بریدههایی از کتاب پدر حضانتی
۳٫۷
(۷۶)
جز ادامه دادن، چه میتوان کرد؟
ᶜʳᶻ
بهرغم همهٔ تلاشهایم، بهمحض آنکه بمیرم برای همیشه از یکدیگر جدا خواهیم شد
ᶜʳᶻ
چه شغلی میتوانست از قصهپردازی در اتاق خودم و در آرامش محضْ زیباتر باشد؟ بدون مشتری یا همکار، بدون رئیس بالای سرم.
.ً..
زمان میگذرد و دوستان تغییر میکنند.
ᶜʳᶻ
پُرحرف اما دیواری از سکوت
ᶜʳᶻ
شخصیتهای اصلی فیلمش به صورتی مختصر و کوتاه ظاهر میشود.
گیسو
آنچه داشتم در نظرم بیهوده بود و آنچه آرزوی داشتنش را داشتم، بسیار دور از دسترس بود.
ᶜʳᶻ
«همهمون میمیریم. این دلیل خوبی نیست واسه اینکه آدم خودش رو زندهزنده دفن کنه.»
ᶜʳᶻ
میخندید. مثل همیشه، برای آنکه نگذارد کسی چیزی احساس کند
ᶜʳᶻ
بیشک از فقدان نگاهت، صدایت، خندهات و دستت بر شانهام، رنج میبرم، اما هنوز فضای زیادی در زندگی من برای توست. حتا اگر این فضا، چنان که احساس میکنم، کمکم موجب تهی شدن محیطِ اطرافم شود.
ᶜʳᶻ
اگر هرگز برایم در بچگی اتفاق نیفتاده بود که از فاصلهٔ خیلی نزدیک به کسی شلیک کنم، به این دلیل بود که همهٔ فشنگهایم را روی کاغذ خالی میکردم
ᶜʳᶻ
اول باید بیعدالتی رو شناخت: بیعدالتیای که یا قربانیش هستیم یا بدون اینکه بخوایم مسببش هستیم.
.ً..
آورل گفت «سازمان ملل چیه؟»
گی دو بلِگور توضیح داد «یعنی همهٔ کشورهای دنیا که جمع میشن دور هم و تصمیم میگیرن کجا جنگ بشه.»
سیویل
«بعد از این دیگر چه کسی مرا خواهد خنداند؟»
Hamed
حدود ده سال بعد یکبار به من گفتی «میتونستیم اومبرتو اِکو رو به سرقت ادبی محکوم کنیم. جنایتی که توی نام گل سرخ اتفاق میافته از هر لحاظ شبیه داستان توئه!»
پیگیر ماجرا نشدیم؛ زیرا این احتمال که این نویسندهٔ ایتالیایی، آبونهٔ ژالون (روزنامهٔ مربوط به درس دینی دبیرستانِ ما در جنوب نیس) باشد، خیلی کم بود.
سایه
دستم را فشار دادی و خیلی ساده گفتی «دوسِت دارم.»
موجی از احساسات در سینهام به خروش آمد و هنگامی که درد دوباره داشت پایم را تصرف میکرد، بیاختیار گفتم «به پدری قبولت میکنم.»
حانیه
به قول شرابسازها «باید به تاک فشارآورد تا بار بدهد.» من هم برای ساختن شرابِ خود، ناعادلانهترین مجازاتها را، بیآنکه بدانی، بر تو تحمیل کردم.
.ً..
«اگر به انسان شک میکنی، به انسانیت فکر کن
Mary gholami
«سازمان ملل چیه؟»
گی دو بلِگور توضیح داد «یعنی همهٔ کشورهای دنیا که جمع میشن دور هم و تصمیم میگیرن کجا جنگ بشه.»
Mary gholami
به من اخطار داده بودی که پیش از آنکه چیزی را آرزو کنم درستوحسابی دربارهٔ آن فکر کنم، چون اگر بر فرض محال نیروهای مخفی آسمانی آن آرزو را برآورده کنند، باید مسئولیت نتایج آن را بر عهده بگیرم.
سایه
زمانی که واقعیت این تعادل را زهرآگین میکرد و درهم میشکست، تنها پادزهر من، خیال بود.
سایه
از زمانی که به سن بلوغ رسیده بودم، هر سال بهار، زشتتر از سال قبل میشدم.
Sayna sedigh
با بدل کردن درامهایت به نیروی حیات، رنجهایت به انرژی مثبت، افسردگیهای مُزمنت به شوخطبعی ویرانگر و جنون مادرزادیات به سختگیری شغلی، یک قرن را سپری کرده بودی.
.ً..
جلو ورودی کلیسا و در قبرستان همهٔ آدمها، از هر نسلی که بودند، در ستایش تو یک پرسش دردناک را تکرارمیکردند، «بعد از این دیگر چه کسی مرا خواهد خنداند؟»
محسن
هر چند غیاب تو دردناک است و آزاردهنده، در جهانی که دیگر از لفاظیها و صدای انفجار خندههای تو نمیلرزد، توانستی کاری کنی که تا امروز دلم برایت تنگ نشود. منظورم از «دلتنگی»، «از دست دادن قطعی و کامل» است
آوا داوودی فر
هر چند غیاب تو دردناک است و آزاردهنده، در جهانی که دیگر از لفاظیها و صدای انفجار خندههای تو نمیلرزد، توانستی کاری کنی که تا امروز دلم برایت تنگ نشود. منظورم از «دلتنگی»، «از دست دادن قطعی و کامل» است
آوا داوودی فر
در جهانی که دیگر از لفاظیها و صدای انفجار خندههای تو نمیلرزد
Sayna sedigh
آنقدر روی نقشم کار کرده بودم که نمیتوانستم احساس یتیم بودن، بهرغم زنده بودنت، را به طور کامل کنار بگذارم؛
لیلی مهدوی
وقتی زنی توجه و علاقهٔ مردی را جلب میکند، اما خود را از آن مرد دریغ میکند، ممکن است روزی به عنوان تسلی و همدردی به او هدیهای بدهد که هرگز از او جدا نشود.
لیلی مهدوی
جلو ورودی کلیسا و در قبرستان همهٔ آدمها، از هر نسلی که بودند، در ستایش تو یک پرسش دردناک را تکرارمیکردند، «بعد از این دیگر چه کسی مرا خواهد خنداند؟» تو؛ بازیگر نافذ، بامزه، غیرقابلکنترل، خودمحور و انسان بخشنده و سودمندی بودی که با بدل کردن درامهایت به نیروی حیات، رنجهایت به انرژی مثبت، افسردگیهای مُزمنت به شوخطبعی ویرانگر و جنون مادرزادیات به سختگیری شغلی، یک قرن را سپری کرده بودی.
ebagheri
حجم
۳۰۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه
حجم
۳۰۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه
قیمت:
۴۸,۰۰۰
۲۴,۰۰۰۵۰%
تومان