بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دریا؛ دریا | طاقچه
تصویر جلد کتاب دریا؛ دریا

بریده‌هایی از کتاب دریا؛ دریا

نویسنده:آیریس مرداک
انتشارات:نشر نیماژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۱۲ رأی
۳٫۶
(۱۲)
به گمانم حسادت قوی‌ترین حس غیر ارادی انسان است. هشیاری را از بین می‌برد و در جایی عمیق‌تر از افکار خانه می‌کند. همیشه آن‌جا است و مانند تاریکی چشم جهان را بی‌رنگ می‌کند.
zahra
عشق زیاد با خودش ترس به همراه می‌آورد و ترس زیاد، مانند نوعی عبادت که بر شناختن قادر مطلق تکیه دارد، دایره‌ای نامحدود و همه‌جانبه دارد.
عطایا
آدم از پذیرفته نشدن عشقش، از ته قلب می‌میرد
rain_88
چقدر حسرت می‌خورم که زودتر دفتر خاطرات درست نکردم؛ چه چیزها که در آن ثبت نمی‌شد! اما حالا اتفاق‌های مهم و اصلی زندگی‌ام تمام شده
n re
به‌راستی احساسات در عمق شخصیت قرار دارند یا در سطح آن؟ حال آن‌که مرکز عملکرد هستند. به همین دلیل است که کل دنیا صحنهٔ بازی است و تئاتر همیشه محبوب است؛ و اصلاً به همین خاطر است که تئاتر وجود دارد: چرا که شبیه زندگی است؛ با وجود این‌که عجیب‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین نوع هنر است، شبیه زندگی است.
مهیار
بیا ای روح مقدس، روح ما را الهام ببخش، و حریق سماوی را روشن فرما... ما با یکدیگر برای شهادت عروج کردیم تا نعمت الهی را با عشق دریافت کنیم.
عطایا
سپس حس کردم همهٔ زن‌های زندگی‌ام آن‌جا هستند؛ همه به‌جز هارتلی. او دریایی از عدم حضور بود، وجودی تجزیه‌شده، جزئی و کمرنگ، صورتش همیشه مانند ماه گریزانی جلوی چشمانم بود.
Hrays
«ازدواج یعنی شست‌وشوی مغزی. همیشه هم چیز بدی نیست. مغزت می‌تواند با شسته شدن هم به کارش ادامه دهد
Hrays
(غذا را باید سریع پخت و آهسته خورد.) و بدون هیچ مزاحمت و وقفه‌ای مثل گفت‌وگو یا خواندن مطلبی (شکر کردن خدا) غذا را خوردم. بنابراین خوردن غذا آن‌قدر مطبوع است که باید حتی افکارت را هم سرکوب کنی. البته که خواندن و فکر کردن مهم هستند؛ اما محض رضای خدا، غذا هم مهم است. چقدر خوش‌بخت‌ایم که جزو حیوانات مصرف‌کنندهٔ غذا هستیم. هر وعدهٔ غذایی باید درمانگر باشد و هرکس باید از موهبت هضم خوب و هدیهٔ گرسنگی که هر روز و هر طلوع با خود به همراه می‌آورد شکرگزار باشد.
n re
تئاتر جای وسوسه‌انگیزی است؛ فضای رؤیایی و سرزمین رؤیاها نیست. بیکاری، فقر، ناامیدی، دودلی‌های متناوب (الان چیزی را به دست می‌آوری که فردا از دستش می‌دهی.)، واقعیت را در صورت افراد گفتن است و در زندگی خانوادگی، انسان خیلی زود با محدودیت‌های ظریف روح انسانی آشنا می‌شود. با همهٔ این‌ها، همه‌چیز به وسواس برمی‌گردد. تمام نمایشنامه‌نویسان و کارگردان‌ها و بیشتر بازیگران خوب (نه همهٔ آن‌ها) وسواسی هستند. تمام نوابغ مانند شکسپیر حقیقت را پنهان می‌کنند یا حداقل حقیقت را به چیزی روحی تبدیل می‌کنند. و وسواس باعث سخت کار کردن می‌شود. من خودم (و دیگران) همیشه مانند اهریمن کار می‌کردم.
مهیار
ماهیت وجودی ما چه قمار عجیب‌وغریبی است. تصمیم گرفتیم الف را به‌جای ب انجام دهیم و سپس هر دو جاده کاملاً از هم دور شدند و ممکن است در پایان به بهشت یا جهنم منتهی شوند.
عطایا
چقدر حسرت می‌خورم که زودتر دفتر خاطرات درست نکردم؛ چه چیزها که در آن ثبت نمی‌شد! اما حالا اتفاق‌های مهم و اصلی زندگی‌ام تمام شده و چیزی جز «تفکر در آرامش» باقی نمانده است؛ تفکر دربارهٔ پشیمانی از یک زندگی خودخواهانه؟ نه دقیقاً؛ ولی چیزی شبیه به این.
n re
یکی از رازهای داشتن زندگی شاد، لذت‌های کوتاه و مداوم است؛ و اگر این لذت‌ها کم‌هزینه و سهل‌الوصول باشند که چه بهتر.
مهیار
غروب است. دریا طلایی‌رنگ و دارای نقطه‌های سفید نور است که با نوعی رضایت از خود، زیر آسمانی که به رنگ سبز روشن درآمده آرام‌آرام به ساحل می‌آیند. این فضایی که من می‌خواهم تمام زندگی‌ام را در آن خلاصه کنم؛ چقدر وسیع و تهی است.
مهیار
دریا؛ جایی هیجان‌آور، آبی تیره با برآمدگی‌هایی سپید.
مهیار
تمام آن‌چه که با روح تشنه و آرامم می‌خواستم، همان راه خاص فریاد کشیدن بر سر دنیا بود. تئاتر حمله‌ای بر بشریت به‌وسیلهٔ جادو است: قربانی کردن هر شب تماشاچیان، گریاندن و خنداندن، رنج دادن و دیدن آن‌ها وقتی از قطار جا می‌مانند. در حقیقت بازیگران، تماشاچیان را دشمنانی می‌دانند که باید فریب بخورند، معتاد شوند، در تئاتر زندانی شوند و متحیر گردند. این از جهتی به آن دلیل است که تماشاچیان در آن واحد حکم دادگاهی را دارند که در آن تجدیدنظری وجود ندارد. رابطهٔ هنر با مخاطبش در این‌جا از نزدیک‌ترین و آنی‌ترین نوع ارتباط است. در هنرهای دیگر می‌توان دادگاه را مؤاخذه کرد: مخاطب نادان، سطحی، بی‌توجه و کندذهن است؛ اما در تئاتر بایستی با انعطاف عمل کنی تا بتوانی آن ارتباط مستقیم، آن ارتباط جهانی را که هنرمندان دیگر می‌توانند از راه غیرمستقیم و در آرامش به دست آورند، کسب کنی.
مهیار
البته باید به یاد داشت که تئاتر فضایی حرفه‌ای دارد و بازیگران «معمولی» و میان‌سال زیادی در آن مشغول به کار هستند که با کار منظم زندگی‌شان تأمین می‌شود و در حومهٔ شهر صادقانه با همسران و خانواده‌هاشان زندگی می‌کنند. چنین افرادی ستون اصلی این تجارت هستند. البته تئاتر به روابط خاص و یا روابط جنسی ختم می‌شود؛ اما این موضوع چقدر می‌تواند بر حرفه‌ای‌ها تأثیر بگذارد؟
مهیار
از طرفی آدم باید انسان‌های پست را «بشناسد» تا بتواند آن‌ها را نشان دهد. اما در چنین شناختی محدودیت وجود دارد؛ چرا که پستی و شرارت خیلی تخصصی و خاص است. (هر بازیگری نمی‌تواند شخصیت را در سطح خاصی به نمایش درآورد. ممکن است در این به نمایش درآوردن افراط یا تفریط ورزد.) و ما شخصیت‌هایی هستیم که نقاب بر چهره دارند. خدا را شکر که نقاب‌ها به ما شبیه نیستند. (عقیدهٔ من این است و این چنین برخی انسان‌های احمق با برخی دیگر متفاوت خواهند بود.) یادم می‌آید که یک بار از بازیگری پیر خواستم تا نقش یک پیرمرد را بازی کند و او با ناامیدی گفت: «اما من هرگز نقش پیرمرد بازی نکرده‌ام.» این یک رفتار حرفه‌ای بود.
مهیار
کارگردانان همیشه به بازیگران حسادت می‌کنند و من گمان می‌کنم بیشتر کارگردان‌های بزرگ در خلوت خود دوست داشته‌اند بازیگری بزرگ می‌بودند.
مهیار
او همهٔ این سال‌ها خوش‌بخت بوده است، بله، چرا که نه، و هنوز هم نمی‌توانستم باور کنم، نمی‌توانستم تحمل کنم. او همهٔ این سال‌ها را زنده بود و زندگی من از دست رفته بود.
rain_88

حجم

۵۸۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۵۸۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۷۰%
تومان