. اگر همهٔ اینها را میدانستند، زندهزنده پوستم را میکندند!
ضمنآ بلد نیستم کاری کنم که دوستم داشته باشند...
Kosar
نشستم و سرم را بین دستهایم گرفتم.
کاش میشد از تنهام جدایش کنم و روی زمین جلو خودم بگذارمش و با لگد به دورترین نقطهٔ ممکن پرتش کنم.
آنقدر دور که دیگر نشود پیدایش کرد.
اما حتی شوتکردن هم بلد نیستم.
شک ندارم که به هدف نمیزنم.
Kosar
«یعنی میشود یک روز تو و بابا دوباره عاشق هم بشوید؟»
«نه.»
«مطمئنی؟»
«آره.»
«باشد، خودم هم میدانستم...»
Kosar
حجم
۱۰۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
حجم
۱۰۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۷۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان