
بریدههایی از کتاب آخرین غروبهای زمین
۴٫۴
(۹)
B مأیوسانه فکر میکند چیزهایی هست که آدم میتواند به مردم بگوید و چیزهایی هست که نمیتواند. از آن لحظه به بعد، میداند که فاجعه در راه است
سجاد احمدی
برای رویاپردازی به کسی جایزه نمیدهند، باید وارد مسابقه شوی تا برنده شوی.
آروین
گویی ما دو نفر سر خط شروع مسابقهای ایستادهایم که علاوه بر سخت و بیمعنا بودن هیچگاه پایان نمییابد.
Shirin Rassam
من از خشونت متنفرم.
آروین
بیآنکه از خودت یک احمق بسازی و بیآنکه مذبوحانه تظاهر به نویسنده بودن کنی هم میتوانی از هنر لذت ببری.
آروین
سعی میکند بنویسد اما چیزی به ذهنش نمیآید. سعی میکند دوباره به سراغ نویسندگان محبوبش برود اما بهنظر میرسد که صفحات پاک شدهاند یا نشانههای اسرارآمیزی که از هر پاراگراف بیرون میزند پنهان میشوند. کتابهای تازه را امتحان میکند، اما ناتوان از تمرکز، نمیتواند هیچ بیاموزد یا لذتی در خواندن بیابد.
امیرعباس قادری
متوجه شدهام بیآنکه از خودت یک احمق بسازی و بیآنکه مذبوحانه تظاهر به نویسنده بودن کنی هم میتوانی از هنر لذت ببری.
امیرعباس قادری
خیلی طول نکشید که متوجه شدم او در فقر و نداری زندگی میکند: نه در تهیدستی بلکه در نداری محترمانهی خانوادهای از طبقهی متوسط که گرفتار دوران سختی شده است.
ایران
یکبار ازش پرسیدم چهجور زنهایی را دوست دارد. سؤال احمقانهای بود، سؤالی که نوجوانی که دنبال حرفی برای زدن میگردد میپرسد. اما پیرمرد آن را جدی گرفت و مدتی طولانی پاسخش را سبکوسنگین کرد. بالاخره گفت زنان آرام. و بعد اضافه کرد، اما فقط مردههایشان واقعاً آراماند. و بعد از مدتی گفت، فکرش را که میکنم حتا مردههایشان هم آرام نیستند.
امیرعباس قادری
یکبار ازش پرسیدم چهجور زنهایی را دوست دارد. سؤال احمقانهای بود، سؤالی که نوجوانی که دنبال حرفی برای زدن میگردد میپرسد. اما پیرمرد آن را جدی گرفت و مدتی طولانی پاسخش را سبکوسنگین کرد. بالاخره گفت زنان آرام. و بعد اضافه کرد، اما فقط مردههایشان واقعاً آراماند. و بعد از مدتی گفت، فکرش را که میکنم حتا مردههایشان هم آرام نیستند.
ایران
موریسیو سیلوا، که با نام چِشم هم شناخته میشد، همیشه سعی داشت از خشونت بپرهیزد، حتا به قیمت اینکه ترسو بدانندش، اما خشونت، خشونت واقعی، اجتنابناپذیر است، دستکم برای ما که در دههی پنجاه در امریکای لاتین متولد شدهایم و در زمان مرگ سالوادور آلنده حدود بیست سال داشتهایم. اینطوری است دیگر.
ایران
انریکه میخواست شاعر باشد، و با تمام انرژی و ارادهاش، خود را صرف این جد و جهد کرد. به شیوهای کورکورانه و بیچونوچرا سمج بود، مثل آدمبدهای فیلمهای وسترن، که مثل پشه میافتند اما با اصراری که برای دریافت گلولههای قهرمان داستان دارند همچنان استقامت میکنند، و دستآخر چیزی دوستداشتنی راجعبه این سماجت وجود داشت؛ به او هالهای میبخشید، نوعی قداست که تنها شاعران جوان و زنان هرزهی پیر میتوانند قدرش را بدانند.
ایران
گفت امیدوار بودم بتوانی برایم از چیزی مراقبت کنی. آن موقع بود که متوجه شدم یکجور بسته در دست راستش دارد: شبیه یک دسته کاغذ آچهار بود. فکر کردم دوباره رفته سراغ شعر نوشتن. بهنظر فکرم را حدس زد. با لبخندی که در آنِ واحد هم غمزده بود و هم شجاعانه، لبخندی که سالها ندیده بودم، دستکم نه بر صورت او، گفت شعر نیست. پرسیدم چیه. هیچی، یک چیزایی. نمیخوام که بخونیشون؛ فقط میخوام مراقبشون باشی. گفتم باشه، بیا بریم تو. نه، نمیخوام مزاحمت بشم، و بههر حال دیرم شده؛ باید همین الان برم.
ایران
A در مقالات روزنامهایاش و هر روز بیش از پیش در کتابهایش، در مورد همهی چیزهای بزرگ و کوچک، انسانی یا روحانی، با تکلفی کسالتبار به اظهار فضل میپردازد، همچون مردی که از ادبیات بهعنوان نردبانی برای رسیدن به جایگاهی اجتماعی و کسب احترام استفاده کرده، و اکنون لمیده در برج عاجِ تازه به دورانرسیدگیاش، به هر چیز میتازد، هر چیزی که بتواند آیینهای را که او در آن به خود و جهان مینگرد تیرهوتار کند.
ایران
در پارکی، جایی پیدا میکند و مینشیند تا کتاب را بخواند. فوقالعاده است، هر چند که تکتک صفحاتش سرشار از اندوه است.
ایران
موریسیو سیلوا، که با نام چِشم هم شناخته میشد، همیشه سعی داشت از خشونت بپرهیزد، حتا به قیمت اینکه ترسو بدانندش، اما خشونت، خشونت واقعی، اجتنابناپذیر است، دستکم برای ما که در دههی پنجاه در امریکای لاتین متولد شدهایم و در زمان مرگ سالوادور آلنده حدود بیست سال داشتهایم. اینطوری است دیگر.
ایران
حجم
۱۹۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۱۳ صفحه
حجم
۱۹۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۱۳ صفحه
قیمت:
۴۷,۰۰۰
تومان