بریدههایی از کتاب پنماریک
۴٫۶
(۲۵)
هر دختری باید یک بار شدیدا عاشق بشود و بعد هم آن را به حساب تجربه بگذارد و بگذرد.
نسیم رحیمی
«یک فکر فقط به این علّت که تازه است لزوما به این معنی نیست که از افکار قدیمتر و آزمودهتر بهتر است.»
نسیم رحیمی
آن صبح در زیلان یک دنیای کامل گذشته را دفن کردم ــ دنیایی که در آن به ناحق محکوم به این بودم که نقش طرف مغبون و مظلوم را ایفا کنم و ناگزیر بودم برای احقاق حقّم با عده کثیری از مردمی که خوشبختتر از من بودند بجنگم. در تمام طول عمر در آینه درکناکردنی و سفید و نانوشته عدالت خیره شده بودم، به این امید که تصویر خود را به یک نظر در آن ببینم. امّا اکنون از درون آینه گذشته بودم و دنیای زندگیام به پیشنما بازآمده بود: مردمی که آنهمه، و آنهمه سال بیهوده بدانها رشک برده بودم همه مرده بودند، همه جسدهایی بودند که در زمین زیر پایم خفته بودند، و آن خوشبختی و سعادتی که به خاطر آن بدانها رشک ورزیده بودم، جز سراب و خواب و خیالی بیش نبود ــ زندگیهایی بودند دروغین، ناکامیاب، تلخکام، و حتی سطحی و بیمایه.
Firooz
بچهها با پدر و مادری که از هم جدا شده باشند راحتترند تا با پدر و مادری که فقط به خاطر آنها با هم سر میکنند...
نسیم رحیمی
سرتان را زیر برف نکنید، به این امید که با «آرزو» رفع و رجوع میشوند.
نسیم رحیمی
عدالت طبیعی وجود خارجی ندارد و خداوند تنها به کسانی برکت میدهد که خود حرکتی بکنند،
نسیم رحیمی
در این دنیا چیزی به عنوان سیاه و سفید وجود ندارد. آدم نمیتواند مردم را به دو گروه تقسیم بکند و به یکی برچسب «خوب» و به دیگری برچسب «بد» بزند. وقتی بزرگ شدی میفهمی. زندگی این شکلی نیست.»
نسیم رحیمی
وضع و موقع طبقاتی به معنای همهچیز بود: بیاخلاقی مادام که با احتیاط و به شیوهای «متمدنانه» صورت میگرفت قابل اغماض بود
نسیم رحیمی
من موافق جنگ نیستم. انسانها باید در برادری باهم زندگی کنند، و برخلاف احکام دین همدیگر را نکشند.
نسیم رحیمی
«آدم نمیتواند خانمی را به شام دعوت کند، و به او بیاعتنایی کند.»
نسیم رحیمی
این سفسطه، که میگوید عدالتی در این دنیا هست. تنها عدالتی که میبینی عدالتی است که خودت هرطور که توانستی برای خودت سر هم میکنی، چون در این دنیا هرکس برای خودش بود و کسی در کمک به دیگری، اگر مغایر با منافع خودش بود، انگشتی تکان نمیداد
نسیم رحیمی
این سفسطه، که میگوید عدالتی در این دنیا هست. تنها عدالتی که میبینی عدالتی است که خودت هرطور که توانستی برای خودت سر هم میکنی، چون در این دنیا هرکس برای خودش بود و کسی در کمک به دیگری، اگر مغایر با منافع خودش بود، انگشتی تکان نمیداد
نسیم رحیمی
«آدم وقتی از هفتاد گذشت میبیند آن چیزی که در چهل سالگی آن همه تحمّلناپذیر بوده مدتها است دیگر تحملپذیر شده.»
نسیم رحیمی
سابق بر این ذهنم چنان با بیدادی که بر من رفته بود مشغول بود که هیچ از خاطرم نگذشته بود که آنچه برای من ناحق است برای دیگران حق است و آنچه برای دیگران نابهحق و نابجا است ممکن است مرا به حقی برساند که در تمام طول عمر در پیاش بودهام.
نسیم رحیمی
جدا جالب است که چهگونه نوع بشر بهندرت به آنچه بدست میآورد راضی است. تمام دنیا را به یکی بده میبینی دلش آرزوی کره ماه را میکند، میخواهد آن را هم داشته باشد.
نسیم رحیمی
هستند گلهای بسیاری که در گلخانه میشکفند، امّا همین که در جوار هوای سرد یک روز زمستانی قرار گرفتند میپلاسند.
نسیم رحیمی
جوان بودم و در این آرزو به اندازهای صاف و ساده بودم که هرگز در اوقاتی که این خیالات را میپختم از خاطرم نگذشت که با تملک و تصاحبش خود آزادی را از دست میدهم و به تملک و تصاحب او در میآیم.
نسیم رحیمی
آرزوی همیشگیام این بود که کسی باشد که دوستم داشته باشد، و از راه عشق و دوستی تأمین داشته باشم! امّا عشق هرگز دوام نکرد، و تأمین همیشه بدور از دسترستم بود،
نسیم رحیمی
گاهی زندگی به اندازهای وحشتناک است که آدم باید بسیار قرص و مقاوم باشد تا بتواند با آن مقابله کند.»
نسیم رحیمی
«وقتی میبینی از ته دل عاشق نیستی ازدواج نکن. من خودم به خاطر پول و سرپناه ازدواج کردم، و هر دورا هم از دست دادم،
نسیم رحیمی
«هرچیز در طرح هستی معنا و مفهوم و مقصدی دارد، چیزی که هست آدم همیشه نمیداند که این طرح چیست، فقط خدا است که این طرحها را میداند، برای این که آنها را آفریده. مثل یک معمای سحرآمیز است. آدم نباید انتظار داشته باشد که همهچیز را بفهمد. بعضی چیزها خارج از محدوده فهم بشرند، امّا اگر به خدا توکل کنیم و به او معتقد باشیم آسیبی به ما نخواهد رسید. ما باید به نقشی که در این طرح داریم ایمان داشته باشیم ــ به نقشی که خداوند مقرر داشته که آن را بازی کنیم ــ و اگر این نقش به نظر ما نابجا بیاید باید همیشه بپذیریم که او بهتر میداند وهمهچیز جزو طرح کاملتری است که ذهن موجودات بشری قادر به ادراک آن نیست.
آیدا
دنیا میتواند بر شما چون جای بهتری جلوه کند ــ منتها به این شرط که در آن مشارکت کنید
آیدا
به تدفین حسادتهای گذشته، و نفرتهای گذشتهام رفتم، که زندگی اولیهام را سخت در پنجه گرفته بودند. به مراسم تدفینِ بیهودگیهای گذشته، نارضاییهای گذشته، و اشتباهات گذشتهام رفتم.
آیدا
با این همه...
جدا جالب است که چهگونه نوع بشر بهندرت به آنچه بدست میآورد راضی است. تمام دنیا را به یکی بده میبینی دلش آرزوی کره ماه را میکند، میخواهد آن را هم داشته باشد.
ترنج
با این همه...
جدا جالب است که چهگونه نوع بشر بهندرت به آنچه بدست میآورد راضی است. تمام دنیا را به یکی بده میبینی دلش آرزوی کره ماه را میکند، میخواهد آن را هم داشته باشد.
ترنج
و سگ بیصاحبی که در اطراف میپلکید خوشخورده و سرحال مینمود.
فاطمه مینایی
البته من افتخاری را که به من دادهاید به کمال احساس میکنم
فاطمه مینایی
حجم
۸۸۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۹۳۶ صفحه
حجم
۸۸۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۹۳۶ صفحه
قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
تومان