بریدههایی از کتاب پیاده روی در ماه
۳٫۳
(۳۵)
کلمات خیلیخیلی باارزشند. بهخصوص اگه بیفتند دست کسی که قدر اونها رو بدونه. بعضیها صبح تا شب حرف میزنند اما چیزی نمیگن و بعضیها سه کلمه حرف میزنند که ارزش سه کامیون طلا داره.
زهرا۵۸
اینطوری نیست که صبح از خواب بیدار بشیم و تصمیم بگیریم: گور پدر دیروز. دیروز تو تکتک سلولهای ذهنمون هست، چهطوری میتونیم پاکشون کنیم؟!
ترنج
و قسم میخورم / هر جا تو باشی / مرکز جهان است
sosoke
مینو: یه جا خوندم شوهر خوب مثل جای پارک ماشین میمونه، خوبهاش رو بردن. حالا دیگه یا رو پیادهرو جا هست یا جلو در خونهٔ همسایه یا زیر تابلو «حمل با جرثقیل» یا پارک دوبله کنار یه ماشین دیگه. این رو گفتم که فرشته اگه شوهر میخواد بجنبه.
فرشته: حالا فرزاد کدومش بود؟
مینو: فرزاد محشر بود. یه پارکینگ اختصاصی عالی. تنها اشکالش این بود که برای سهتا ماشین جا داشت. وقتی فهمیدم داره میشه پارکینگ عمومی، دررفتم.
امیررضا
یه جا خوندم که گذشته رو نمیشه پاک کرد، ولی میشه تغییرش داد، یا به قول اون نویسنده، میشه گیجش کرد. با نوشیدن و تفریح و بیخیالی. کار آسونی نیست ولی غیرممکن هم نیست.
Emma
تمامی آنچه از برادرانمان میخواهیم این است که پایشان را از روی گردنمان بردارند.
farnaz Pursmaily
. اسم این هست سارا گریمکی. من واقعا عاشق این حرفشم. به نظرم در عین معصومانه بودن، دردناکترین حرفیه که یه زن، بدون اینکه مثل احمقها بزنه زیر گریه، میتونه به دنیا بگه: (مکث طولانی و بعد با لحنی متفاوت.) تمامی آنچه از برادرانمان میخواهیم این است که پایشان را از روی گردنمان بردارند.
امیررضا
گذشته مثل کبریته که میتونه حال و آینده رو بسوزونه.
زهرا۵۸
حتی اگه این نمایش هزار ساعت طول بکشه، چیز مهمی توش پیدا نخواهد شد. (سکوت. با بغض.)
Sina Iravanian
کلمات! کلمات نازنین! کلمات خیلیخیلی باارزشند. بهخصوص اگه بیفتند دست کسی که قدر اونها رو بدونه. بعضیها صبح تا شب حرف میزنند اما چیزی نمیگن و بعضیها سه کلمه حرف میزنند که ارزش سه کامیون طلا داره. من عاشق اینجور آدمها هستم.
book 🦔 worm
کیانوش: من نمیفهمم تو چهطور حاضری این کار رو بکنی؟ مردن صد شرف داره به این کار.
هاله: (پوزخند میزند.) مردن؟! شک ندارم از هر هزار نفری که این کلمه رو به کار میبرند حتی یکیشون هم معنیش رو نمیدونه. مرگ! به نظر من مرگ از هیچچیز بهتر نیست. این حرفها رو فقط تو کتابها و فیلمها میتونی بخونی و ببینی. مردن اصلا چیزی نیست که بخوای بگی از چیز دیگهای بهتره یا بدتره. وقتی چیزی وجود نداره چهطور میخوای با چیز دیگهای مقایسهش کنی.
malihe
«دستهایت را برای من پست کن؛ زمستان شدهام / و آبشار موهایت را / بیواهمه از تکرار شعرهای کهن / به باد بسپار؛ خمار شدهام / و قسم میخورم / هر جا تو باشی / مرکز جهان است.»
Zahra h.Alami
گذشته رو نمیشه پاک کرد، ولی میشه تغییرش داد، یا به قول اون نویسنده، میشه گیجش کرد. با نوشیدن و تفریح و بیخیالی. کار آسونی نیست ولی غیرممکن هم نیست.
مهدی
ترانه: فکر میکنم این یه تصمیم نیست. منظورم اینه اینطوری نیست که صبح از خواب بیدار بشیم و تصمیم بگیریم: گور پدر دیروز. دیروز تو تکتک سلولهای ذهنمون هست، چهطوری میتونیم پاکشون کنیم؟!
book 🦔 worm
«دستهایت را برای من پست کن؛ زمستان شدهام / و آبشار موهایت را / بیواهمه از تکرار شعرهای کهن / به باد بسپار؛ خمار شدهام / و قسم میخورم / هر جا تو باشی / مرکز جهان است.»
زهرا۵۸
مانی: یه جا خوندم که گذشته رو نمیشه پاک کرد، ولی میشه تغییرش داد، یا به قول اون نویسنده، میشه گیجش کرد. با نوشیدن و تفریح و بیخیالی. کار آسونی نیست ولی غیرممکن هم نیست.
Sanaz Fanaei
شوهر خوب مثل جای پارک ماشین میمونه، خوبهاش رو بردن. حالا دیگه یا رو پیادهرو جا هست یا جلو در خونهٔ همسایه یا زیر تابلو «حمل با جرثقیل» یا پارک دوبله کنار یه ماشین دیگه.
Mahsa Bi
مینو: یه جا خوندم شوهر خوب مثل جای پارک ماشین میمونه، خوبهاش رو بردن. حالا دیگه یا رو پیادهرو جا هست یا جلو در خونهٔ همسایه یا زیر تابلو «حمل با جرثقیل» یا پارک دوبله کنار یه ماشین دیگه. این رو گفتم که فرشته اگه شوهر میخواد بجنبه.
فرشته: حالا فرزاد کدومش بود؟
مینو: فرزاد محشر بود. یه پارکینگ اختصاصی عالی. تنها اشکالش این بود که برای سهتا ماشین جا داشت. وقتی فهمیدم داره میشه پارکینگ عمومی، دررفتم.
fati
با خودم فکر کردم این زیر که خیابونکشی نیست، چهطور من رو پیدا میکنه؟... همهجا شبیه هم بود. همهجا محو و ناپیدا بود... انگار وسط یه کوه آب رها شده باشی... هر لحظه منتظر بودم از یه گوشه یه حیوون وحشتناک بزنه بیرون و بیاد سراغم... با دو دست سنگ رو محکم بغل کرده بودم تا جریان آب من رو از سنگ دور نکنه... سکوت محض بود... کوچکترین صدایی شنیده نمیشد... انگار از دو گوش کر شده بودم... مثل این بود که تو کرهٔ ماه تنها رها شده باشی... همهش با خودم فکر میکردم تورانخانم چهطور میتونه من رو این پایین پیدا کنه؟ نمیدونم چهقدر طول کشید تا برگشت... شاید چند دقیقه... اما برای من هزار سال طول کشید... وقتی برگشت مثل دیوونهها بغلش کردم و بهش اشاره کردم من رو ببره بالا... بهش التماس کردم من رو ببره بالا... همینطور که بالا میاومدیم نور بیشتر و بیشتر میشد... تو قایق که نشستم نور ظهر داشت چشمهام رو میزد...
book 🦔 worm
مرگ! به نظر من مرگ از هیچچیز بهتر نیست. این حرفها رو فقط تو کتابها و فیلمها میتونی بخونی و ببینی. مردن اصلا چیزی نیست که بخوای بگی از چیز دیگهای بهتره یا بدتره. وقتی چیزی وجود نداره چهطور میخوای با چیز دیگهای مقایسهش کنی.
میس سین
فرض کنید من و فرزانه فردا به هم بزنیم و فرزانه بره با یه ایکس دیگه دوست بشه و من اونها رو تو رستورانی، سینمایی جایی ببینم. چیزی که عجیبه اینه که من و اون ایکس به یک اندازه از خصوصیترین قسمتهای روحی و ذهنی و جسمی فرزانه خبر داریم. این اطلاعِ مشترکِ من و اون ایکس از فرزانه خیلی تکاندهندهس. منظورم اینه مثلا وقتی فرزانه داره تو فروشگاه کره و تخممرغ میخره، من و اون ایکس هر دو میدونیم که فرزانه زیر بغلش یه خال قهوهای داره و همینطور فرزانه و همسر بعدی من هر دو میدونند که دندون آسیاب چپم پوسیدهس یا یه زخم قدیمی روی سینهم دارم. به نظر من چیز خیلی عجیب و مزخرفیه ولی چون مدام تکرار میشه مردم تعجب نمیکنند.
Mahsa Bi
گذشته رو نمیشه پاک کرد، ولی میشه تغییرش داد، یا به قول اون نویسنده، میشه گیجش کرد. با نوشیدن و تفریح و بیخیالی. کار آسونی نیست ولی غیرممکن هم نیست.
Mahsa Bi
هاله: ببین کیا، رفتن توی فاضلاب، معنیش این نیست که تا آخر عمر تبدیل شدهای به یه تیکهآشغال بوگندو. شاید معنیش این باشه که برای رسیدن به بهشت گاهی باید تا گلو بری تو کثافت.
میس سین
حجم
۲۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه
حجم
۲۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان