بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قاتلی به پاکی برف | طاقچه
تصویر جلد کتاب قاتلی به پاکی برف

بریده‌هایی از کتاب قاتلی به پاکی برف

۴٫۲
(۱۴)
کتاب‌های کاغذی در بستر بلورین خود، مانند فرشته‌ها می‌خوابند. یک نگاه کافی است تا از خواب چند صد ساله برخیزند و هنوز مهربان و سرزنده باشند.
آرام
دانستن این که زنده‌ایم، دانستن همه چیز است. چیز بیش‌تری برای یافتن در این زندگی وجود ندارد مگر یك جواب «بله» که بی‌شك شعله‌ورش می‌کند. مغزم را به جالباسی آویختم و به گردشی تمام عیار رفتم.
samira
مرگ موسیقی را خاموش نمی‌کند، گل‌های سرخ را خاموش نمی‌کند، کتاب‌ها را خاموش نمی‌کند. مرگ هیچ‌چیز را خاموش نمی‌کند. در برابر نوزاد، جنگلی است سوزان که باید پا برهنه از آن بگذرد.
Armin
کتاب‌ها مأمن روحند، ظروف دانه برای پرندگان ابدیت، نقاط مقاومت. من دست کاغذینم را به سوی موجوداتی ناپیدا دراز می‌کنم.
samira
سینه‌سرخی که دم در گاراژ مرده یافتیم، گرمای روزهای خوش را زیر کُرک‌هایش حفظ کرده بود. خدا قاتلی به پاکی برف است.
samira
اغلب اوقات آن‌قدر اشتباه می‌کنم که وقتی کتابی حکیمانه می‌خوانم، خودم را مورچه‌ای احساس می‌کنم که در برابر کوه سفید بی عیب و نقصی كه خود ساخته ایستاده است.
samira
به خاطر این‌که هرکس به هر قیمت که شده می‌خواهد کم‌تر رنج بکشد، زندگی به جهنم تبدیل شده است. هربار که اضطراب از راه می‌رسد، آن را توی چمدان می‌گذارم و زیر تختم سُر می‌دهم. گهگاه چمدان را بیرون می‌کشم، روی تخت می‌گذارم و درش را باز می‌کنم: یا خالی است یا یک درخت میوه کوچک نورانی توی آن است.
samira
کتاب‌های کاغذی در بستر بلورین خود، مانند فرشته‌ها می‌خوابند. یک نگاه کافی است تا از خواب چند صد ساله برخیزند و هنوز مهربان و سرزنده باشند.
Razi
آن چیزی که در نزدیکیمان است، نجاتمان می‌دهد، نه چیزهای بزرگی که در رؤیا می‌بینیم. «این‌طور است، آقا، این‌طور است.»
mohi.hooshyar
صندوق پست، لای سرخس‌ها، در ابتدای جاده قرار دارد. در صندوق را باز می‌کنم، ته آن فقط یک کرم ابریشم را با ابروان قهوه‌ای می‌بینم. در را دوباره می‌بندم. از این‌که مزاحم مقدسه‌ای در حال آرایش شده‌ام معذبم. هر پروانه از خط‌خطی‌های خدا بر روی برگی آسمانی که زود چروکیده می‌شود، بیرون می‌آید.
همای
هیچ‌چیز سرجای خود نمی‌ماند، نه ابرها، نه زنده‌ها، نه مُردگان. قرمزگرد و برجسته چراغ راهنمایی، مانند تمشکی، در خامه آسمان فرو می‌رود. فکر می‌کنم: «معنی زندگی در گرامی‌داشتن آن است.»
همای
خدا یک فکر و عقیده نیست، بلکه بخار صورتی و آبی‌رنگ باقی‌مانده از لب‌های حلزون‌مانند کودکان بر شیشه است
pejman
پیاده‌روی می‌کنیم. هریک قلبی مجنون و وفادار به مانند مسیح داریم. من آدم‌های عادی را می‌شناسم، و می‌دانم كه از هر چیزی ترسناک‌ترند
همای
یک روز از فرط احساس ملال، به سیاهی‌ای که از ازل، زیر آسمان آبی فرمانروایی می‌کند، پی خواهیم برد. کسانی که قادر باشند زیر سیاهی، آبی‌ای از جنسی متفاوت را تشخیص دهند نادرند: رنگی یكدست دارد و شبیه لکه کوچک جوهر آبی زیر بال جی‌جاق است
همای
در جیبم یک جلد از تفکرات پاسکال را گذاشته‌ام. این کتاب را گاهی با خود به همراه دارم تا در هنگام انتظار، قحطی یا جنگی بسیار طولانی، به کارم آید. کتاب را از جیبم در می‌آورم، راه می‌روم و می‌خوانم: «ما فقط بخشی از خود را می‌توانیم دوست بداریم که از آن ما نیست.» کتاب را می‌بندم. گربه‌ای از باغی می‌گذرد که مأمن ارواح است. جذابیت فوق‌العاده باغ‌های رهاشده، وجود خدایی کولی‌صفت را ثابت می‌کند.
Baharak
به راهم ادامه می‌دهم، با شور و حرارتی که نمی‌دانم از کجا سرچشمه می‌گیرد: از رنگ خاکستری هلندی خانه‌های لوکروزو، از صدای مطمئن پاسکال یا فقط از سرمستی تجربه کردن زندگی‌ای که هر لحظه‌اش بی‌همتاست.
Baharak
ما فقط یک لحظه فرصت داریم دستبندهای روشنایی را که دور مچ دست‌های زندگی صدا می‌دهند، بدزدیم.
Baharak
آن چیزی که در نزدیکیمان است، نجاتمان می‌دهد، نه چیزهای بزرگی که در رؤیا می‌بینیم.
pejman
متوجه شدم که به دور از اطرافیان و آشناهایمان، هیچ ارزشی نداریم. این را دیوارها، ملافه‌ها و ادب سرد و بی‌اعتنای هتلداران به ما می‌فهمانند.
mohi.hooshyar
آن چیزی که در نزدیکیمان است، نجاتمان می‌دهد، نه چیزهای بزرگی که در رؤیا می‌بینیم.
همای
مرگ موسیقی را خاموش نمی‌کند، گل‌های سرخ را خاموش نمی‌کند، کتاب‌ها را خاموش نمی‌کند. مرگ هیچ‌چیز را خاموش نمی‌کند.
Hopefull_librarian
ما با گذر از بدترین‌ها، به سوی چیزهای بسیار با‌طراوت و لطیف می‌رویم، چیزهایی که با راز وجودیمان همسازند.
pejman
الاغ روی تخته‌سنگ از حواری طلاپوشِ روی دیوار زیباترست.
pejman

حجم

۴۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

حجم

۴۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان