بریدههایی از کتاب ذهن فضول؛ به من چه! به تو چه! به ما چه!
۴٫۲
(۱۳)
آدمهای کوچک بیشتر مواقع در مورد افراد حرف میزنند و نظر میدهند.
ـ آدمهای متوسط معمولاً در مورد اتفاقات حرف میزنند.
ـ آدمهای بزرگ بیشتر اوقات در مورد ایدهها و خلق آنها حرف میزنند.
دلتنگِ ماه
ذهن ما فرهنگ سکوت اختیارکردن را نمیشناسد و فکر میکند وقتی با کسی هستیم، باید مدام حرف بزنیم؛
دلتنگِ ماه
آیا شما هم از این دست افراد هستید که پیگیر اتفاقات زندگی و اندیشه دیگران در فضای مجازی یا واقعیت هستید؟ چند درصد؟ شاید بگویید که ای آقا من که اصلاً و ابداً اینطور که شما میگویید نیستم؛ اما مطمئن باشید که در بیشتر ما این شکل روحیات آلوده با شدت و ضعفهای کم و زیاد وجود دارد و لازم است در حوزه خودشناسی به حذف کمکم آن فکر کنیم و به تجربه خواهیم دید که علت درصدی از ناآرامیها و اضطرابهای بیخود ما، در نبود کنترل بر ذهن متجاوزگرمان ریشه دارد
دلتنگِ ماه
بسیاری از مسائل این دنیا به شما ربطی ندارند؛ اما شما ناخودآگاه به خودتان حق میدهید که در مورد آنها بدانید، چه فایده؟ هیچ، غیر از آشغالهایی که وارد ذهنتان کردید و برای آرامش خود مزاحمت به وجود آوردید،
دلتنگِ ماه
باید «به من چه» های عصبی و از روی فضولی را از موارد همدردی اجتماعی تفکیک کنید. شما نمیتوانید بگویید:
«به من چه» که خانوادهام درد دارد.
«به من چه» که برادرم ندارد.
«به من چه» که خواهرم نیازمند است.
«به من چه» که محیطزیست حفظ نمیشود.
«به من چه» که فلان جا ظلم میشود.
دلتنگِ ماه
۱. به من چه؟
۲. به تو چه؟
۳. به ما چه؟
دلتنگِ ماه
من بارها با افرادی روبهرو شدهام که در فرصتهای مختلف از این و آن حرف میزنند، درباره آدمها قضاوت میکنند، مرزی هم برای نظر دادن خود قائل نیستند و بهشدت جذب نظرات خودشان هستند. آنها یکریز از سود و زیان فلان شخص و شرکتش حرف میزنند، از فروش املاک یا اموال (خانه، سهام، زمین، خودرو و...) حرف میزنند، از عملهای جراحی همسر دوست خود حرف میزنند و در مورد او قضاوت میکنند
دلتنگِ ماه
بهعنوان نمونه کره شمالی و کشورهای کمونیستی را ببینید که در قالب یک ایدئولوژی واپسگرا در دنیای مدرن، افراد خود را مستعد دخالت و فضولی در زندگی یکدیگر میکنند و ابتدا خود دولت بهعنوان یک الگو عمل میکند و بعد هم در زندگی فکری یکدیگر دخالت میکنند و درنهایت همه از سایه هم میترسند و حکومت اینگونه مسیر خود را ادامه میدهد
دلتنگِ ماه
من خودم را آدم کنجکاوی میدانستم، ساعتها در فضاهای مجازی چرخ میزدم و وقتی از من میپرسیدند که دارم چهکار میکنم، میگفتم دارم چیز یاد میگیرم؛ اما مدتی است فکر میکنم که واقعاً دارم چیز مفیدی یاد میگیرم، اما بعد به خودم میگویم که غلط کردی که چیز یاد میگیری. کمی جستوجوی علمی میکنم و بعد میروم در فضاهای مجازی و سرم را با آنها مشغول میکنم که ته ندارند و چیزی هم در آنها نیست غیر از ارضای یکسری کنجکاویهای بیفایده. نه، من دارم خودم را گول میزنم و پز روشنفکری و علمی به خود میگیرم؛ اما رسماً فضول هستم که باید یک فکر اساسی به حال خودم بکنم!
دلتنگِ ماه
کودک بهطورطبیعی کنجکاو است و برای پرسشهای خود حد و اندازهای قائل نیست. او نمیداند کجا باید نپرسد و کجا باید بپرسد. او بهشدت میخواهد از همه چیز سر دربیاورد. او بیش از حد به سرک کشیدن در زندگی دیگران علاقه دارد و بدینطریق احساس هویت و معنا میکند، ذوقزده میشود، جوّگیر میشود، حرف میبرد، حرف میآورد و چهبسا هم گاهی قصد برهم زدن زندگی کسی را ندارد؛ اما نتیجه حرف بردن و آوردنهایش، به آتش کشیدن زندگی دیگران میشود و اگر از او بپرسید که چرا این کار را کردی، میگوید که به خدا نمیخواستم اینطوری بشود و با اینحال به کار خود ادامه میدهد. قسم میخورد که دیگر حرف کسی را برای دیگری نمیزند، اما خیلی زود چون یک کودک فراموش میکند. گاهی
sami72
کودک فضول بهطورمعمول در زندگی دردسر ایجاد میکند؛ مسئله، مشکل، بحران و گاه فاجعه به بار میآورد؛ او یاد نگرفته است به عواقب حرف و کارهایش فکر کند، اول رفتار میکند و حرفش را در جمع میزند، بعد تازه به حرفهایش فکر میکند. او بهراحتی در جمع جوّگیر و هیجانی میشود، قول میدهد، فریاد میزند، عصبانی میشود و خودافشایی میکند و بهراحتی اسرار خود و افراد را برای دیگران شرح میدهد و بند و بساط دوست، همکار، همخانه، همسر و... خود را بر باد میدهد.
کاربر ۱۵۳۵۶۶۱
ما یا مادر هستیم یا پدر یا در آینده چنین مقامی خواهیم داشت و کافی است از یک والد مداخلهگر بیش از حد استفاده کنیم، آنگاه با فرزندان نسل امروز به مشکل برمیخوریم، زیرا فرزندانی هستند که به استقلال روانی خود زیاد فکر میکنند و دوست ندارند والدینشان در بسیاری از انتخابها و تصمیمهایشان ورود غیرمجاز کنند، لذا با والدین خود، چه پدر و چه مادر، درگیر میشوند و گاه از هم فاصله روانی میگیرند و تا زمانی که والدین حریم خصوصی و آزادی شخصی آنها را باور نکنند، این تنشها با شدت و ضعفهای مختلف وجود خواهد داشت.
مثال: پدر و مادرم به اسم تربیت فرزند هرگونه آزادی شخصی را از فرزندانشان گرفتند و خیلی راحت به حریم خصوصی تکتک آنها ورود کردند. درست است آنها نگران ما هستند و این تربیت فرهنگی و خانوادگی آن دو را میرساند؛ اما ما را که از نسل جدید هستیم اذیت میکند، آب هم میخواهیم بخوریم سروکله پدر یا مادرمان پیدا میشود و این کاملاً آزاردهنده است، ما جوانهای امروز اجازه نمیدهیم والدینمان زیاد دخالت بکنند، اما آنها هم کار خود را میکنند و همین باعث شده است در خانهها مخفیکاری باب بشود و این اصلاً خوب نیست.
ساجده
بیشتر آدمها درگیر این کودک معیوب در درون خود هستند و آن را به مهمانی میبرند و بهنوعی در تفریحات خود از او بهره میبرند و اوقات خود را با او پر میکنند، چون عامل سرگرمی آنها میشود؛
کاربر ۱۵۳۵۶۶۱
حجم
۳۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۳۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۸۵,۹۰۰
۲۵,۷۷۰۷۰%
تومان