بریدههایی از کتاب بازی عروس و داماد
۳٫۲
(۶۶)
دوازده سالگی
خواهر بزرگم در هفده سالگی ازدواج کرد و در سی و دو سالگی مرد. او دو دختر دوقلوی هشتساله داشت که کاملاً شبیه خودش بودند. خواهر دومم در بیست و هفت سالگی ازدواج کرد و در چهل سالگی مرد. او یک پسر و یک دختر داشت. خواهرم میگفت: دخترش خیلی شبیه من است. من در دوازده سالگی مردم، وقتی هنوز خواهرهایم ازدواج نکرده بودند.
نازنین عظیمی
ارقام
رئیسجمهور از تلویزیون، درآمد ناخالص ملی را با احتیاط تمام اعلام کرد. رئیس بانک مرکزی روی دستهی مبل کوبید و گفت باز هم اشتباه کرد، هشت سال است اشتباه میکند. زن از آشپزخانه داد زد: خودت را ناراحت نکن! مگر این هشت سال کسی فهمیده یا اعتراض کرده؟ رئیس بانک مرکزی گفت: حرفِ این چیزها نیست، باید تمام ارقام را دوباره عوض کنیم.
Mahdi Hoseinirad
دکتر به پیرمرد گفت که تنها شش ماه فرصت دارد. مرد میدانست، شش ماه برای کاری که در پیش دارد کم است، پس یکسال و نیم عمر کرد. کارش که تمام شد، یک هفته بعد مُرد.
نازنین عظیمی
دلش برای تهران خوابهایش تنگ شده بود.
نازنین عظیمی
دختر بچه از فردای دفن مادرش، هر روز پدرش را وادار میکرد او را سر قبر مادرش ببرد. آنجا ابتدا خاک گور مادر را صاف میکرد، بعد آن را آبپاشی میکرد و کمی با مادرش حرف میزد.
هفتهی سوم، وقتی آب را روی قبر مادرش میریخت، به پدرش گفت: پس چرا مادرم سبز نمیشود؟
[حَوْراء.۲۱۳]
تاریخ و ماهیهای رودخانه
مسیر زندگیاش را یک مثال تغییر داده بود. استاد گفته بود: تاریخ مثل یک رودخانه است و آدمی مثال ماهی درون رودخانه؛ ماهی نمیتواند مسیر رودخانه را تغییر بدهد اما مسیر خود را میتواند عوض کند. سی سال خلاف جهت رودخانه حرکت کرده بود. دوازده سال از بهترین سالهای عمرش را در زندان گذرانده بود و بالاخره در شصت و دو سالگی، وقتی مشغول تماشای یک فیلم مستند دربارهی ماهیها بود، مُرد.
فیلم دربارهی ماهیهایی بود که خلاف جهت رودخانه شنا میکردند تا به سرچشمهی رودخانه برسند. در راه بسیاری از آنها میمردند و تعدادی هم که به سرچشمه میرسیدند، با پوزههای شکسته و سرهای از ریختافتاده، بعد از تخمریزی میمردند. آنها نمیدانستند مسیر آنها را فرزندانشان تکرار میکنند.
کاربر ۲۱۸۲۰۸۳
آخرین نفر، زینت زن کریم عتیقهخر بود. زینت بعد از آنکه دستِ تنها کریم را کفن و دفن کرد از روستا رفت. او قسم میخورد موقع شستن جسد کریم، جای دهها دست کوچک را روی گردن کریم دیده است.
مینا
جاذبهی زمین
زن در دوران تحصیلش، قانون جاذبهی زمین را آموخته بود. چند سال پیش هم وقتی دختر کوچکش کلاس دوم ابتدایی بود، بارها آن را به عنوان تکلیف خانه از او پرسیده بود. داستان سقوط سیب (او دوست داشت خیال کند، سیب روی سر نیوتن افتاده) و کشف قانون جاذبه را دوست داشت، حتا کارتون آن را در برنامهی کودک بالذت تماشا کرده بود. اما قانون جاذبهی زمین مثل قانون نسبیت انیشتین و هر قانون دیگری، برای او فقط یک مسئلهی درسی بود و هیچوقت با این قانون درگیر نشده بود. درگیری فلسفی او با این قانون وقتی شروع شد که برای مشورت در مورد پوست صورتش به یک متخصص زیبایی مراجعه کرد. متخصص از افتادگی پشت پلکها و گونههایش حرف زد و وقتی زن علت آن را جویا شد، متخصص خیلی ساده به او گفت: علت آن نیروی جاذبهی زمین است.
فری
حجم
۷۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
حجم
۷۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
قیمت:
۲۷,۰۰۰
۱۳,۵۰۰۵۰%
تومان