جملات زیبای کتاب چرک | طاقچه
تصویر جلد کتاب چرک

بریده‌هایی از کتاب چرک

نویسنده:فلامک جنیدی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز
۲.۹از ۳۰ رأی
۲٫۹
(۳۰)
جایی خوانده بود یا خودش فکر می‌کرد که وقتی تحمل خاطره‌ها سخت شود آلزایمر می‌آید
لیلا یزدی
چه‌طور می‌شود برای کسی که سنی ازش گذشته و تازه می‌خواهد دستی برای آرزویش بالا بزند کاری کرد؟
sogand
باید از شمردن دست برمی‌داشت. باید نگاهش جایی گیر نمی‌کرد. باید بی‌خیال راه رفتن بین سرامیک‌ها می‌شد. اگر پایش روی خط سرامیک‌ها می‌رفت مگر چه می‌شد؟ چیزی نمی‌شد. اگر از اتاق رد می‌شد و دستش را به چارچوب در نمی‌زد مگر چه می‌شد؟ چیزی نمی‌شد. تمامی نداشتند. روزبه‌روز هم بیشتر می‌شدند. مگر چه می‌شد اگر وسواس‌هایش را ترک می‌کرد؟ چیزی نمی‌شد. اصلاً مگر وسواس بود؟ نبود؟ ارثی است؟ ارثی هم که باشد لابد علاج دارد. ژن معیوب علاج دارد؟ اگر آدم‌ها زورشان به ژن‌هاشان می‌رسید... کاش آدم‌ها زورشان به ژن‌هاشان می‌رسید.
Moti
کند. بچه‌ها چه مرگ‌شان است که اسباب‌بازی تکه‌پاره می‌کنند؟ اگر همان‌طور که می‌گویند شخصیت آدم‌ها در کودکی شکل می‌گیرد، این بچه‌ها وقتی بزرگ می‌شوند چه چیزی را درب‌وداغان می‌کنند؟ بچه بود خودش هم این عادت را داشت؟ مگر عادت است؟ بچه‌ها لابد بزرگ‌ترهای‌شان را می‌بینند که چه‌طور همدیگر را تکه‌پاره می‌کنند و یاد می‌گیرند
M Fahimrad
موفقیت شهین‌جون به سماجت خودش و خستگی مادر برمی‌گشت. مادر که مریض شده بود شهین‌جون هم رفت‌وآمدهایش را شروع کرده بود. مادر برای محافظت از حریم خانه جانش کم شده بود. مادر برای همه‌چیز جانش کم شده بود.
تکتم
روی زمین کنار پایهٔ میز دراز کشید. باید حواسِ درد را پرت می‌کرد. درد خنگ است. برود و برگردد درد را گیج می‌کند، زورش کم می‌شود و می‌تواند نفس بکشد. پاهایش را دوچرخه کرد. زانوها خم. ران‌ها عمود بر زمین. از زانو به پایین موازی با زمین. پای راست را جلو می‌دهی، عقب که می‌کشی همزمان پای چپ را جلو می‌دهی. اول آهسته، یک... دو... سه... موتورت که روشن شد تندش می‌کنی، چهار... پنج... تندترش می‌کنی، شش... هفت... هشت... حالا پاها کار خودشان را می‌کنند. آب دهانش را قورت داد. یک قُلپ خون تازهٔ رقیق‌شده خورد. خون برای معده ضرر دارد؟ باید حواسش را می‌داد به چیز دیگری تا درد برود دورتر بایستد. چشم از پاها برداشت و سرش را چرخاند. یک نقطهٔ سرخابی کم‌رنگ روی فرش کرم شیری چکیده بود. نگاهش از لکه به سمت پرده رفت. پنجره بسته هم که بود کیپ نمی‌شد. باد از درز پنجره تو می‌آمد و پرده را تکان می‌داد. بیرون تاریک شده بود و ساختمانِ نیمه‌ساز سیاه بود. انگار دست‌های دراز و کشیدهٔ جرثقیل، آرام توی باد حرکت می‌کردند؛ سایهٔ غول‌پیکرش روی پرده افتاده بود.
:: OF ::
چه اهمیتی دارد که دختر کدام گوری رفته، که مُردن هزاربار از هر گم‌وگور شدنی بدتر است.
Moti
همهٔ آدم‌ها می‌توانند مستقل شوند؟ می‌توانند، فقط باید مجبور شوند.
Moti
تا آن روز هیچ‌وقت از یک خانه دو شاگرد نصیبش نشده بود. چه بهتر که آدم‌ها پی‌گیرِ آرزوهاشان نبودند. چه‌طور می‌شود برای کسی که سنی ازش گذشته و تازه می‌خواهد دستی برای آرزویش بالا بزند کاری کرد؟ خودش آخرین آرزویش حتا یادش هم نمی‌آمد. اصلاً آدم‌هایی که آرزویی ندارند قابل‌اعتمادترند. برای رسیدن به آرزوی‌شان از تو کمکی نمی‌خواهند و اگر چیزی نخواهند کاری هم به کارت ندارند.
لیلا یزدی
شاید داشتن تماشاچی در هر کاری کِیفش را بیشتر می‌کند.
M Fahimrad
زندگی از پشت در بسته نمی‌تواند وارد اتاق شود. در باز می‌شد. زندگی می‌آمد و او را با خودش می‌برد. حالا چرا زندگیْ نازش زیاد شده بود و به این راحتی‌ها نمی‌آمد؟
M Fahimrad
دکترها می‌گفتند که توی این سن بعید است؛ که این بیماری بیشتر مال جوان‌هاست، و او فکر کرده بود مادر آن‌قدر جوانی نکرده که حالا تنش دارد با بیماری تلافی می‌کند.
M Fahimrad
همهٔ آدم‌ها می‌توانند مستقل شوند؟ می‌توانند، فقط باید مجبور شوند
M Fahimrad
خود قدرت هم از ترس است. می‌ترسی اگر ضعیف باشی آسیب ببینی پس قدرتمند می‌شوی. قوی‌ترها ترسوترند؟
M Fahimrad
آدم‌ها یادشان می‌رود که آخر قرار است آسیب ببینند. ربطی هم به قوی و ضعیف بودن‌شان ندارد. بالاخره قرار است دهن آدم سرویس شود
M Fahimrad
از ترسش بود که آن‌جور مچ را می‌گرفت و ول نمی‌کرد، ولی نه ترسِ از دست دادن او؛ از ترس روبه‌رو شدن با آدم‌ها. لازم داشت به چیزی چنگ بزند تا دوام بیاورد.
M Fahimrad
از ترسش بود که آن‌جور مچ را می‌گرفت و ول نمی‌کرد، ولی نه ترسِ از دست دادن او؛ از ترس روبه‌رو شدن با آدم‌ها. لازم داشت به چیزی چنگ بزند تا دوام بیاورد.
M Fahimrad
دیدن آدم‌ها که به‌مرور درب‌وداغان می‌شدند، برایش خوشایند بود. دلگرمش می‌کرد که زمان نمی‌گذارد کسی قسر دربرود.
M Fahimrad
جایی خوانده بود یا خودش فکر می‌کرد که وقتی تحمل خاطره‌ها سخت شود آلزایمر می‌آید؟
M Fahimrad

حجم

۱۲۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۳ صفحه

حجم

۱۲۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۳ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
۳۸,۰۰۰
۵۰%
تومان