بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب طوطی فلوبر | طاقچه
تصویر جلد کتاب طوطی فلوبر

بریده‌هایی از کتاب طوطی فلوبر

نویسنده:جولین بارنز
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۹ رأی
۳٫۸
(۹)
شاید این مزیت رفاقت با آدم‌های مُرده است: احساسات‌تان به آن‌ها هرگز سرد نمی‌شود.
پویا پانا
بشر به طرز غیرقابل‌تغییری فاسد است و زندگی در واقع تنها یک کابوس پُرزرق‌وبرق پوشالی در سر یک ابله است.
پویا پانا
کتاب‌ها می‌گویند: «او به فلان دلیل مرتکب این کار شد.» زندگی می‌گوید: «او مرتکب این کار شد.» در کتاب‌ها چیزها را توضیح می‌دهند؛ در زندگی چیزها صرفاً وجود دارند. تعجب نمی‌کنم که بعضی از مردم کتاب‌ها را بر زندگی ترجیح می‌دهند. کتاب‌ها به زندگی معنا می‌بخشند. تنها مشکل این است که زندگی‌هایی که به واسطهٔ کتاب‌ها تشریح می‌شوند زندگی‌های دیگران هستند و نه هرگز زندگی خودتان.
Violette
در نظر مذهبی‌ها مرگ موجب زوال بدن می‌شود و اسباب آزادی روح. در نظر هنرمند مرگ موجب زوال شخصیت می‌شود و آزادی اثر.
mhr
بالاترین حد وطن‌پرستی این است که وقتی کشورت بی‌شرمانه، احمقانه یا شرورانه رفتار می‌کند زبان به اعتراض بگشایی. نویسنده باید از لحاظ حس هم‌دردی جهانی باشد و ذاتاً مطرود: تنها در این صورت است که می‌تواند مسائل را شفاف ببیند. فلوبر همیشه طرف اقلیت‌ها بود، طرفِ «بادیه‌نشین‌ها، ملحدها، فیلسوف‌ها، تارکان دنیا و شاعران».
پویا پانا
کتاب‌ها مانند کودکان به وجود نمی‌آیند. کتاب‌ها مثل اهرام ساخته می‌شوند. همیشه برنامهٔ حساب‌شدهٔ بلندمدتی در کار است، بلوک‌های بزرگ سنگی را روی هم می‌گذارند که کاری کمرشکن، عرق‌درآور و وقت‌گیر است. تازه همهٔ این‌ها برای هیچ! فقط به خاطر این‌که وسط کویر بنشیند! که بر کویر احاطه داشته باشد، که شغال‌ها بر پایه‌اش بشاشند، بورژواها از آن بالا بروند، و همین‌طور الا آخر. خودتان این قیاس را بسط دهید.
Violette
تخیل مثل یک درخت میوهٔ قابل‌اتکا نیست که هر سال به بار بنشیند. نویسنده باید هر چه میوه هست جمع کند: گاهی بیش‌ازاندازه، گاهی بسیار ناچیز و گاهی مطلقاً هیچ. و در سال‌های فراوانی همیشه یک طبق میوهٔ ساخته‌شده از تخته‌های نازک چوبی در یک اتاق زیرشیروانی تاریک و خنک وجود دارد که نویسنده گه‌گاه با دلهره به آن سر می‌زند؛ و بله، آه خدای من، هنگامی که در طبقهٔ پایین سخت مشغول کار کردن است، آن بالا در اتاق زیرشیروانی پوست‌ها می‌پلاسند، لکه‌های هشداردهنده ظاهر می‌شوند، یک سقوط قهوه‌ای ناگهانی اتفاق می‌افتد و آن‌گاه دانه‌های برفی که همه‌جا را پُر می‌کند. در چنین وضعیتی چه کاری از دست نویسنده برمی‌آید؟
Violette
اگر درگیر زندگی شوید، زندگی را درست نمی‌بینید: یا بیش‌ازحد از آن لذت می‌برید، یا بی‌نهایت رنج می‌کشید.
پویا پانا
فلوبر به پیشرفت اعتقادی نداشت: به‌خصوص به پیشرفت اخلاقی که تنها چیزی است که اهمیت دارد. زمانه‌ای که در آن می‌زیست سرشار از حماقت بود.
پویا پانا
می‌گفت برای خوشبختی سه پیش‌شرط وجود دارد ــ حماقت، خودخواهی و سلامت ــ
پویا پانا
آدم‌هایی مثل ما مذهب‌شان نومیدی است. آدم باید عین سرنوشتش باشد، به عبارت دیگر مثل سرنوشتش تألم‌ناپذیر باشد. آدم باید با گفتن “همین است که هست! همین است که هست!” و خیره شدن به چالهٔ سیاه کنار پایش تسلا یابد.»
Violette
میگساری را امتحان کرده‌ام، اما چه فایده‌ای دارد؟ مشروب شما را مست می‌کند، این همهٔ کاری است که می‌تواند برای‌تان بکند. می‌گویند کار کردن دوای هر دردی است. غلط است. کار اغلب حتی باعث خستگی هم نمی‌شود، نزدیک‌ترین چیزی که ممکن است به آن برسید رخوت روانی است. همیشه وقت دارید. کمی بیش‌تر وقت صرف کنید. وقت‌تان را با حوصله صرف کنید. وقت اضافه. وقتی که هنوز برای پُر کردنش برنامه‌ای ندارید.
Parinaz Abbasi
دیگران خیال می‌کنند دل‌تان می‌خواهد درددل کنید. می‌پرسند: «دلت می‌خواهد راجع‌به اِلن حرف بزنی؟» و تلویحاً می‌گویند که اگر گریه کردید اسباب شرمندگی‌تان نخواهد بود. بعضی وقت‌ها درددل می‌کنید و بعضی وقت‌ها نه. فرق چندانی ندارد. این حرف‌ها حرف‌های درستی نیستند. یا شاید هم حرف درستی وجود ندارد. «زبان به کتری‌ای ترک‌خورده می‌مانَد که رویش ضرب می‌گیریم تا خرس‌ها به رقص درآیند، درحالی‌که تمام‌مدت آرزو می‌کنیم ستاره‌ها را از سر شفقت به حرکت واداریم.» حرف می‌زنید و زبان سوگواری را به طرز احمقانه‌ای قاصر می‌یابید. به نظر می‌رسد راجع‌به سوگ دیگران حرف می‌زنید. دوستش داشتم؛ با هم خوشبخت بودیم؛ دلم برایش تنگ شده است. دوستم نداشت؛ خوشبخت نبودیم؛ دلم برایش تنگ شده است.
Parinaz Abbasi
چرا نوشته‌های یک نویسنده ما را به دنبال کردن خود او وامی‌دارند؟ چرا نمی‌توانیم رهاشان کنیم؟ چرا خود کتاب‌ها کافی نیستند؟ فلوبر دلش می‌خواست چنین می‌بود. نویسندگان معدودی بودند که بیش‌تر از فلوبر به عینیت متن و بی‌اهمیتی شخص نویسنده اعتقاد داشتند. بااین‌حال ما همچنان خیره‌سرانه راه خودمان را می‌رویم. ایماژ، چهره، امضا، مجسمهٔ ۹۳ درصد مسی و عکسی که نادار از نویسنده برداشته، تکه‌های لباس و طره‌های مو؛ چه چیز ما را در برابر این یادگارهای عتیقه تحریک می‌کند؟ آیا به اندازهٔ کافی به کلمات اعتقاد نداریم؟ آیا فکر می‌کنیم ترک کردن زندگی دربرگیرندهٔ نوعی حقیقت فرعی است؟
BattyBat
تصمیم گرفتم سفر به کُراسه را مدتی به تعویق بیندازم. پنج روز در رُوآ بودم. غریزهٔ کودکانه‌ام هنوز وادارم می‌کند بهترین‌ها را برای آخر کار نگه دارم. آیا چنین کششی در نویسنده‌ها هم ایجاد می‌شود؟ صبر کن، صبر کن، بهترین‌ها هنوز در راه‌اند؟ اگر چنین باشد کتاب‌های ناتمام چه‌قدر وسوسه‌برانگیزند! دو نمونه از این آثارِ ناتمام بلافاصله به ذهن متبادر می‌شود: یکی بووار و پکوشه که فلوبر می‌خواست همهٔ هستی را، همهٔ کوشش‌های انسانی و همهٔ شکست‌هایش را در آن بگنجاند و مقهور خویش کند؛ و دیگری ابله خانواده که سارتر می‌خواست همهٔ فلوبر را در آن بگنجاند: استاد مسلم نوشتن، استاد بورژوا، خودِ وحشت، دشمن، و علامهٔ دهر را در آن بگنجاند و مطیع و مقهور خود کند. یک سکتهٔ مغزی پروژهٔ اول را ناتمام گذاشت و عارضهٔ کوری از حجم پروژهٔ دوم کاست.
Mahan Mehravard
این‌که آشیل انتظارات خانواده را بر دوش کشید به گوستاو آزادیِ لازم برای هنرمند شدن را ارزانی کرد. از زوال عقل مُرد.
fuzzy
فلوبر در نگاه به گذشته، از این‌که الیزا اشتیاقش را بی‌پاسخ می‌گذارد احساس خوشحالی می‌کند: «شادی مانند سفلیس است. اگر زود مبتلایش شوید، بنیادتان را بر باد خواهد داد.»
پویا پانا
فلوبر با نگاه به گذشته می‌نویسد: «همهٔ ما در قلب‌مان یک اتاق سلطنتی خصوصی داریم. من درِ آن اتاق را با آجر تیغه کشیده‌ام.»
پویا پانا
ما پرنده‌هایی زندانی هستیم که هر چه بال‌های بزرگ‌تری داشته باشیم فشار زندگی را بیش‌تر بر دوش خود حس می‌کنیم. «همهٔ ما کم‌وبیش عقاب‌هایی هستیم در برابر قناری‌ها، طوطی‌هایی در برابر کرکس‌ها.»
پویا پانا
آسمان تئاتری از امکان‌هاست.
پویا پانا
فلوبر می‌نویسد که «یگانه رؤیای دموکراسی این است که طبقهٔ کارگر را به درجه‌ای از حماقت برساند که بورژواها پیش‌تر به آن رسیده بودند.»
پویا پانا
ناامیدها همیشه تشویق می‌شوند که از خودخواهی پرهیز کنند، ابتدا به فکر دیگران باشند. به نظر ناعادلانه است. چرا وقتی مسئولیت خودشان بارشان را سنگین کرده، باید بار مسئولیت خوش بودن دیگران را بر شانه‌هاشان بگذاریم؟
Violette
«هنرمند باید هر طور شده آیندگان را مجاب کند که هرگز وجود نداشته است.»
mhr
جای تعجب ندارد که زندگیِ این زن نوعی از بودن است که در آن پریشانی‌های یک زندگی دشوار با تسلی‌بخشی‌های دین جبران می‌شود.
عباس کریمی
«بزرگ‌ترین اتفاقات زندگی‌ام معدودی فکر، مطالعات، چند غروب خاص کنار دریا در تروویل و چهار پنج ساعت گفت‌وگویم حین سواری کردن با دوستی [آلفرد لو پوئتوان] است که حالا ازدواج کرده و ارتباطش با من قطع شده است.»
fereshteh amani
دو مثال مشخصاً شگفت‌زده‌ام کردند: اولی کشف قابل‌توجهی دربارهٔ رمان سالار مگس‌ها ست. در صحنهٔ معروفی که از عینک پیگیبرای کشف دوبارهٔ آتش استفاده می‌شود، ویلیام گلدینگ دربارهٔ نوع عدسی اشتباه می‌کند؛ یعنی در واقع کاملاً وارونه می‌گوید. چشم پیگی نزدیک‌بین است و امکان ندارد از عینکی که برای چنین چشمی تجویز می‌شود بتوان به عنوان ذره‌بین برای روشن کردن آتش استفاده کرد. این‌جور عدسی‌ها را از هر طرف که بگیرید کاملاً از متمرکز کردن اشعه‌های آفتاب عاجزند.
fereshteh amani
بهترین زندگی برای یک نویسنده زندگی‌ای است که کمکش کند بهترین کتاب‌هایی را که می‌تواند بنویسد.
پویا پانا
می‌خواست همهٔ نویسنده‌ها به صورت گم‌نام در شهرستان‌ها زندگی کنند، عواطف طبیعی قلب‌ها را نادیده بگیرند، شهرت را خوار بشمارند و ساعات کمرشکن تنهایی خود را صرف خواندن متون مهجور زیر نور لرزان شمع کنند. خب، ممکن است راه تیمار کردن نبوغ همین باشد، اما راه خفه کردن استعداد هم همین است. گوستاو این را نمی‌فهمید، نمی‌توانست ببیند که استعداد من وابسته به لحظه‌ای گذرا بود، وابسته به احساسی ناگهانی، دیداری غیرمنتظره: وابسته به زندگی کردن، همهٔ حرف من همین است.
پویا پانا
«القاب افتخارآمیز مایهٔ سلب افتخارند، عناوین باعث خفت آدمی می‌شوند، استخدام شدن انسان را خرف می‌کند.»
پویا پانا
«تاریخ تفکر بشر تاریخ حماقت بشر است.»
پویا پانا

حجم

۳۲۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۹ صفحه

حجم

۳۲۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۹ صفحه

قیمت:
۵۶,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۵۰%
تومان