بریدههایی از کتاب دختر سروان و داستانهای دیگر
۳٫۸
(۱۶)
دل زیباپسندی داشت و به خوبرویان، فراوان مهر میورزید.
Naarvanam
پوگاچف همه نوع اختیاری به او داده بود، دختر بدبخت در نظر او گناهکاری نابخشودنی بود ـ شوابرین در آنجا هر کاری میتوانست بکند، من چه میبایستی بکنم؟ چگونه میتوانستم به او کمک کنم؟ چگونه او را از دست دزدان نجات بخشم؟ تنها یک راه برای من باقی بود، تصمیم گرفتم، بیدرنگ به سوی اورنبورگ بروم و با عجله هرچه تمامتر سربازان را برای حمله به قلعه آماده کنم و در صورت امکان خودم هم در این نبرد شرکت جویم
فواد انصاری
روزی شاهینی از کلاغی پرسید: کلاغ، به من بگو، برای چه تو سیصد سال عمر میکنی و من فقط سی و سه سال زندگی میکنم؟ ـ کلاغ پاسخ داد: رفیق، به این جهت که من با لاشه تغذیه میکنم، ولی تو خون تازه میخوری.»
شاهین فکری کرد و گفت: «امتحانی بکنیم، من هم از غذای تو خواهم خورد، سپس، شاهین و کلاغ به پرواز درآمدند. مرده اسبی را دیدند، پایین آمدند و بر آن نشستند. کلاغ با خوشحالی شروع به خوردن کرد. اما شاهین یکبار نوکی بر آن زد و بار دیگر پنجه خود را در آن فرو برد. سپس بالهایش را گشود و به کلاغ گفت: نه برادر، ما اهل این کارها نیستیم، به جای اینکه سیصد سال از این لاشهها بخورم، یک بار خون تازه میآشامم، یک بار خون زنده خوردن به از سیصد سال لاشه خوردن است؛ ـ
Naarvanam
در جوانی نوشته بود:
ای رفیق باور داشته باش که از گریبان سپیدهدم
خوشبختی، صبح سعادت خواهد دمید
روسیه از خواب گران برخواهد خاست
و بر ویرانههای قوای بربری
نامهای پیروزمند ما نقش خواهد شد.
باز میگوید:
آیا به راستی آرزوی روزگار درخشان را از سر نهادهایم.
نه. من شادمانه: دوران یکرنگی را پیشبینی میکنم.
ما جامهای گلرنگ خون را هماهنگ خواهیم نوشید.
پویا پانا
سخن مردم چون موج دریاست.
ضربالمثل
پویا پانا
یک مهمان ناخوانده، بدتر از یک تاتار است.
helen
«صلح بد بهتر از دعوای خوب است و اگر زیاد قابل احترام نیست لااقل حافظ سلامت هست.»
Naarvanam
واقعا اگر به جای آن قاعده مرسوم عمومی: «تابعیت و احترام برحسب درجه و مقام» قاعده دیگری مثلاً: «تابعیت و احترام برحسب عقل و کمال» معمول میگشت، در این صورت چه مشاجراتی که درنمیگرفت! و آیا آنوقت نوکران غذا را ابتدا نزد کی میبردند؟
Naarvanam
فقر که گناه نیست، عیب نیست؛ مردم که با عین سرمایه و ثروت شب را روز نمیکنند؛ بلکه انسان با انسان زندگی میکند؛ و البته اینگونه مردم عاشق بهتر میتوانند با هم به سر برند تا دیگران...
Naarvanam
حتی کارمند دونپایهای چون تصدی کند، چاپارخانه را، او را دیکتاتور واقعی بدان.
AS4438
آدم بادهگسار، هیچی لازم ندارد...
پویا پانا
ازدواج دیوانگی است. چرا خودت را دچار زحمت زن و بچه میکنی؟ دست بردار!
پویا پانا
حس میکردم که روح من دستخوش تغییر بزرگی شده است. با این حال هیجان من کمتر از اندوه مبهمی بود که چندی پیش مرا فراگرفته بود.
nia
آدریان فرصت تعارف کردن را هم نداشت. در حیاط باز بود، تابوتساز از پلهها بالا رفت، آن شخص هم از پی او آمد. به نظر آدریان چنین رسید که جمعی در اتاقهای او در رفت و آمدند. با خود اندیشید: «این ابلیسها، کی هستند؟» و عجله داشت وارد اتاق شود که... ناگه زانوهایش سست شد. اتاق پر از اموات بود.
abdolpour
چه شیطانی گفت تو ازدواج کنی؟ من افسر محترمی هستم، و نمیخواهم تو را گول بزنم. از من بشنو و باور کن، ازدواج دیوانگی است.
Naarvanam
نه، کسی را یارای فرار از بدبختی نیست، کسی را از سرنوشت گریزی نیست.»
Naarvanam
آه، یک سخن از دهان تو
برای من خوشبختی بزرگی بود.
ولی اکنون ساعات فراق مرا میآزارد و دلم از رنج میتپد.
کیان
ای رفیق باور داشته باش که از گریبان سپیدهدم
خوشبختی، صبح سعادت خواهد دمید
nia
«تیرهبختی همزاد انسان نیست، انسان میتواند میتوان خوشبخت باشد، برای خوشبختشدن باید کوشید، باید انگیزههای تیرهبختی را از میان برداشت.»
فواد انصاری
از شعر صحبت به شاعر کشید. او توضیح داد که شعرا اکثراً مردمی خوشگذران و بذلهگو هستند و به من اندرز داد که شعرگفتن را کنار بگذارم، زیرا شعر گفتن مانع خدمت سربازی است و نمیگذارد آدم پول جمع کند. آدم را به افلاس میکشاند.
فواد انصاری
به او گفتم: «عزیزم، ماریا ایوانونای عزیز تو باید همسر من بشوی، مرا خوشبخت کنی.»
او به خود آمد و در حالیکه دستش را پس میکشید گفت: «شما را به خدا آرام شوید، هنوز خطر جانی شما را تهدید میکند، زخمها ممکن است مجددا باز شوند. اگر مرا دوست دارید آرام باشید.»
او با این حرف خود روح مرا غرق در شادی کرد و بیرون رفت. عشق به نیکبختی، مرا به سوی زندگی بازگرداند!
او از آنِ من میشود! او مرا دوست دارد! این اندیشهها سراپای مرا تسخیر کرده بود.
از آن وقت به بعد ساعت به ساعت خود را بهتر مییافتم.
فواد انصاری
اگر میخواهی شوابرین را به دار بزنی، این جوان را هم به همان دار بیاویز تا دیگر کسی ناراضی نباشد.»
حرفهای پیرمرد پوگاچف را به تردید افکند. لیکن خوشبختانه، کلوپوشا با رفیق خود مخالفت کرد.
پیرمرد گفت: «ناومیچ دست بردار، تو فکر و ذکرت همیشه کشتن و خفهکردن است. این هم شد شجاعت؟ تو پایت لب گور است، میل داری همه مردم را هم با خود همسفر کنی، مگر تاکنون از خونریزی سیر نشدهای؟»
فواد انصاری
توسعه تمدن در فرانسه، رشد ایدئولوژی انقلابی، جنگ بر ضد استبداد و بردگی و سنن پوسیده مذهبی، تأثیر بزرگی، در روسیه بر جای میگذارد، مردم با شور و شوق آثار دانشمندانی چون ولتر، دیدرو و هولباخ، را میخواندند و هوشمندان آن زمان روسیه، با تمام قوا از استبداد و بردگی انتقاد میکردند.
Naarvanam
کسی که بساط این توَهّمات کاذب و این خیالبافیهای زیبا، ولی دروغ را برچید، و قدم در وادی نویی گذارد، الکساندر سرگیویچ پوشکین بود. پوشکین بنیانگذار رئالیسم روس و کسی بود که زندگی را شناخت، هنر را شناخت، و هنر را در خدمت زندگی و اجتماع گذارد.
Naarvanam
و بعد تقاضا کرد که چند دست سر پول بازی کنیم ـ فقط سر دوتا کروشن نه به خاطر نفع، بلکه برای آنکه، انسان همیشه بیهوده بازی نکند، زیرا این کار یک عادت بد همیشگی میشود.
Naarvanam
وقتی که اندیشه گناه کردن پیش میآید، دیگر نمیشود جلوی آن را گرفت.»
Naarvanam
از شعر صحبت به شاعر کشید. او توضیح داد که شعرا اکثراً مردمی خوشگذران و بذلهگو هستند و به من اندرز داد که شعرگفتن را کنار بگذارم، زیرا شعر گفتن مانع خدمت سربازی است و نمیگذارد آدم پول جمع کند. آدم را به افلاس میکشاند.
Naarvanam
در زمان قدیم، در محاکم شکنجههای شدیدی مرسوم بود و پس از آنکه قانون شکنجه را منع کرد آثار آن مدتها بر جای ماند. مردم تصور میکردند که برای اعتراف مجرم، به یک جرم، بیشک اجرای شکنجه ضروری است. در آن موقع نه فقط بنیانگذاران آن روش، بلکه حقوقدانان نیز مخالفتی با آن نداشتند، امّا اگر انکار متهم دلیل بر بیگناهی او محسوب نمیشد، اقرار او هم نمیتوانست دلیل جرم او باشد. امّا آن روزها گاهی شنیده میشد که برخی قضات از نسخ این رسم وحشیانه اظهار تأسّف میکردند. در آن زمان کسی درباره لزوم این رسم شکی نداشت ـ نه قاضی، نه متهم.
Naarvanam
گفتم که، این واقعه در زمان حیات من اتفاق افتاد و اکنون که در زیر فرمانروایی امپراتور الکساندر زندگی میکنم، از سرعت پیشرفت و گسترش انساندوستی در شگفتم. تو ای خواننده جوان! هرگاه این سرگذشت به دستت رسید، بدان که این، بهترین تحولات دوره آنهاست که با اعتدال و میانهروی پدیدار شده است.
Naarvanam
ای مایه امید من! هرچه بر من بگذرد ـ آخرین فکر من و آخرین دعای من نثار توست!»
Naarvanam
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان