بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوستش داشتم | طاقچه
کتاب دوستش داشتم اثر ناهید فروغان

بریده‌هایی از کتاب دوستش داشتم

نویسنده:آنا گاوالدا
انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۴۱ رأی
۳٫۴
(۴۱)
به خودم گفتم: «بجنب، یک بار برای همیشه از ته دل گریه کن. بعد اشک‌هایت را خشک کن، دستمالت را کنار بگذار، هیکل بزرگ ماتم‌زده‌ات را تکانی بده و تمامش کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همه‌چیز را از نو شروع کن.»
نسرین سادات موسوی
آفرین به ما، چون همه‌چیز را خاک کرده‌ایم، دوستانمان را، رؤیاهایمان را، عشق‌هایمان را، و حالا نوبت خودمان رسیده! دست مریزاد رفقا
مهسا
چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم، از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟
Kosar
به خودم گفتم: «بجنب، یک بار برای همیشه از ته دل گریه کن. بعد اشک‌هایت را خشک کن، دستمالت را کنار بگذار، هیکل بزرگ ماتم‌زده‌ات را تکانی بده و تمامش کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همه‌چیز را از نو شروع کن.» بارهاوبارها این را به من گفته‌اند: به چیز دیگری فکر کن. زندگی ادامه دارد. به دخترهایت فکر کن. نباید خودت را بسپاری به دست غم. تکان بخور. بله، می‌دانم، خوب هم می‌دانم، اما سعی کنید من را بفهمید: نمی‌توانم.
Kosar
. اما هرچه بیش‌تر غرغر می‌کردم، بیش‌تر دوستش می‌داشتم و هرچه بیش‌تر دوستش می‌داشتم، این عشق بی‌فرجام‌تر به نظر می‌رسید
Kosar
«همیشه از غم کسانی حرف می‌زنند که می‌مانند و می‌سازند، اما هیچ‌وقت به غم آن‌هایی که می‌گذارند و می‌روند فکر کرده‌ای؟
Kosar
عاشق مردی هستی و از او دو بچه داری و باز یک صبح زمستانی می‌فهمی که راهش را کشیده و رفته، چون به زن دیگری علاقه‌مند شده. تازه خجالت هم نمی‌کشد و می‌گوید متأسف است، قبلا اشتباه کرده. درست مثل موقعی که شماره‌ای را اشتباه می‌گیریم: «ببخشید، شماره را عوضی گرفتم.» خواهش می‌کنم، اشکالی ندارد... همه‌چیز مثل حباب صابون است.
Kosar
«واقعآ دوستش دارم. زیاد به یادش می‌افتم... عجیب است، با این‌که درست نمی‌شناسمش، یکی از بهترین دوست‌هایم است...»
Kosar
«آره. شوهرش ترکش کرده بود... زیرورو شده بود. فرانسواز، این زن سرزنده و مقتدر، این زن دوست‌داشتنی که با اعتمادبه‌نفسش دنیا را سر انگشتانش می‌چرخاند، جلو چشمم مثل شمع آب می‌شد. گریه می‌کرد، تحلیل می‌رفت، مثل خواب‌زده‌ها شده بود و رنج می‌کشید، رنجی عظیم. دارو می‌خورد، اما لاغرتر می‌شد. برای اولین بار مرخصی استعلاجی گرفت. اشک می‌ریخت و اشک می‌ریخت، حتی جلو من.
Kosar
«هیچ‌وقت آن نجوا را در درونت شنیده‌ای؟ همان نجوایی که گهگاه تلنگری به تو می‌زند تا یادت بیاورد آن‌طور که بایدوشاید دوستت نداشته‌اند؟»
Kosar

حجم

۱۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۷۴ صفحه

حجم

۱۰۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۷۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد