جملات زیبای کتاب درباره تو | طاقچه
تصویر جلد کتاب درباره تو

بریده‌هایی از کتاب درباره تو

امتیاز:
۳.۹از ۲۶ رأی
۳٫۹
(۲۶)
در شهر شلوغ ما تماشا دارد تنهایی دسته‌جمعی آدم‌ها
Elahe
همواره پس از طلوع برمی‌خیزد هر روز نماز صبح خورشید قضاست
Elahe
شب تا به سحر از ته دل، گریه کنم با خون جگر از ته دل گریه کنم دریایم و هیچ کس نخواهد فهمید یک عمر اگر از ته دل گریه کنم
حنیفا
گفتیم که هستیم و نوشتی که تویی آغاز شدیم با سرشتی که تویی سخت است ولی به سختی‌اش می‌ارزد برگشتن انسان به بهشتی که تویی
حنیفا
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست انسان، قفس است و بال و پر، کرببلاست می‌گردی اگر در پی خود، هرز مگرد آیینه ما هنوز در کرببلاست
حنیفا
ای دل که خبر تویی و خود بی‌خبری دنیا همه راز است چرا کور و کری قانع مشو از کشف به سیبی کوچک دستی برسان به شاخهٔ دورتری
حنیفا
این‌قدر به تقدیر خدا فکر نکن لب تشنه به ابر بی‌وفا فکر نکن پیشانی‌ات ای کویر! موّاج شده ست این‌قدر به رودخانه‌ها فکر نکن
حنیفا
با این اتوبوس کهنه و فرسوده با مقصد گنگ و راه ناپیموده در جادهٔ لغزندهٔ دنیا بودیم با عشق ـ این رانندهٔ خواب‌آلوده ـ
حنیفا
تو ماهی و ما محاق خواندیم تو را دریایی و باتلاق خواندیم تو را تو معجزهٔ پیمبرانی ای عشق! شرمنده که اتفاق خواندیم تو را
حنیفا
ای خفتهٔ دشت وهم! باری برخیز در حرف تو، نیست اعتباری، برخیز عالم، عشق است و هر چه جز عشق، عدم ای عقل! اگر وجود داری برخیز
حنیفا
انگار بهار را نفهمیده هنوز این برف که بر فراز کوهستان است
حنیفا

حجم

۳۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۳۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۵۰%
تومان