مُشتی انسان مطیع و ستایشگر!
کاربر ۸۶۳۳۳۶۲
ما همچون دستهٔ کوچکی از شپشها بودیم که پشت حیوان عظیمالجثهای گم شده بودیم و این حیوان شهر بود و هزاران کوچهٔ تنگ آن.
Mostafa F
جمعهها؟ روزی نیست که در آن خدا استراحت کرده است، بلکه روزی است که او تصمیم گرفته فرار کند و دیگر هرگز برنگردد.
Mostafa F
احساسات خیلی کُندتر از پوست آدم پیر میشوند. وقتی در صد سالگی میمیریم، شاید چیزی جز همان ترسی را تجربه نمیکنیم که در شش سالگی سراغمان میآمد وقتی شبهنگام مادرمان لامپ را خاموش میکرد.
Mostafa F
داستان دیوانهکنندهای. چه مرگهای بیدلیلی. چطور میشود بعد از این اتّفاقها زندگی را جدی گرفت؟
Mostafa F
او صدایی داشت که دوست داشتم به آن گوش دهم
کاربر ۸۶۳۳۳۶۲