بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دعا برای ربوده‌شدگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب دعا برای ربوده‌شدگان

بریده‌هایی از کتاب دعا برای ربوده‌شدگان

نویسنده:جنیفر کلمنت
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۱۵۵ رأی
۴٫۲
(۱۵۵)
ممکنه از خودت بپرسی چه‌طور می‌شه دنیا یه آدم رو فراموش کنه، ولی این اتفاقیه که همیشه می‌افته
Raya
در مکزیک بهترین چیز این است که یک دختر زشت باشی.
.me.
در تمام مکزیک تنها راننده‌تاکسی‌ها می‌دانستند در کشور چه خبر است. معروف بود که «اگر می‌خوای بدونی دنیا دست کیه، تاکسی بگیر.»
Aysan
عشق یه احساس نیست، یه فداکاریه.
Aysan
«هیچ‌وقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو می‌خوای، اون رو بهِت نمی‌ده. تضمین می‌کنم.»
کتاب ناب
برای این می‌خوابه که رویا رو به زندگی ترجیح می‌ده نه این‌که خسته باشه.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
حتا زندانی‌هایی که هیچ‌وقت ملاقاتی نداشتند به خودشان می‌رسیدند؛ شاید این‌بار کسی بیاید.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
زیرلب زمزمه می‌کرد «من رو ببر به یه دقیقه پیش، من رو ببر به یه دقیقه پیش.»
Aysan
«یه نفر روی این مملکت یه تور انداخته و ما هم توش گیر افتاده‌یم.»
میشه گفت کتابخوان
«اگر می‌خواهی فردا مرا بکُشی چرا امروز نه!» او آن را به شکل‌های مختلف تغییر می‌داد. یک‌بار شنیدم به پدرم می‌گفت «اگر می‌خوای فردا ترکم کنی چرا امروز نه!»
maryam_z
«هیچ‌چیز بدتر از یه دختر بی‌پدر نیست. دنیا این‌جور دخترها رو زنده‌زنده می‌خوره.»
maryam_z
مادر می‌گفت «هیچ‌وقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو می‌خوای، اون رو بهِت نمی‌ده. تضمین می‌کنم.» پدرم که رفت مادرم گفت «زانو بزن و برای قاشق‌ها دعا کن.»
بلاتریکس لسترنج
من برای خودم یه قانون طلایی دارم، همیشه بین یه زن و یه مرد حرف زن رو باور می‌کنم.»
کتاب ناب
«باورت می‌شه فقط بیست و شیش حرف برای بیان همه‌چیز وجود داره؟ فقط بیست و شیش حرف برای گفتن دربارهٔ عشق، حسادت و خدا.»
نگین
دنیا آن‌قدر دیوانه است که در آن یک آدم غرق‌شده می‌تواند روی خشکی راه برود.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
«اون عشق من بود. اگه می‌خواستم یه کُلاژ درست کنم تمام نامه‌هایی رو که براش فرستاده بودم روی مقوا می‌چسبوندم و اسم کُلاژ رو می‌ذاشتم به فرستنده برگردانده شد، همه برای یک دقیقه ساکت شدند.»
Raziyeh Safdari
کنارِ هم مچاله شدیم، گرمای بدنش به زیر پوستم نفوذ کرد. بازویش را دورم حلقه کرد و با دندان‌های جلویی پتو را تا چانه‌هامان بالا کشید. قبلاً دربارهٔ ترحم عقرب‌ها شنیده بودم، حالا محبت یک قاتل را تجربه می‌کردم.
Raziyeh Safdari
در کوهستانِ من دور کردن پشه‌ها از روی کسی عاشقانه‌ترین کاری است که یک نفر می‌تواند برای دیگری بکند. توی فیلم‌های مستند نشنال‌جئوگرافی که می‌دیدم در افریقا پشه‌ها توی چشم بچه‌ها می‌روند تا اشک آن‌ها را بمکند واقعاً چندشم می‌شد. یعنی کسی نبود آن‌ها را بتاراند؟ حتا خودِ فیلم‌بردار؟
کاربر ۱۵۲۲۰۲۰
«گذشت یه جادهٔ دوطرفه نیست.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
به چشم‌های سیاه لونا نگاه کردم. او از نژاد سرخ‌پوست‌های مایای گواتمالا بود، با پوست قهوه‌ای تیره، موهای صاف مشکی و قدی کوتاه و من با قد متوسط و پوست قهوه‌ای تیره، مخلوطی از نژادهای اسپانیایی و آزتک از گورِرو مکزیک بودم که موی فرفری‌ام نشان می‌داد خون برده‌های افریقایی در رگ‌هایم جاری است. ما دو ورق از کتاب تاریخ جهان بودیم، می‌توانستی از کتاب جدامان کنی و مچاله توی سطل‌آشغال بیندازی.
Raziyeh Safdari
هیچ‌کس در جنگل با کسی دست نمی‌دهد و گونه‌اش را نمی‌بوسد، این یک رسم شهری است، رسمی که فقط در هوای خنک قابل‌اجراست، در سرزمینِ داغِ ما لمس کردن دیگری یعنی حرارت بیشتر.
z.gh
در طول شب لونا یک پتو و چندتا حوله رویم انداخته بود، این محبت‌های کوچک مرا دگرگون می‌کرد. درکش برایم سخت بود چه‌طور کسی که موقع دزدی به یک بچه شلیک کرده، دوازده پیرزن را به خاطر حلقهٔ ازدواج‌شان کشته و دوتا شوهر خودش را به قتل رسانده می‌تواند پلیوری به من قرض بدهد، شیرینی تعارفم کند یا دستم را در دست‌هاش بگیرد. لونا پاهایم را هم توی کیسهٔ نایلون خرید گذاشته بود تا در طول شب یخ نزنند.
یلدا
دلم می‌خواست کنترل تلویزیون را بردارم و آن را روشن کنم. نمی‌دانستم با آن‌همه سکوت چه‌کار باید بکنم. با صدای تلویزیون احساس می‌کردم مهمانی داریم، یا خانواده‌ای بزرگ هستیم، صدای تلویزیون جای خالی عمه‌ها، دایی‌ها، خواهرها و برادرها را برایم پُر می‌کرد. سکوتِ یک مادر و دختر در کوهستان، جایی که جنایتی در آن اتفاق افتاده بود، به سکوتِ آخرین دو انسانِ روی کرهٔ زمین می‌ماند.
z.gh
«دنیا جای دیوونه و بی‌سروته و مزخرفیه که توش یه آدم غرق‌شده می‌تونه روی زمین سفت راه بره. می‌دونم من هم مثل بقیهٔ آدم‌های فراری تو جوونی می‌میرم، اصلاً فکر پیر شدن رو نمی‌کنم، تو تصورم همچین چیزی نیست.»
z.gh
یک روز خاکاراندا دَه رشته‌موی بافته‌شده از یک خانه خرید، موها مال پنج نسل از زن‌های آن خانه بودند، از سیاه تا خاکستری و سفید. آن روز را هنوز به یاد می‌آورد. «همهٔ گیس‌ها به بلندی دست من بودن، تصورش سخته. من از موی خودم به جای نخ برای گل‌دوزی استفاده می‌کردم. مادرم هنوز هم برای دوختن دکمه یا تو گذاشتن لبهٔ لباس از موی خودش استفاده می‌کنه.»
Raziyeh Safdari
«اگر می‌خواهی فردا مرا بکُشی چرا امروز نه!»
شیلا در جستجوی خوشبختی
«هیچ‌چیز بدتر از یه دختر بی‌پدر نیست. دنیا این‌جور دخترها رو زنده‌زنده می‌خوره.»
میشه گفت کتابخوان
«اگر می‌خواهی فردا مرا بکُشی چرا امروز نه!»
°•𝐌𝐢𝐬𝐬 𝐬𝐜𝐚𝐫𝐥𝐞𝐭•°
چه‌طور کسی می‌تواند بچه‌اش را مثل پوست موز یا تخم‌مرغ گندیده توی سطل‌آشغال بیندازد؟
Ram
«همیشه باور داشته‌ام ادبیات می‌تواند دنیا را تغییر دهد.»
.

حجم

۱۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

حجم

۱۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰
۵۰%
تومان