بریدههایی از کتاب فرمانده؛ ونزوئلای هوگو چاورز
۳٫۳
(۴۳)
فرمانده هفته بعد، از یک سوپرمارکت به عنوان لوکیشن برنامهاش استفاده کرد تا اینبار با نشان دادن انبوه قوطیهای کنسرو و آرد به مردم ثابت کند که هیچ قحطی و کمبود مواد غذاییای در کشور وجود ندارد. فرمانده هفته بعد، دوربین برنامهاش را به داخل یک رستوران دولتی برد تا به مردم ثابت کند که همه دارند خوب میخورند و میآشامند. او به متصدی دوربین دستور داد که نماهای درشتی از ظروف غذای مشتریها بگیرد و خودش همزمان روی تصاویر شروع کرد به حرف زدن: «هومممم، ببینید چه خوشمزه است؛ نان ذرت با کباب جوجه با سُسِ مایونز، بهبه چه بوی غذای دلانگیزی... حالا یک عدهای هِی بگویند مردم ما دارند گرسنگی میکشند... من به شما تضمین میدهم تا زمانی که هوگو چاوز رئیسجمهور ونزوئلاست، تا زمانی که این انقلاب پابرجاست، مردم ونزوئلا هر روز غذاهایی بهتر و لذیذتر از روز قبل خواهند خورد و زندگیهایی بهتر از روز قبل خواهند داشت.
ایران
کسی بین جمعیت داد زد: «دارند شلیک میکنند!» چه کسی داشت شلیک میکرد؟ تظاهراتکنندگان با ترس و اضطراب اطرافشان را نگاه کردند. اینطور به نظرشان رسید که از همه سو به آنها شلیک میشود. آنها فرار کردند، عدهای زمین خوردند و زیر دستوپا له شدند. مردم روی آسفالت افتادند و بیحرکت همانجا ماندند در حالی که حوضچههایی از خون در اطراف جنازههایشان شکل گرفته بود. قتلعامی در حال وقوع بود.
ایران
مریدان جز اطاعت از رهبری به چیز دیگری فکر نمیکردند. هر سه گونه باید وفاداری خود را به فرمانده ابراز میکردند ـاین نخستین شرط ارتقای مقام بودــ اما مریدان اطاعت تام و تمامِ خویش را به یک تخصص تبدیل کردند و به این ترتیب همه رکوردهای اطاعتپذیری را شکستند. آنها نه هیچ فکر تازهای داشتند نه هیچ استعداد خاصی و نه هیچ پایگاه طرفدارانی. آنها حاضر و آماده بودند تا هر نقشی، هر منصبی، را برعهده بگیرند. آنها خودشان را همچون مقاماتی قابل اعتماد که چشمبسته حاضر به اجرای هر دستوری هستند، جلوه میدادند.
ایران
بسیجیهای بولیواری هر کاری که دلشان میخواست میکردند و در قبال هیچکس، جز شخص رئیسجمهور، پاسخگو نبودند. آنها در خیابانهای کاراکاس به صورت نامنظم و درهم برهم رژه میرفتند، تفنگها و مسلسلهایشان را بالای سر تکان میدادند و فریاد بیعت با فرمانده سر میدادند. فرمانده به آنها گفت: «اگر سقوط کردم، شما باید طوفان به پا کنید. شما بهتر از من میدانید که چه کار باید بکنید: خیلی ساده، قدرت را در کشور به دست بگیرد، کل قدرت را! همه بورژواها را از فضای سیاسی و اقتصادی کشور بروبید. تا میتوانید انقلاب را عمق ببخشید.»
ایران
فرمانده در سال ۲۰۱۱ به مناسب «روز جهانی آب» گفت این احتمال هست که کاپیتالیسم موجب نابودی حیات بر سطح کره مریخ شده است. فرمانده ادامه داد: «من همیشه گفتهام که وجود تمدن بر کره مریخ امر عجیبی نیست، اما احتمالا کاپیتالیسم به آنجا ورود کرده، امپریالیسم به آنجا تجاوز کرده، و آن سیاره را کلا نابود کرده است.»
yazdaan
انقلابها مثل جانوران وحشی مجروح موقعی که در سراشیب زوال قرار میگیرند غالبآ به خشونت رو میآورند، ولی انقلاب ونزوئلا منت به سر همه گذاشت و به جای خشونت به پوچی رو آورد.
میرزاقلمدون
دولت کوشید برق را در ساعات روز سهمیهبندی کند اما کاملا ناموفق بود. برق میرفت اما نه بر اساس جدول اعلامشده ساعات قطع برق. در واقع، برق میآمد و میرفت، بیهیچ هشدار قبلیای، مردم به سر حد جنون رسیده بودند.
yazdaan
به قدرت رسیدن چاوز خیلی عجیب و استثنایی به نظر میرسید. ابتدا به زور متوسل شد و نتیجه نگرفت و سپس به آرای مردم متوسل شد و نتیجه گرفت.
میرزاقلمدون
(چاوز بعضی وقتها عیسی مسیح را هم به بولیوار و مارکس اضافه میکرد تا یک تثلیث مقدس بسازد.)
yazdaan
این تجربه سخت، که دستِکمی از مصیبت نداشت، بسیاری از همکارانم را وادار به استعفا کرد. یکی از همکاران انگلیسیام قسم خورد که به رشتهکوههای زاگرس در ایران خواهد رفت تا رمانی در آنجا بنویسد.
ایران
حالا میتوانی انبوه آدمها را ببینی که جلوی درِ سفارتخانهها صف بستهاند تا ویزا بگیرند، مردم همه در تکاپوی فراگیری زبانهای خارجیاند، و هدفشان رفتن به اروپا، آمریکای شمالی، کلمبیا، برزیل، استرالیا، دوبی و هر جای دیگری است. این اولین مهاجرت دستهجمعی ونزوئلاست. بادِ ویرانگرِ انقلاب، آنها را به همه سوی جهان پراکنده است.
ایران
وام گرفتن از چین به مقداری ظاهرسازی و فریبکاری نیاز داشت زیرا چاوز یک عمر دَم از استقلال و خودکفایی زده بود و حالا ممکن بود عدهای وام گرفتن او از چین را حمل بر وابستگی اقتصادی به بیگانگان کنند، هرچند که وامدهنده چین بود و نه صندوق بینالمللی پول. به همین دلیل کاخ نمایش کوچکی را روی صحنه برد. هیئت چینی که «بانک توسعه چین» را نمایندگی میکرد به مرکز صحنه آمد و کتاب قطوری را که روی جلدش نوشته شده بود برنامه توسعه راهبردی ونزوئلا ۲۰۱۳ ــ ۲۰۳۰ تقدیم فرمانده کرد. این کتاب حاوی دهها توافقنامه دوجانبه بین چین و ونزوئلا در خصوص نفت، راهآهن، کارخانهها، خانهسازی، کشاورزی و غیره بود. فرمانده که یونیفورم نظامی و پوتینهای مشکی براق با بندهای قرمز پوشیده بود، لبخند خرسندانهای زد و سپس گفت: «مایلم از شما دوستان عزیز چینی بابت این سند راهنما برای بیست سال آینده تشکر کنم.
ایران
ونزوئلا که بزرگترین ذخائر نفتی جهان را دارد، سالهای طولانی از درآمدهای سرشار نفتی برخوردار بود. سیل این دلارهای نفتی همواره توانسته بود از شدت فقر در کشور بکاهد. دولت به لطف این درآمدهای بیسابقه نفتی آموزش و بهداشت را رایگان کرده، انواع وامهای بیبهره با اقساط بلندمدت را در اختیار مردم گذاشته، و برای آنها شغل و کار ایجاد کرده بود. اما تصمیمهای نادرست و غیرعلمی، پدرِ اقتصادِ کشور را درآورده بود. تورم پولهای مردم را به کاغذپاره تبدیل کرده بود، هرازگاه قفسههای سوپرمارکتها از کالاهای ضروری خالی میشد، و کاغذبازی نفس صاحبان صنایع و فعالان اقتصادی، و نیز مردم عادی، را میگرفت. کوبا و چند متحد کمشمار دیگر در برابر چاوز تعظیم میکردند ولی همزمان چشم به جیب او داشتند تا پاداش تعظیمشان را در قالب کمکهای نقدی یا محمولههای نفتی مجانی دریافت کنند.
alraz
«سازمان شفافیت جهانی» در سال ۲۰۱۱ ونزوئلا را یکی از بدترین کشورها از حیث فساد مالی و فقدان شفافیت مالی اعلام کرد.
yazdaan
«ما به لطف انقلاب صاحب پست و مقام شدیم و پاک زیرورو شدیم... قرار بود که ما کشورمان را متحول کنیم اما خودمان متحول شدیم... مقامات بالای دولت، دولتی که همچون یک هیولا دارد ما را میبلعد، در حلبیآبادها به دنیا آمدند، سپس به لطف انقلاب از حلبیآبادها بیرون آمدند و صاحبمنصب شدند و دیگر هرگز به حلبیآبادهایشان برنگشتند.»
yazdaan
. او به متصدی دوربین دستور داد که نماهای درشتی از ظروف غذای مشتریها بگیرد و خودش همزمان روی تصاویر شروع کرد به حرف زدن: «هومممم، ببینید چه خوشمزه است؛ نان ذرت با کباب جوجه با سُسِ مایونز، بهبه چه بوی غذای دلانگیزی... حالا یک عدهای هِی بگویند مردم ما دارند گرسنگی میکشند... من به شما تضمین میدهم تا زمانی که هوگو چاوز رئیسجمهور ونزوئلاست، تا زمانی که این انقلاب پابرجاست، مردم ونزوئلا هر روز غذاهایی بهتر و لذیذتر از روز قبل خواهند خورد و زندگیهایی بهتر از روز قبل خواهند داشت.»
yazdaan
از دیرباز، ثروتمندترین مردم کشور خانههای باشکوه خود را بر کف دره ساختند. خانههایی با استخر، باغچههای گل، درختان مانگو، و دیوارهای بزرگ و مرتفع. آنهایی که ثروت کمتری داشتند، در مجتمعهای آپارتمانی شیک سکنا گزیدند. آپارتمانهایی با نگهبانان امنیتی، و پنجرههایی مشرف به کوهستان آویلا. آنهایی هم که آنقدر پولدار نبودند که خانههای بزرگ و آپارتمان شیک بخرند، به اجاره آپارتمانهای کوچکتر اکتفا کردند. کوهها و تپههایی که پایتخت را محاصره کرده مختص سکونت فقرا بود.
ایران
روزانهاش، در زیر مدخل ۲۵ اکتبر ۱۹۷۷، نوشت: «سیمون بولیوار از تو استدعا دارم که بیایی. که برگردی. به اینجا بیایی. این امکانپذیر است... این جنگ سالها به طول خواهد انجامید... من باید این جنگ را هدایت کنم. حتی اگر به بهای کشته شدنم تمام شود. کشته شدنم مهم نیست. آنچه مهم است این است که من برای این کار زاده شدهام.»
imaanbaashtimonfared
نام و چهره فرمانده در هر جایی که تصورش را بکنید بود: بیلبوردها، نقاشیهای دیواری، تیشرتها، عروسکها، ماگها. او حاکم یک دموکراسی اقتدارگرا بود؛ نظامی التقاطی مرکب از کیشِ شخصیتپرستی و حکومت تکنفره که اجازه فعالیت به احزاب مخالف را میداد، آزادی بیان را تاب میآورد، و انتخابات آزاد را برگزار میکرد، هرچند که این انتخابات چندان منصفانه نبود. یکسوم جمعیت ونزوئلا چاوز را میپرستیدند، یکسوم دیگر از او نفرت داشتند، و بقیه جمعیت مابین این دو گروه در نوسان بودند.
alraz
او میگوید: «کاخ ریاستجمهوری یک کولهپشتی بزرگ به من داده بود. کارِ من این بود که دنبال سرِ پرزیدنت حرکت کنم و همه نامههای مردم را بگیرم و در کولهپشتیام بگذارم. خدای من، موقعی که پرزیدنت قدم به میان جمعیت میگذاشت همه اهالی شهر به سمتش هجوم میآوردند. تعداد مردم به قدری زیاد بود که احساس خفگی میکردیم. مردم واقعآ عاشق پرزیدنت بودند. همه میخواستند بغلش کنند یا چیزی ازش بپرسند.» نامهها سپس همان شب توسط کارمندان «اداره ویژه» خوانده و خلاصه آنها تایپ میشد تا پرزیدنت بتواند صبح روز بعد به هنگام صرف صبحانه آنها را بخواند.
alraz
همهاش تقصیر چاوز است. او درکی از علم اقتصاد ندارد.»
yazdaan
فرمانده با اعلام جنگ علیه فساد به قدرت رسیده و با ادامه حملات لفظیاش به مفسدان؛ قدرت خود را حفظ کرده بود، اما موقعی که معلوم شد فساد در دولت خودش ریشه دوانیده سکوت اختیار کرد
yazdaan
«برخی از مردم زیر دوش آواز میخوانند، و حمام گرفتنشان نیم ساعت طول میکشد. اما بچهها این اصلا کار درستی نیست. من خودم تایم گرفتهام، در عرض سه دقیقه میشود حمام گرفت؛ من الان مدتهاست دوش سه دقیقهای میگیرم و اصلا هم بوی گند نمیدهم... اگر قرار باشد که شما در حمام، کنار صابون و کیسه و شامپو، لم بدهید و شیر آب هم باز باشد، یا برای خودتان به، اسمش چی بود؟، جکوزی بروید خوب در این صورت شما چه جور کمونیستی هستی؟ ما در عصر جکوزی به سر نمیبریم، ما در عصر کمونیسم به سر میبریم.»
yazdaan
ملت مشغول تماشای فیلم سینمایی یا مسابقه فینال بیسبال یا سریال تلویزیونی بودند که ناگهان تصویر رئیسجمهور در حالی که لبخندی بر چهره داشت به روی صفحه میآمد. او به دوربین خیره میشد و پس از مکث کوتاهی به بینندگان میگفت: «آها! پس پخش سراسری داریم. چه عالی. شب به خیر هموطنان عزیز.
yazdaan
صدها لاشخور از وسط آسمان به وسط زبالهها شیرجه میزنند تا چیزی بیابند و به آن نوک بزنند. این لاشخورها رقبایی نیز دارند.
رقبای آنها آدمهای زبالهگردی هستند که میکوشند از میان کوه زبالهها قوطیهای آهنی، جعبههای مقوایی، لباس، آهنپاره و چیزهایی از این قبیل را پیدا و جمعآوری کنند.
yazdaan
چاوز با لحن مسخرهای ادامه داد: 'لابد فیلم فرود آمریکاییها بر کره ماه را دیدهاید؛ خب آیا این به معنای آن است که این اتفاق واقعآ رخ داده است؟ شما در فیلم پرچم یانکیها را میبینید که بیوقفه تکان میخورد. خب، من از شما میپرسم آیا در سطح کره ماه اصلا بادی میوزد که بخواهد آن پرچم را تکان دهد؟` چاوز لبخندی به این منطق خودش زد و همه ما را که مخاطب کلامش بودیم در بهت و حیرتی غیرقابل وصف فرو برد. کم مانده بگوید من تخممرغ آبپزم و باید روی نان کرهای دراز بکشم تا کمی بخوابم.
ایران
نویسندگان دیگری مثل گابریل گارسیا مارکز، نیچه، و در رأس همه، پلخانف را خوانده بود. او بارها در سخنرانیهای عمومیاش در باره آن لحظهای سخن گفت که با کتاب نقش فرد در تاریخ، نوشته انقلابی روسی گئورگی پلخانف، آشنا شده بود: «من در دهه ۱۹۷۰ که این کتاب را خواندم افسر جوانی در ارتش ونزوئلا بودم. ما در آن زمان در کوهستانها
کاربر ۱۸۲۲۷۲۹
چاوز پس از تحمل ریاستجمهوری ۱۹۹۸ در قالب یک کاندیدای شورشی شرکت کرد. او در مرحله تبلیغات انتخاباتی به ونزوئلاییها گفت که دوره حکومتهای فاسدِ متکی به درآمدهای نفتی به سر آمده و باید الگوی تازه و کارآمدی را جانشین آن ساخت. او تأکید کرد توسعهای که ونزوئلا تاکنون تجربه کرده صرفآ توهّمی بیش نبوده و حالا زمان توسعه واقعی فرارسیده است.
alraz
پرزیدنت در باره هر چیزی تصمیم میگرفت؛ این برنامه ایشان بود. اسم برنامه سلام، پرزیدنت بود زیرا مردم به آن زنگ میزدند و پس از گفتن سلام درخواستهایشان را مطرح میکردند، اما این تبدیل شد به چیزی شبیه مسابقه بختآزمایی، برای اینکه هر کسی که زنگ میزد درخواست شغل، خانه، یا امتیازاتی از این قبیل میکرد. این راهِ اداره کردن یک کشور نبود، اما پرزیدنت عاشق این کار بود
alraz
ارائه یک تصویر انقلابی از خود اهمیتش برای چاوز خیلی بیشتر از کمکهایی بود که آمریکا میخواست به ونزوئلاییهای مصیبتزده بکند
alraz
حجم
۴۷۴٫۵ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۴۱۰ صفحه
حجم
۴۷۴٫۵ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۴۱۰ صفحه
قیمت:
۲۰۵,۰۰۰
تومان