جملات زیبای کتاب یادمانده‌های سردشت | طاقچه
تصویر جلد کتاب یادمانده‌های سردشت

بریده‌هایی از کتاب یادمانده‌های سردشت

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأی
۵٫۰
(۱)
به یاد دارم آن روزها از پدرم گرامافون خواسته بودم. او برای اینکه مرا خوشحال کند، گرامافونی هم‌قیمت یکی از آن خانه‌ها برایم تهیه کرد. او شادی و خوشحالی بچه‌هایش را بر خرید ملک و ساختمان و خانه ترجیح داده بود. به همین دلیل، پدربزرگم از دست پدرم به‌شدت عصبانی شد و یک ماه با او صحبت نکرد! همچنین پدرم در سال ۱۳۲۸ رادیو اندریا و فیلیپس خریده بود. در آن زمان، تعداد خانواده‌هایی که در سردشت رادیو داشتند از انگشتان یک دست هم تجاوز نمی‌کرد.
محمد یاسین جباری
در آن هنگام، یکی از فرماندهان نظامی، که داشت از جلو منزلمان به طرف پادگان، که به میدان مشق مشهور بود، می‌رفت، چشمش به جلیل می‌افتد. گویا آن زمان پوشیدن لباس کردی ممنوع شده بود. فرمانده با دیدن لباس کردیِ برادرم با عصبانیت به طرفش حمله‌ور می‌شود و دستار و کلاه را از سرش برمی‌دارد و زیر پایش می‌اندازد. سپس به پدربزرگم هم فحاشی و او را تهدید می‌کند. طفل معصوم از این رفتار خشن به‌شدت می‌ترسد و گریه‌کنان به داخل خانه فرار می‌کند. می‌گفتند از همان لحظه و بعد از آن اتفاق به‌شدت تب می‌کند و در فاصله‌ای کمتر از یک ماه فوت می‌کند. از بد حادثه آن زمان پدرم سرباز بود و نمی‌توانست ماجرا را پی‌گیری و شکایت کند.
محمد یاسین جباری
«ادامه‌تحصیل برای افراد مصمم و باعرضه است!»
محمد یاسین جباری
اغلب به خود می‌گفتم تفضل خدا و لطف او بوده که از بین همهٔ دوستان و همشهریان و هم‌کلاسی‌هایم فقط من توانستم به دبیرستان مهاباد بروم و این نعمت را پاداش روشن کردن چراغ مسجد می‌دانستم.
محمد یاسین جباری
در سردشت به پدرم گفتم: «چون به مسئول کارگزینی شیرینی نداده‌ام این‌قدر بی‌لطفی کرده است!» پس از مدتی که آقای علی گل‌جبینی، رئیس فرهنگ سردشت، به مهاباد می‌رفت، پدرم چند کیلو چای و مقداری صابون و سوغات محلی برای مسئول کارگزینی فرستاد. جناب کارگزین، با کمال شهامت، یادداشت مختصری به این مضمون برای پدرم نوشت: «آقای نقیبی، آنچه فرستاده بودی دریافت شد. مقدار آن کم بود، دلگیر شدم!»
محمد یاسین جباری
یک روز خبر رسید که آقای مصطفی خرازی (پسر میرزا حسین خرازی) از همشهریانم در بیمارستان هزارتختخوابی (امام خمینی (ره) فعلی) بستری است. روز جمعه، که آزاد بودم، به عیادتش رفتم. گلکاری زیبا و درختچه‌های شمشاد و ساختمان‌های وسیع و مجلل، پرستاران مهربان با لباس‌های یک‌دست سفید و تمیز، که مانند فرشته‌ها بودند، همگی برایم جذاب و بسیار خوشایند بود. دعا کردم اگر روزی بیمار شدم، در این بیمارستان بستری شوم!
محمد یاسین جباری

حجم

۷٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۸۴ صفحه

حجم

۷٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۸۴ صفحه

قیمت:
۱۷۵,۰۰۰
۸۷,۵۰۰
۵۰%
تومان