بریدههایی از کتاب در انتظار تاریکی، در انتظار روشنایی
۳٫۷
(۲۳)
حیوانات احتمالاً میدانند که زندگی یا آزادیشان چهموقع مورد تهدید قرار میگیرد، اما آیا آدمها هم میدانند؟ آدمها فکر میکنند که دارند بدو بدو به سوی آزادی میروند، اما درواقع دارند با کله تو تله میافتند.
1976
همیشه میتوان چیزی را برای جشن گرفتن پیدا کرد.
1976
قبرستانها پوچی تمام تلاشهای بشری را به یادمان میآورند.
Ailin_y
حیوانات احتمالاً میدانند که زندگی یا آزادیشان چهموقع مورد تهدید قرار میگیرد، اما آیا آدمها هم میدانند؟ آدمها فکر میکنند که دارند بدو بدو به سوی آزادی میروند، اما درواقع دارند با کله تو تله میافتند.
nu_amin_mi
«وقتی در مکزیک بودم، از سرخپوستی پرسیدم چند سالش است و او گفت: کوتاه زمانی دیگر شصت و پنج سال میشود که شروع به مردن کردهام. منظورش را نفهمیدم. و گفت در آنجا همه همینطوری سنشان را میگویند. آدم از لحظهای که به دنیا میآید شروع به مردن میکند.»
نازنین بنایی
عشق و مرگ را نمیتوان از هم جدا کرد.
nu_amin_mi
نکبت همه آنهاییاند که نه توان محترم بودن را دارند و نه شهامت فرومایگی را. نکبت همه کسانیاند که تحت هر شرایطی وسط باقی میمانند.
نازنین بنایی
اما آینده چیست؟
آینده زمانی است که هر آنچه را که پیشتر اتفاق افتاده زیر سؤال میبرد.
نازنین بنایی
او فقط میخواست از این مملکت مستراحدانی نکبتبار که در آن به تنها چیزی که اهمیت میدهند این است که مجبورش کنند آنقدر کار کند تا جان از ماتحتاش درآید و بعد هم در ملاء عام نشان بدهند که چهقدر خوشبخت است، فرار کند. بعدش هم به اعدام محکوم میشود.
نازنین بنایی
«تو مرگ را پذیرفتهای؟»
جواب داد: «نمیدانم. اما سعی میکنم تا آنجا که میتوانم به تمام و کمال زندگی کنم.»
«به تمام و کمال زندگی کردن یعنی چه؟»
«یعنی وقت تلف نکردن.»
«جواب درست و حسابیای نیست. وقت تلف نکردن یعنی چه؟»
«یعنی نزدیک بودن به آدمی که عاشقش هستی.»
nu_amin_mi
متوجه شد که این کارخانه نمونه کوچک کل مملکت است؛ ساختارهای زهوار دررفته در حال انحطاطی که دور تا دورش را دو لایه نرده سیمی گرفتهاند. زندگی مدام دارد میمیرد، و نهتنها پرندگان جان سالم به در نمیبرند، بلکه در هوا هم ماده قابل انفجاری وجود دارد. فقط یک جرقه لازم دارد، تا همه چیز منفجر شود.
کی جرقه را خواهد زد؟ و کی از انفجار جان سالم به در خواهد برد؟
نازنین بنایی
هیچ کاری راحتتر از این نیست که به خودت بقبولانی که اگر واقعا بخواهی میتوانی کار مهمی را به انجام برسانی، البته تا وقتی که میدانی که آنها هرگز این فرصت را بهت نخواهند داد. نظام هرگز اجازه نمیداد برنده بشوی، و به این ترتیب شر شکست خوردن را هم از سرت کم میکرد.
نازنین بنایی
عکس چیست؟
عکس ثبت بیحرکت یک حرکت است. بازنمایی متوقف شده زندگی است. عکس بوسه مرگ است که تظاهر به تغییرناپذیر بودن میکند.
مجهول
«او روح را به تو آموخت. دیگر چی یادت داد؟»
«یادم داد ورزش کنم و نفس بکشم و ذهنم را روی خورشید در حال غروب متمرکز کنم. این را هم یادم داد که چگونه خودم را از آنچه دور و برم است جدا کنم و به خودم گوش بدهم، از خودم سؤال کنم و جواب بدهم.»
نازنین بنایی
«وقتی زندهاند درباره مرگ فکر نمیکنند. و بعد وقتی آن لحظه فرا میرسد احساس میکنند که کلاه سرشان گذاشتهاند. قبل از آنکه واقعا فرصتی برای زندگی کردن داشته باشند، قبل از آنکه بتوانند معنا و مفهوم زندگی را بفهمند، مرگ گیرشان میاندازد. پیش از آنکه بتوانند مرگ را بپذیرند، زندگی را ترک میکنند.»
Juror #8
عجیب است که هنگامی که برای اولینبار درباره عشق حرف زدند درباره مرگ هم حرف زدند. این یک نشانه بود؟ یا فقط درک این مطلب بود که عشق و مرگ را نمیتوان از هم جدا کرد.
Juror #8
عکس ثبت بیحرکت یک حرکت است. بازنمایی متوقف شده زندگی است. عکس بوسه مرگ است که تظاهر به تغییرناپذیر بودن میکند.
Juror #8
آدم فقط برای خودش هم میتواند خوب و قابلاحترام باشد. اما نیاز دارد یک کسی را داشته باشد، یک کسی را که بخواهد به خاطرش تلاش کند.
Ailin_y
ایمان چیست؟
ایمان آرزویی است که تظاهر به باور بودن میکند.
Ailin_y
قبرستانها پوچی تمام تلاشهای بشری را به یادمان میآورند.
nu_amin_mi
حیوانات احتمالاً میدانند که زندگی یا آزادیشان چهموقع مورد تهدید قرار میگیرد، اما آیا آدمها هم میدانند؟ آدمها فکر میکنند که دارند بدو بدو به سوی آزادی میروند، اما درواقع دارند با کله تو تله میافتند.
ملیکا
اکثر مردم نمیتوانند زندگیای متفاوت با زندگی واقعیشان را متصور شوند. میتوانند رؤیایش را در سر بپرورانند، حتی میتوانند به خیابانها بروند و برایش تظاهرات کنند، اما چگونگیاش را نمیتوانند متصور شوند.
نازنین بنایی
«وقتی زندهاند درباره مرگ فکر نمیکنند. و بعد وقتی آن لحظه فرا میرسد احساس میکنند که کلاه سرشان گذاشتهاند. قبل از آنکه واقعا فرصتی برای زندگی کردن داشته باشند، قبل از آنکه بتوانند معنا و مفهوم زندگی را بفهمند، مرگ گیرشان میاندازد. پیش از آنکه بتوانند مرگ را بپذیرند، زندگی را ترک میکنند.»
مجهول
تظاهرکنندگان برای چه آمده بودند؟ سعی میکردند چه چیزی را ثابت کنند، یا تغییر بدهند؟ به چه چیزی اعتقاد داشتند که وادارشان میکرد به کتک خوردن، زندانی شدن، یا از کار بیکار شدن تن بدهند؟ آیا اعتراضشان در راه آرمان والاتری بود، یا فقط به این خاطر آمده بودند که جای دیگر چیزی نبود که توجهشان را جلب کند یا به هیجانشان بیاورد ــ آیا فقط حوصلهشان سر رفته بود؟
نازنین بنایی
هیچکدامشان ذرهای امید دیدن آنچه را که آرزو داشتند و یا حتی رسیدن به آنطرف مرز را نداشتند، چون سیم خاردار مرز را بسته بود. سیمخاردار هم مثل مار یک نماد بود. آخر آدمی که همه عمرش در کشوری محصور در سیمخاردار زندگی میکند، چهطور میتواند چیزی یاد بگیرد، یا به چیزی دست یابد؟
نازنین بنایی
همه ما عندالمطالبه کف میزنیم، اما از همه میترسیم.
نازنین بنایی
حیوانات احتمالاً میدانند که زندگی یا آزادیشان چهموقع مورد تهدید قرار میگیرد، اما آیا آدمها هم میدانند؟ آدمها فکر میکنند که دارند بدو بدو به سوی آزادی میروند، اما درواقع دارند با کله تو تله میافتند.
نازنین بنایی
کاش چیزی داشت که به او فکر کند، اما در آینده نزدیکاش چیزی وجود نداشت که ارزش فکر کردن داشته باشد. چه فایدهای دارد که باز همان تصاویر ذهنی و همان داستانهای قدیمی را در ذهن مرور کند؟ باید داستانهای تازهای ابداع کند. اما حالا برای این کار بیش از حد خسته بود. این روزها هر وقت داستان تازهای را شروع میکرد، پیش از آنکه تمامش کند از آن خسته میشد.
نازنین بنایی
پاول در آب زلال جویبار قزلآلایی را میدید که محکم به قلاب گیر کرده بود، سعی میکرد وول بخورد و به جایی امن، زیر تخته سنگی در همان اطراف پناه ببرد. وقتی قلاب را میبلعیم چه امیدی به فرار وجود دارد؟ و آیا حتی خبر داریم که قلاب را بلعیدهایم؟
نازنین بنایی
وقتی کسی را به اعدام محکوم میکنند، او را به حال خودش میگذارند. درنتیجه مجبور نیست آهن بکوبد یا مهرههای شیشهای را برق بیندازد... اما معنایش این هم هست که هیچچیز ندارد که به کمک آن دلتنگیاش را چاره کند و افکار کلافهکنندهاش را واپس براند.
نازنین بنایی
حجم
۲۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۰۶ صفحه
حجم
۲۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۰۶ صفحه
قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
تومان