جهان یکسره فریاد میشد
اگر روضهخوانها
حرفهایت را میشمردند
نه زخمهایت را
مهدی فیروزان
نامه بیست و دوم
چیزی عوض نشده
فقط تقویمها شیکتر شدهاند
و سالهاست دو روز پشت سر هم سرخاند
میگویی نه
مسلمی بفرست
تا از بلندترین برج پایتخت
پرتش کنیم!
مهدی فیروزان
در این مسیر و بیابان بیسوار خوشا
به یادگار خطی از غبار بگذاری
گمان کنم تو هم ای گل بدت نمیآید
همیشه سر به سر روزگار بگذاری
Leben
امه پانزدهم
دهلفروشی
سنجفروشی
زنجیرفروشی
شمشیرفروشی
به نام تو
چقدر دکان باز شده است
مهدی فیروزان
آبی نمانده روزه بگیرید نخلها
نخل امید رفته ولی بیسر آمده
جای شریف بوسه پیغمبر خداست
این نیزهای که از همه بالاتر آمده
آن سر که تا همیشه سر از آفتاب بود
امشب به خون نشسته به تشت زر آمده
ای دستِ پُرسخاوتِ روشن گشوده شو
دریوزهای به نیت انگشتر آمده
بوی بهشت دارد و همواره زنده است
این باغ گل به چشمت اگر پرپر آمده
بگذار تا دمی به جمالت نظر کنم
هفتاد و دومین گل از خون برآمده
لب واکن از هم ای تن بی سر حسین من
حرفی به لب بیار و ببین خواهر آمده...
مهدی فیروزان
مگر قرار نشد شیشهای از آن می ناب
برای روز مبادا کنار بگذاری؟
بیا که روز مبادای ما رسید از راه
که گفته است که ما را خمار بگذاری؟
Leben
چیزی عوض نشده
فقط تقویمها شیکتر شدهاند
و سالهاست دو روز پشت سر هم سرخاند
میگویی نه
مسلمی بفرست
تا از بلندترین برج پایتخت
پرتش کنیم!
parisa
ای تشنگان سوخته لب! تشنگی بس است
سر بر کنید ساقی آبآور آمده
این ساقی علم به کف بی بدیل کیست
عطشان در آب رفته و عطشانتر آمده
این ساقی رشید که در بزم میکشان
بیدست و بیپیاله و بیساغر آمده
آتش به خیمههای دل عاشقان زده
این آتشی که رفته و خاکستر آمده
مهدی فیروزان
نامه پنجم
جهان یکسره فریاد میشد
اگر روضهخوانها
حرفهایت را میشمردند
نه زخمهایت را
parisa
به انتظار نشستن در این زمانه یاس
برای منتظران چاره نیست ناچاریست
Leben