کیریلوف: (ناگهان از کوره درمیرود.) ولی این بزدلیه، فقط بزدلی! زندگی خوب نیست. و اون دنیا هم وجود نداره! خدا فقط یه شبحه که آدمها از ترس مرگ و درد و رنج ساختن. برای اینکه آزاد باشیم، ضروریه که بر درد و وحشت غلبه کنیم، و برای همین ضروریه که آدم خودشو بکشه. اینطوری دیگه خدایی در کار نخواهد بود و بالاخره آدم آزاد میشه. پس تاریخ رو باید دو قسمت کرد: از زمان میمون تا نابودی خدا و از نابودی خدا تا...
گریگوریف: تا میمون.
کیریلوف: تا خداشدن انسان. (ناگهان آرام میشود.) آدمی که جرئت میکنه و خودشو میکشه خداست. هیچوقت هیچکس به این فکر نکرده. اما من کردهم.
شلاله
لیپوتین: ما باید اول به فوریترین کار فکر کنیم. فوریترین احتیاج اینه که هرکسی نونی برای خوردن داشته باشه. کتاب، گالری هنر، تئاتر و غیره مال بعده، بعد، بعدها... یه جفت کفش ارزشش از شکسپیر بیشتره.
استپان: نه، من نمیتونم اینو بگم. نه، نه، دوست خوب من، فروغ نبوغِ جاودانه باید بر همهٔ بشریت بتابه. بذار پای همه برهنه باشه، اما شکسپیر تا ابد زنده بمونه...
شلاله
استپان: من نیکالای رو به اندازهٔ پسر خودم دوست دارم.
واروارا: پس خیلی هم دوستش نداری. تو پسرت رو کلا دوبار بیشتر ندیدی، که تازه یهدفعهش هم موقع تولدش بوده.
شلاله
زندگیکردن دور از روسیه محاله ـ
لیپوتین: اما درعین حال زندگیکردن توی روسیه هم محاله. ما به چیز دیگهای احتیاج داریم و هیچ چیز دیگهای هم وجود نداره.
Mahdis