بریدههایی از کتاب روش نقد؛ جلد اول
۴٫۰
(۱۰)
آنجا که سعدی میگوید: باید دو عمر داشت... تا در یکی تجربه آری بدست، در دگری تجربه آری بکار... علی میگوید:... فرزندم تو در تاریخ نگاه کن... تا به اندازهٔ تمام عمر آنها تجربه بدست بیاوری... و آنها را در عمر کوتاه خودت، به کار بگیر... تا به این گونه، غرامتهای دیگران را، تو جلوگیر غرامت خودت ساخته باشی.
Saeed Hasani
وقتی هنگام بهار، به باغ میرفتم و شاخهها را غرق در شکوفه میدیدم، راستی شرمم میآمد که چندین بهار بر ما گذشته و هنوز چوبیم...
امیری حسین
من در کنار زبالهها، شاهد درگیری بچههایی بودهام که به خاطر قرقرهها و مدادهای کوچک و جلدهای دفترهای پاره، چطور بر هم میشوریدند. و چطور با یکدیگر پیچ و تاب میخوردند. خود ما هم وقتی کوچکتر بودیم، همین بودیم، ولی امروز حتی اگر آن آشغالها را بخواهند در نزد ما امانت بگذارند، نمیپذیریم؛ چون ما بزرگتر شدهایم و حرکت کردهایم. تحرّک ما، تنوعها را هم کهنه میکند.
در حرکت انسان، هر تنوّعی رنگ میبازد.
امیری حسین
تو در برابر حریف زرنگ و نیرومند و آگاه، بیدارتر و نیرومندتر و هماهنگتر میشوی و نهفتههای خویش را بیرون میریزی و در خودت به کشفها و حتی به خلقها و آفرینشهایی میرسی.
Fs
آنها که در صدد خود فروشی نیستند و در مقام خود سازی برآمدهاند، اینها، نقد و نمایاندنها را هدیه میدانند.
ف میم
مادام که انسان مجهول است، اسلام معلوم نخواهد شد.
bahar
هدفهای بزرگ ما، از عشقها و هوسها گرفته تا شهرتها و چشمها و زبانهای مردم تا جلوههای پر رنگ و آب دنیا، همه کوچکتر از ما هستند. اینها برای ما بودهاند، ولی ما برای آنها شدهایم...
Fs
غرامت نداد.
آنجا که سعدی میگوید: باید دو عمر داشت... تا در یکی تجربه آری بدست، در دگری تجربه آری بکار... علی میگوید:... فرزندم تو در تاریخ نگاه کن... تا به اندازهٔ تمام عمر آنها تجربه بدست بیاوری... و آنها را در عمر کوتاه خودت، به کار بگیر... تا به این گونه، غرامتهای دیگران را، تو جلوگیر غرامت خودت ساخته باشی.
ریحانه شاکر
یک فکر ولو فکر بد... اگر همنوا و هماهنگ باشد، خوب است. و بدِ خوب، بد خطرناکی است. اگر این هماهنگی را نداشته باشد، خودش، خودش را میخورد و با دست خویش چالهٔ خود را میکند.
بَدِ خوب، باز این خاصیت را دارد که خوبها را به جریان بیندازد و سازمان بدهد و هماهنگ بسازد
Fs
آنگاه هدفها و سپس مکتبها و سپس آدمها و عملها، از راههای گوناگونی، انتقاد شدهاند.
پیمان مهرابی
این است که باید از عمر دیگران و از تجربههای دیگران عبرت گرفت و این همه غرامت نداد.
آنجا که سعدی میگوید: باید دو عمر داشت... تا در یکی تجربه آری بدست، در دگری تجربه آری بکار... علی میگوید:... فرزندم تو در تاریخ نگاه کن... تا به اندازهٔ تمام عمر آنها تجربه بدست بیاوری...
bahar
با توجه به همین ترکیب خلاق و این چشمهٔ جوشان است، که انسان را آرام نمیگذارد و جز تحرّک، جز حرکت، او را تأمین نمیکند.
آنها که تحرکی ندارند تنوعها، مشکلشان را حل نخواهد کرد. آن تنوعهای لذت بخش، برای کسانی که بزرگتر شدهاند، جز تکرار و خستگی، چیزی ندارند.
bahar
میتوانم با محاسبهٔ فشار مصالح و یا محاسبهٔ قدرت زمین و استحکام آن، اجازه ساختمان را بدهم و یا آن را غیر مجاز اعلام کنم.
میتوانم از ساختمانهای بلندی که در این زمین فرو ریخته عبرت بگیرم و از تجربهٔ دیگران بهره ببرم.
ali sabbaghi
من برای نقد خودم و جلوگیری از غرورها و خود رضاییها، راههای زیادی داشتم؛ چون بازدهی را با داراییها مقایسه میکردم؛ چون خودم را با نامردهایی مقایسه میکردم که برای هیچ از خود میگذرند؛ چون خودم را با خودم مقایسه میکردم که در راه گنگ گرفتهٔ خانهام و بیماری فرزندم، از هیچ مایه میگرفتم و...
در کنار این همه راه برای شناسایی و ارزیابی و نقد خودم، یک راه ساده داشتم. هر چه مرا خوشحال میکرد و یا رنج میداد، من همان بودم، همانقدر بودم.
به خودم میگفتم، تو فریب کارهای بزرگ و کوچک و حرفهای ریز و درشت را نخور. تو درست همانی هستی که تو را خوشحال و یا رنجیده میسازد.
سعیده زنگنه
برای نقد و ارزیابی دیگران؛ چه دوست و چه دشمن، چه همراه و چه سنگ راه، آنها را و کردارهایشان را، با هدفشان میسنجیدم و هدفها را با روشی که در این نوشته آمده میتوانستم نقد بزنم و ارزیابی کنم.
سعیده زنگنه
آنچه در این نوشتهها مطلوب است، نزدیک کردن راههای دوری است که عمرها را میبلعند و جدا شدن از گذشتها و نرمشها و از سخت گیریها و خشکیهایی است که در حق خویشتن و دیگران داریم؛ سختگیریها و نرمشهایی که باروری و شکوفایی ما را تهدید کردهاند و باعث شکستهای بیحساب و یا رویشهای بیتناسب گردیدهاند.
سعیده زنگنه
۱ ـ مفهوم نقد
نقد:
ارزیابی، بررسی، شناسایی نمودن،
زیر و رو کردن،
عیبها را نمایاندن،
و پنهانها را رو آوردن است.
عبدالکریم 76
در حرکت انسان، هر تنوّعی رنگ میبازد.
ریحانه شاکر
وقتی هنگام بهار، به باغ میرفتم و شاخهها را غرق در شکوفه میدیدم، راستی شرمم میآمد که چندین بهار بر ما گذشته و هنوز چوبیم... ولی چوبهای مرده شکفتهاند و در گُل، غرقند...
ریحانه شاکر
میزانها و مترهایی که در سرما و گرما، در عشق و نفرت، بلند و کوتاه نمیشوند و همچون نور، در دنیای نسبیتها، سرعت ثابتی دارند.
Fs
معاویه خود را به سلطنت داد و خود را فدا کرد و علی خود را از حق گرفت، که خود را به ثبات، به حق داد. معاویه خود را فدای دنیا کرد و علی دنیا را فدای خود. معاویه بقاء را، نامحدود را، با محدود سودا کرد و علی از محدود، از فنا، بقاء را بیرون کشید.
Fs
فاجعه این است که انسان همراه این تجربهها و رنگ باختن تنوعها، خودش هم نیست میشود و رنگ میبازد. و در این آزمایشها که تمام عمر او را میگیرند، قربانی میگردد. درست در لحظهای مییابد که دیگر، زمانی در دست ندارد و فرصتی برایش نیست.
این است که باید از عمر دیگران و از تجربههای دیگران عبرت گرفت و این همه غرامت نداد.
Fs
من حساب میکنم که در این راه چقدر لذت بردهام، چقدر عزت گرفتهام، چقدر خوش بودهام، اما لذّتم و عزّتم و عیشم، همه به خاطر بیخبری و کوری و نادانی من بوده. من اینها را بردهام، اما چه باختهام؟ چه چیزهایی از دست دادهام. عمرم را، دلم را، وجودم را. من ارزش اینها را نمیدانم، من اینها را خوب نشناختهام؛ چون برای اینها پول ندادهام. برای اینها زحمت نکشیدهام. اینها را به خیال خودم مفت بدست آوردهام.
Fs
منی که درِ خانهام را، به این زودی باز نمیکنم؛ چون میدانم که خِرت و پِرتی دارم و دزدی هست، همین من، درِ خانهٔ دلم را باز کردهام و از آن همه نیرو و احساسی که زندگی را روشن کرده به یک شمع گچی دل خوش کردهام... و از آن همه عشق و غضب و غرور و قدرتی که تاریخ را میسازد، فقط یک توالت و آشپزخانه ساختهام... یک پالایشگاه کثافت بر پا کردهام.
Fs
با توجه به ارزشهای بزرگتر است که حتی به دست آوردن ارزشهای کوچک، تو را ارضا نمیکند. بِلالهای سیاه و گرسنهٔ تاریخ با توجه به همین ارزشهای بزرگتر، حتی فتوحات و غنائم و آب و آش دورهٔ عمر را به چشم نمیگرفتند.
تشیع همیشه خونین تاریخ هم، با توجه به وسعت نیاز انسان و وسعت ظلم به انسان بود که حتی عدالت عمر را خیانت حساب میکرد و او را به لعن، میگرفت.
راستی بینشها تا کجا میرسد که تمام فتوحات و غنائم و آب و آش و تمام عدالت، ملعون میشود و به چشم نمیآید... چرا؟ چون اینها به نیازهای بزرگتری رسیدهاند...
Fs
مادام که سؤالهایی در تو طرح نشده باشند، نه از مطالعات خودت بهره میگیری و نه از تفکرات دیگران؛
Fs
مکتبی که از مقطع دستورها و عملها شروع شود، یک مکتب سنتی و عادتی است؛ چون تو همانطور که عصای پدر بزرگت را به ارث بردهای، از این اعمال و حرکتها هم، سهم گرفتهای. این چنین برگهای بیریشهای، در برابر طوفانها که هیچ، همراه یک نسیم، از پا میافتند.
Fs
ما دربارهٔ هستی، دربارهٔ خودمان، دربارهٔ جامعه و درگیریهای آن، دربارهٔ موضعگیریهای خود در این درگیریها، سؤالهایی داریم و محتاج شناختها هستیم. از کجا شروع کنیم که سر نخ کار ما باشد. و این سرنخ را چگونه بگیریم، که یک عمر غرامت نداشته باشد؟
من برای شناخت هستی، چه راهی دارم؟ از کجا میتوانم شروع کنم؟
یکی مرا به استدلال میخواند، یکی به اشراق، یکی به بیخیالی و یکی به علم و تجربه. من کدام را بپذیرم؟
Fs
هنگامی که با عقیدهٔ خویش، با تعصب خویش، مکتبی را و شخصی را و عملی را نقد میزنیم این میرساند که ما هنوز، خود به روشی نرسیدهایم و متر ثابتی در دست نداریم. هنگامی که به آن معیارهای ثابت رسیدیم میتوانیم به نقد و ارزیابی هر کس و هر عقیده و هر عمل دست بزنیم و خانه تکانی کنیم و خود را از زیر بار خاکروبههای ذهنی آزاد سازیم و به طهارت و نزهتی برسیم که زمینهٔ رستن و رویش (فلاح) ما باشد.
Saeed Hasani
کسانی که مردم را بر خوبی وادار میکنند، کار خوبی نکردهاند، که انسان را مسخ کردهاند.
za za
حجم
۵۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۵۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان