بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ۲۴ ساعت از زندگی یک زن | طاقچه
تصویر جلد کتاب ۲۴ ساعت از زندگی یک زن

بریده‌هایی از کتاب ۲۴ ساعت از زندگی یک زن

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۴۶ رأی
۳٫۵
(۴۶)
باور کنید کاری سخت‌تر از این نمی‌توان یافت که انسان در سراسر عمر خود به یک روز و به یک نقطهٔ زندگانیش چشم بدوزد و به آن بیندیشد. این کار تحمل‌ناپذیر است.
Eli N
ناگهان فکرم متوجه یک چیز شد... رفتن...
Mohammad
منظرهٔ چیزها در شب و روز یکسان نیست.
daniel_2035
نتیجهٔ پیری این است که ترس از گذشته را خود به خود از میان می‌برد.
daniel_2035
«زنی که سال‌های دراز زندگانی یکنواخت و خسته‌کننده‌ای داشته باشد، خود را آماده می‌کند تا شکار هر مرد جسوری گردد، چنین کاری از چنین زنی نباید مایهٔ تعجب شود...»
نسیم رحیمی
زنی که آزادانه و بی‌پروا از غریزهٔ خود متابعت می‌کند، هزار بار بر آن زنی شرف دارد که در کنار شوهرش او را فریب می‌دهد.
نسیم رحیمی
برخی اشخاص از لحاظ حدت فکر و نیروی تصور بسیار ضعیفند و هر حادثه‌ای، اگرچه مانند دشنهٔ تیزی بر مغزشان فرود آید، وقتی که خودشان شاهد آن نباشند، هرگز آنان را متأثر نمی‌سازد. اما اگر کوچک‌ترین حادثه‌ای در برابر چشمشان، به اندازه‌ای نزدیک‌تر که خودشان آن را احساس کنند، اتفاق بیفتد، همان دم هیجان سختی از خود بروز می‌دهند و درآن حال عدم علاقه‌ای را که به حوادث دنیای خارج نشان می‌دادند با شدت مبالغه‌آمیزی جبران می‌کنند.
نیلوفر معتبر
بیچاره دل از هستی کنده بود. نه «میکل‌آنژ» و نه «دانته»... هیچ مجسمه‌ساز و هیچ نقاشی نمی‌تواند یأس و نومیدی را روی زمین به اندازهٔ این انسان زنده، این انسان خسته و کوفته که زیر باران سیل‌آسا خیس می‌شد و حرکتی برای نجات خود نمی‌کرد، برای من مجسم سازد.
نازنین بنایی
می‌کوشیدم با چیزی که خاطره نام دارد و خودمان را به وسیلهٔ آن گول می‌زنیم، همهٔ آن گذشتهٔ پرهیجان را برای اینکه از دیدن آن لذت ببرم، صحنه به صحنه یک‌بار دیگر زنده و در برابر خود مجسم کنم.
daniel_2035
آرزوی مرگ که می‌خواهد در قلب ما جایگزین شود، در برابر علاقهٔ ما به زندگی که بهتر و نیرومندتر از آرزوی مرگ وجودمان را در میان گرفته است، کاری از پیش نمی‌برد و اضطراب و هرگونه درد و رنجی عاقبت از میان می‌رود.
daniel_2035
«سوگند یاد می‌کنم از این پس در هیچ قماری شرکت نکنم و حیات و شرافت خود را در معرض خطر قرار ندهم.»
نسیم رحیمی
در آن حال که باید بمیریم و مانند درخت صاعقه‌زده‌ای بر زمین بیفتیم، به رغم همه چیز، خون به جریان خود ادامه می‌دهد و پس از چنان لحظاتی باز زنده می‌مانیم.
نسیم رحیمی
مرگ بر شاهراه زندگی سایه می‌افکند و بر اثر آن همه چیز رنگ خود را از دست می‌دهد و انسان... متوجه می‌شود که حوادث گذشته شدت خود را از دست داده و دیگر مانند سال‌های پیش در تاروپود وجود او تأثیر نمی‌کند.
فریبا
آرزو می‌کردم از آن تنهایی و بیکاری تحمل‌ناپذیر، از آن دردی که انسان را دچار تهوع می‌سازد و حس احتیاج به کوچک‌ترین سرگرمی‌ها را در انسان بیدار می‌کند نجات یابم.
zahra
نظر من زنی که آزادانه و بی‌پروا از غریزهٔ خود متابعت می‌کند، هزار بار بر آن زنی شرف دارد که در کنار شوهرش او را فریب می‌دهد.
پویا پانا
آرزو می‌کردم ای کاش می‌توانستم دور از جهانیان زندگانی آرامی در یکی از این گوشه‌ها داشته باشم!
پویا پانا
اما در آن هنگام که ناگهان همه چیز را از دست داده، می‌کوشیدم با چیزی که خاطره نام دارد و خودمان را به وسیلهٔ آن گول می‌زنیم، همهٔ آن گذشتهٔ پرهیجان را برای اینکه از دیدن آن لذت ببرم، صحنه به صحنه یک‌بار دیگر زنده و در برابر خود مجسم کنم. حقیقت مطلب این است که بیشتر مردم این چیزها را درک نمی‌کنند و کسی می‌تواند به این چیزها پی ببرد که قلب سوزانی داشته باشد.
Zohreh Deljoo
این حالتی که تشکر نام دارد چه اندازه کم در مردم دیده می‌شود و کسانی که بیشتر مایلند مراتب تشکر و امتنان خودشان را اظهار دارند، چگونه این حالت کمتر در قیافه‌شان جلوه‌گری می‌کند. این‌گونه اشخاص وقتی می‌خواهند اظهار تشکر و امتنان کنند، خاموش می‌شوند، نگران و دلواپس به نظر می‌رسند، خجالت می‌کشند و اغلب برای آنکه احساساتشان را نشان ندهند، چنان وانمود می‌کنند که دستخوش نگرانی و اضطرابند.
kimiya.kh
چیزی که مرا در آن حال نگران و دل‌آزرده کرده بود، تأثری بود که از رفتار جوان به من دست داده بود زیرا که آن جوان پیش از آنکه کمترین تشبثی برای ماندن نزد من بکند، رفت... و حال آنکه باید مرا به شدت به سوی خود می‌کشید. همین که پیشنهاد رفتن به او کردم با احترام اطاعت کرد... مرا درست مانند زن پارسا و پاکی که سر راه او پیدا شده باشم، تقدیس کرد و متوجه نشد که من هم زن هستم!...
نازنین بنایی
اگر او به سوی من می‌آمد و کلمه‌ای به زبان می‌آورد یا قدمی برمی‌داشت و می‌خواست مرا به سوی خود بکشد، همان دم برای همیشه از او پیروی می‌کردم اما چنانکه گفتم این مرد عجیب به من و به عشقی که در دل من نهفته بود نگاه نکرد. وقتی تنها ماندم، متوجه شدم که تا چه اندازه به او علاقه داشته‌ام و تا چه اندازه می‌خواهم هستی خود را تسلیم او کنم. آن وقت عشق آتشینی که لحظه‌ای پیش در قیافهٔ درخشان و فرشته‌مانند او دیده می‌شد، در فضای قلب خوار و شکستهٔ من و اعماق تاریک وجودم مدفون شد. به زحمت از جای خود برخاستم، چنان به نظر می‌رسید که کلاه آهنینی بر سرم گذاشته شده و پیشانیم فشرده می‌شود و من زیر سنگینی آن تعادل خود را از دست داده‌ام.
نازنین بنایی
می‌خواستم فکر کنم، می‌خواستم از این فکر دهشتناک و پردردی که خشم، یأس و تأسف در من ایجاد کرده بود، نجات یابم. آری به راستی وقتی که فکر می‌کردم این فرصت را در نتیجهٔ اشتباه و غفلت از دست داده‌ام، آتش سوزانی سراپای وجود مرا در بر می‌گرفت. آهن تفتهٔ یأس و نومیدی که به تندی وارد بدن من می‌شد، به اندازه‌ای جانم را می‌سوزاند که می‌خواستم فریاد بزنم. این حالت هیجان‌آمیز که با انفجاری ناگهانی، مانند گردباد، به انسان روی می‌آورد، به کسانی دست می‌دهد که عشق در نظرشان بیگانه باشد... در چنین لحظه‌ای همهٔ آن نیروهایی که سال‌ها به کار نیفتاده است به اعماق قلب انسان روی می‌آورد و به جوش می‌آید.
نازنین بنایی
در آن هنگام که ناگهان همه چیز را از دست داده، می‌کوشیدم با چیزی که خاطره نام دارد و خودمان را به وسیلهٔ آن گول می‌زنیم، همهٔ آن گذشتهٔ پرهیجان را برای اینکه از دیدن آن لذت ببرم، صحنه به صحنه یک‌بار دیگر زنده و در برابر خود مجسم کنم. حقیقت مطلب این است که بیشتر مردم این چیزها را درک نمی‌کنند و کسی می‌تواند به این چیزها پی ببرد که قلب سوزانی داشته باشد.
نازنین بنایی
آری... در آن حال که باید بمیریم و مانند درخت صاعقه‌زده‌ای بر زمین بیفتیم، به رغم همه چیز، خون به جریان خود ادامه می‌دهد و پس از چنان لحظاتی باز زنده می‌مانیم.
نازنین بنایی
دوباره با ترس و دهشت احساس می‌کنم که عناوین و نام‌های پرطمطراقی مانند روح، فکر، عواطف، اضطراب و درد چه چیزهای ترسو و ضعیفی بوده است. زیرا اگر همهٔ این چیزها به فوران درآید و جوش بزند نمی‌تواند وجودی را که رنج می‌برد و بدنی را که شکنجه می‌شود متلاشی کند. آری... در آن حال که باید بمیریم و مانند درخت صاعقه‌زده‌ای بر زمین بیفتیم، به رغم همه چیز، خون به جریان خود ادامه می‌دهد و پس از چنان لحظاتی باز زنده می‌مانیم.
Sajede Aghababaei
این حالتی که تشکر نام دارد چه اندازه کم در مردم دیده می‌شود و کسانی که بیشتر مایلند مراتب تشکر و امتنان خودشان را اظهار دارند، چگونه این حالت کمتر در قیافه‌شان جلوه‌گری می‌کند. این‌گونه اشخاص وقتی می‌خواهند اظهار تشکر و امتنان کنند، خاموش می‌شوند، نگران و دلواپس به نظر می‌رسند، خجالت می‌کشند و اغلب برای آنکه احساساتشان را نشان ندهند، چنان وانمود می‌کنند که دستخوش نگرانی و اضطرابند.
kimiya.kh
برای کسی که به هیچ چیز علاقه ندارد تلاش‌های عاشقانهٔ دیگران مانند تآتر و موسیقی مایهٔ سرگرمی و تفریح است و این بود که من در بیشتر روزها به مونت‌کارلو می‌رفتم، اگرچه امواج زندگی کوچک‌ترین تکانی به قلب من نمی‌داد، از دیدن آثار سعادت یا بدبختی در قیافهٔ دیگران به هیجان می‌آمدم.
kimiya.kh
اما در آن هنگام که ناگهان همه چیز را از دست داده، می‌کوشیدم با چیزی که خاطره نام دارد و خودمان را به وسیلهٔ آن گول می‌زنیم، همهٔ آن گذشتهٔ پرهیجان را برای اینکه از دیدن آن لذت ببرم، صحنه به صحنه یک‌بار دیگر زنده و در برابر خود مجسم کنم.
AmirMasoud

حجم

۷۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۹ صفحه

حجم

۷۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۹ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان