بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تمدن و ملالت های آن | طاقچه
تصویر جلد کتاب تمدن و ملالت های آن

بریده‌هایی از کتاب تمدن و ملالت های آن

انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۳.۷از ۲۴ رأی
۳٫۷
(۲۴)
وقتی به بیماران می‌گوییم به «احساس تقصیر» شان واقف نیستند باور نمی‌کنند. برای این‌که حرف ما را تا اندازه‌ای درک کنند، با آنان از نیاز ناآگاهانه به کیفر که نشانگر احساس تقصیر است سخن می‌گوییم.
هما
احساس تقصیر مهم‌ترین مسئلهٔ رشد تمدن است و روشن کنم بهایی که برای پیشرفت تمدن می‌پردازیم محرومیت از سعادت بر اثر افزایش احساس تقصیر است.
هما
«آن کس که علم و هنر دارد، دین نیز دارد؛ آن کس که از آن دو بی‌بهره است، بادا که دین داشته باشد!»(۵)
هما
تمدن با زندگی جنسی همان‌طور رفتار می‌کند که یک قوم یا قشر اجتماعی با قوم یا قشر اجتماعی دیگری که تسلیم بهره‌کشی اوست.
Sima.zr
یکی از اَشکال تجلی عشق، که عشق جنسی است، نیرومندترین تجربهٔ احساس لذت را به ما عرضه کرده و الگوی ما در راهِ جستن سعادت شده است. طبیعی‌تر از این چیست که سعادت را مصرّانه از این راه بجوییم، راهی که نخستین بار سعادت را در آن شناخته‌ایم. نقطهٔ ضعف این فن زندگی کاملا پیداست، اگر چنین نبود به فکر هیچ کس خطور نمی‌کرد که این راه سعادت را رها کند و راهی دیگر برگزیند. هیچ‌گاه در برابر رنج بی‌حفاظ‌تر از هنگامی که عشق می‌ورزیم نیستیم و هیچ‌گاه ناکام‌تر از آن هنگام نیستیم که معشوق یا عشق او را از دست می‌دهیم.
کاربر ۱۳۰۸۳۵۸
هیچ‌گاه در برابر رنج بی‌حفاظ‌تر از هنگامی که عشق می‌ورزیم نیستیم و هیچ‌گاه ناکام‌تر از آن هنگام نیستیم که معشوق یا عشق او را از دست می‌دهیم.
مهدی
آدمی اگر از بدبختی نجات پیدا کند و رنج را پشت سر بگذارد خود را سعادتمند می‌داند و به طور کلی احتراز از رنج بر لذتجویی غالب می‌شود.
Sima.zr
ضمن پژوهش و درمان روان‌نژندی‌ها به این‌جا می‌رسیم که فرامن فرد را به دو علت سرزنش می‌کنیم: یکی به آن علت که با سختگیری فرمان‌ها و ممانعت‌هایش به سعادت «من» اعتنای چندانی نمی‌کند، به این معنا که مقاومت‌های «من» در برابر این فرمان‌ها و قدرت غریزی نهاد و مشکلات جهان واقعی پیرامون فرد را به قدر کافی به حساب نمی‌آورد.
هما
«صدای خرد آرام است، اما خاموش نمی‌شود تا به آن گوش بسپارند.»
Hamideh Rezaee
ما طوری ساخته شده‌ایم که فقط از تباین می‌توانیم لذت بسیار ببریم و در وضعیت پایدار فقط اندکی کامرواییم.
ali73
سرانجام، وقتی زندگانی چنین سخت، ناشاد و رنجبار است که می‌توان به مرگ در مقام منجی خوشامد گفت، عمر دراز به چه کار می‌آید؟
mah.D
اگر بگوییم تضاد بین تمدن و عشق جنسی ناشی از این است که عشق جنسی رابطه‌ای دونفری است که فرد سوم در این میان اضافی یا مزاحم است، حال آن‌که تمدن بر پایهٔ رابطه بین عدهٔ بیش‌تری استوار است، تقریبآ همان حرف را زده‌ایم. در اوج یک رابطهٔ عاشقانه رغبتی به محیط اطراف باقی نمی‌ماند. زوج عاشق خودبسنده است و برای خوشبخت‌بودن حتی به فرزند مشترک هم نیاز ندارد. اِروس در هیچ مورد دیگر هستهٔ ذات خود، یعنی قصد وحدت‌بخشیدن (یا یکی‌کردن چند فرد)، را به این روشنی نشان نمی‌دهد، اما وقتی با عشق دو انسان به یکدیگر به این مقصود دست یافت نمی‌خواهد از این فراتر برود.
mah.D
واقعیتی که در پس همهٔ این‌هاست و به‌رغبت آن را انکار می‌کنند این است که انسان فقط موجودی نرمخو و نیازمند عشق نیست که تنها وقتی به او حمله می‌برند از خود دفاع کند، بلکه سهم زیادی از گرایش پرخاشگری را نیز باید در شمار استعدادهای برانگیزندهٔ او دانست.
mah.D
فرامن فرهنگی هم اعتنای چندانی به واقعیت‌های نهادین روان انسان نمی‌کند، فرمانی صادر می‌کند و نمی‌پرسد آدمی قادر است از آن پیروی کند یا نه. برعکس، فرض می‌کند که برای «منِ» آدمی همه‌چیز از حیث روانی ممکن است و این «من» قادر است سلطه‌ای نامحدود بر نهاد اعمال کند. این فرض اشتباه است و در انسان‌های به‌اصطلاح معمولی هم نمی‌توان استیلا بر نهاد را از حد معینی افزایش داد. اگر خواسته‌ها افزوده شوند، در فرد مقاومت یا روان‌نژندی ایجاد می‌شود یا موجب ناخشنودی او می‌گردد.
هما
وقتی یک تمنای رانه‌ای واپس زده می‌شود، اجزای لیبیدویی آن به نشانه‌های بیماری (یا اختلال) و عناصر پرخاشجوی آن به احساس تقصیر تبدیل می‌گردند
fuzzy
پدر «فوق‌العاده نرمخو و ملاحظه‌کار» موجب شکل‌گیری فرامنی بسیار سختگیر می‌شود، زیرا کودک زیر فشار عشقی که به او ابراز می‌شود راهی برای ابراز پرخاشگری ندارد، جز این‌که (پرخاشگری‌اش را) به درون معطوف کند. نزد کودکان بی‌سرپرست که بی‌عشق رشد کرده‌اند بین «من» و فرامن کشمکشی به وجود نمی‌آید و کودک می‌تواند همهٔ پرخاشگری‌اش را به بیرون اعمال کند. پس اگر از یک عامل نهادین فرضی بگذریم، می‌توان گفت وجدان سختگیر بر اثر تأثیرات متقابل دو عامل به وجود می‌آید، یکی چشم‌پوشی از رانه‌ها که پرخاشگری را از بند رها می‌کند و دیگر تجربهٔ عشق که تهاجم را به‌سوی درون و به فرامن منتقل می‌سازد.
fuzzy
این امر که بعضی از سرچشمه‌های تحریک، که کودک بعدآ درمی‌یابد که در اندام‌های بدن خود او قرار دارند، قادرند همیشه احساس‌هایی را به او منتقل کنند، درحالی‌که بعضی سرچشمه‌های دیگر ــ از جمله محبوب‌ترین آن‌ها که پستان مادر است ــ گاهی در اختیار او نیستند و بر اثر فریاد و لابهٔ او پدیدار می‌شوند، بی‌شک عمیق‌ترین تأثیر را بر او می‌گذارد. به این صورت، ابژه نخست به‌منزلهٔ پدیده‌ای در برابر «من» قرار می‌گیرد که «بیرون» از آن است و پس از کنشِ خاصی وادار به حضور می‌شود.
ali73
اما «من» به منظور دفع بعضی از تحریکات ناخوشایند که از درون برمی‌خیزند همان روش را به کار می‌گیرد که در برابر ناخوشایندی‌های ناشی از جهان بیرون، و این نقطهٔ آغاز اختلالات مهم روانی می‌شود.
ali73
ظاهرآ مسلم است که ما در تمدن امروزی‌مان احساس خشنودی نمی‌کنیم. اما حکم‌دادن در این خصوص بسیار دشوار است که انسان‌ها در اعصار گذشته سعادتمندتر از امروز بوده‌اند یا نه و اگر بوده‌اند به چه میزان سعادتمند بوده‌اند و شرایط فرهنگی در سعادت آنان چه‌مایه مؤثر بوده است.
mah.D
هیچ‌گاه در برابر رنج بی‌حفاظ‌تر از هنگامی که عشق می‌ورزیم نیستیم و هیچ‌گاه ناکام‌تر از آن هنگام نیستیم که معشوق یا عشق او را از دست می‌دهیم.
mah.D
آزادی فردی نعمت تمدن نیست. پیش از آن‌که تمدنی بوده باشد، این آزادی از هر زمان دیگر بیش‌تر بوده است، البته در آن زمان غالبآ ارزشی نداشته است، زیرا فرد تقریبآ هیچ قادر به دفاع از آن نبوده است. با رشد تمدن، آزادی فردی محدود می‌شود و اقتضای عدالت این است که هیچ‌کس از این محدودیت معاف نشود.
mah.D
گفتیم این تجربه که عشق جنسی (تناسلی) نیرومندترین تجربهٔ ارضا را به آدمی اعطا می‌کند می‌بایست برای او الگوی سعادت می‌شد و به او می‌فهماند که رسیدن به سعادت در زندگی را همواره در قلمرو رابطهٔ جنسی بجوید و عشق تناسلی را در کانون زندگانی‌اش قرار دهد. در ادامهٔ بحث دیدیم که آدمی در این راه وابستگی نگران‌کننده‌ای به بخشی از جهان بیرون، یعنی به ابژهٔ منتخب عشقی خود، ایجاد می‌کند، به‌گونه‌ای که اگر مورد اهانت او قرار گیرد یا او را به علت بی‌وفایی یا مرگ از دست بدهد گرفتار سخت‌ترین رنج‌ها می‌شود. از این رو، فرزانگان همهٔ اعصار آدمی را مؤکدآ از این راه برحذر داشته‌اند. بااین حال این نحوهٔ زندگی برای بسیاری از ابنای بشر کشش خود را از دست نداده است.
mah.D
انسان گرگ انسان است.
mah.D
به یاد دارم که وقتی در متن‌های روانکاوی ایدهٔ رانهٔ تخریب برای نخستین بار ابراز شد، در برابر آن مقاومت می‌کردم و چقدر گذشت تا پذیرای آن شدم. اگر دیگران هم چنین مقاومتی نشان می‌دادند یا نشان می‌دهند کم‌تر شگفت‌آور است، زیرا کودکان دوست ندارند بشنوند کسی از گرایش ذاتی انسان به «پلیدی» و پرخاشگری و تخریب و بنابراین از قصاوت سخن بگوید، زیرا خداوند انسان را از حیث کمال مانند خویش آفریده است.
mah.D

حجم

۱۰۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

حجم

۱۰۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۶,۰۰۰
۶۰%
تومان