بریدههایی از کتاب از خاک و خاکستر
۳٫۹
(۱۶)
کشتن یک آدم یک چیز است. تحقیر و تخریب، گرفتن شأن و بزرگی یک آدم مثل گرفتن گوشت و خونش، چیز دیگری است. اولی آدم را قاتل میکند. دومی از آدم یک هیولا میسازد
daisy
«ایمان نداشتن دردناکتره. دارم یواشیواش فکر میکنم خدا تنها دلیل زندهموندن همه ماهاس.»
فاطمه
چرا یهودیان اسرائیل که چنین از تبعیض نژادی رنج کشیدهاند، خود به یکی از بزرگترین تبعیضگران نژادی در جهان تبدیل شدهاند؟
reyhaneh
«خداوند من رو توانمند میکنه. بهم شجاعت میده. بهم آرامش میده. بهم هدف میده».
فاطمه
خداوندا مرا شایسته گردان. مرا تعالی بخش. یاریام کن تا بندهٔ شجاع و مصممی باشم. یاریام کن تا بیش از آنچه هستم باشم»
فاطمه
اگر کسی را دوست داشته باشی و بعد از دستش بدهی خیلی سختتر از این است که اصلا کسی را نداشته باشی.
فاطمه
کشتن یک آدم یک چیز است. تحقیر و تخریب، گرفتن شأن و بزرگی یک آدم مثل گرفتن گوشت و خونش، چیز دیگری است. اولی آدم را قاتل میکند. دومی از آدم یک هیولا میسازد.
Saharnaz
یک زن مطرود، اغلب فقط برای اینکه احساس کند خواستنی است، خیانت میکند. یک مرد مطرود هر چقدر هم تنها باشد، هیچگاه دوباره تلاش نمیکند.
فاطمه
«ای خداوندگار ما، کاری کن که راههایت را بشناسم. راههایت را به من بشناسان. حقیقت خویش را به من بیاموز و مرا در این مسیر پیش ببر، زیرا که تو خداوند رستگارکنندهٔ منی. تمام روز در انتظار تو هستم».
فاطمه
ارزشهای بسیاری فراتر از نژاد، رنگ پوست، ملیت، زبان و مذهب وجود دارد که انسانها را به هم پیوند میدهد. پیامی که اگر توسط همه آدمیان درک شود جهانی به مراتب زیباتر خواهیم داشت.
reyhaneh
میخوام کارای درست رو با دلایل درست انجام بدم. نه به خاطر اینکه یکی قضاوت میکنه یا یکی دیگه متحیر میشه. نه به خاطر سنت یا فشار. نه به خاطر اینکه میترسم یا خجالت میکشم کار دیگهای بکنم. نه به خاطر اینکه مردم اینطور توقع دارن. میخوام خواست خدا رو انجام بدم، ولی بیش از همه با همین مسئله درگیرم، اینکه بدونم خواسته اون واقعآ چیه.
reyhaneh
اونا میتونن خونهمون رو بگیرن، داراییهامون رو بگیرن؛ خونوادههامون؛ زندگیمون. میتونن بیرونمون کنن، همونطور که قبلا هم این کارو کردن. میتونن تحقیرمون کنن و ویژگیهای انسانیمون رو از ما بگیرن. ولی نمیتونن افکارمون رو ازمون بگیرن. نمیتونن استعدادمون رو بگیرن. نمیتونن دانشمون یا خاطراتمون یا افکارمون رو از ما بگیرن. در موسیقی هیچ اسارتی وجود نداره. موسیقی یه درِ و روح با تصنیف، به بیرون اون در تراوش میکنه. حتی اگر شده برای چند دقیقه و هر کسی که به اون گوش میکنه آزاد و رها میشه. هر کسی که بهش گوش میکنه، اوج میگیره.
Saharnaz
«اگر خدا، تنها خدای بعضی از فرزندانش باشد که خدا نیست... هست؟ چه همه فرزندانش او را به یک نام بخوانند و چه نخوانند.
فاطمه
آگوستو میگوید: «یهودیها خون اصیل ایتالیا هستند. اینجا کنیسه قبل از کلیسا وجود داشته».
فاطمه
«هر چقدر چیزای بیشتری میبینم، اعتقادم به خدا کمتر میشه. اگه دیگه به خدا ایمان نداشته باشم، چطوری میتونم کشیش بشم؟ بعضیروزا ایمان داشتن خیلی دردناکه.»
فاطمه
ایوا با خود فکر میکرد که آنجلو، نوهٔ سانتینو، مادرش را دوست دارد یا نه. امیدوار بود آنقدرها هم دوستش نداشته باشد. اگر کسی را دوست داشته باشی و بعد از دستش بدهی خیلی سختتر از این است که اصلا کسی را نداشته باشی.
Saharnaz
پدرم یکبار به من گفت ما برای آموختن به زمین آمدهایم. خدا میخواهد هر آنچه زندگی قرار است به ما بیاموزد را یاد بگیریم. بهاینترتیب آنچه آموختهایم را در دست میگیریم و به خدا و نوع بشر پیشکش میکنیم، ولی برای آموختن باید زندگی کنیم و گاهی برای زندگیکردن باید بجنگیم. این پیشکشی من است. اینها درسهایی است که آموختهام، سرکشیهای خرد و ناچیزی که زنده نگاهم میداشت و عشقی که وقتی چیزی جز امید نداشتم، امیدم را میپروراند.
Saharnaz
ما میتونیم باعث درد دیگران بشیم، ولی بهندرت پیش میاد بتونیم درمانش کنیم
Saharnaz
«هر چقدر چیزای بیشتری میبینم، اعتقادم به خدا کمتر میشه. اگه دیگه به خدا ایمان نداشته باشم، چطوری میتونم کشیش بشم؟ بعضیروزا ایمان داشتن خیلی دردناکه.
Saharnaz
ترس چیز عجیبی است. بر سینهها مینشیند و چکهچکه در پوست تراوش میکند، از بافت ها، ماهیچه و استخوان میگذرد، سوراخ بزرگی به وسعت روح انسان میسازد و تمام لذت، خوشی و زیبایی را از زندگیانسان می مکد، اما از مکیدن امید ناتوان است. امید تنها چیز مقاوم در برابر ترس است و همین امید است که نَفَس بعدی، قدم بعدی و کوچکترین طغیان بعدی را ممکن میسازد، حتی اگر این طغیان فقط زندهماندن باشد.
Saharnaz
ما برای آموختن به زمین آمدهایم. خدا میخواهد هر آنچه زندگی قرار است به ما بیاموزد را یاد بگیریم. بهاینترتیب آنچه آموختهایم را در دست میگیریم و به خدا و نوع بشر پیشکش میکنیم، ولی برای آموختن باید زندگی کنیم و گاهی برای زندگیکردن باید بجنگیم
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
خبرا رو شنیدی. شنیدی آنجلو. میدونی. اینا اردوگاههای مرگن».
«بعضیا هنوزم میگن اینا شایعاتن، تبلیغات انگلیسیا». نمیخواست امید ایوا را بگیرد.
«آنجلو، تو میدونی!» صورت ایوا درهم رفت و اشکهایش را با دستهای لرزان پنهان کرد.
«تو شنیدی سربازا چی میگفتن. اونا کورههای آدمسوزی رو دیدن. قبرای دستهجمعی رو دیدن».
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
بعضیروزا ایمان داشتن خیلی دردناکه.»
ایوا موهایش را نوازش کرد و زیرلب جواب داد: «ایمان نداشتن دردناکتره. دارم یواشیواش فکر میکنم خدا تنها دلیل زندهموندن همه ماهاس.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«ما تو جنگیم. جنگ دوراندیشی رو از ما میگیره. جنگ بر سر مرگ و زندگیه و به همهچیز رنگِ یا حالا یا هیچوقت میزنه. کارایی میکنیم که تو شرایط دیگه انجامش نمیدادیم، چون «هیچوقت» ترسناکه و «حالا» آرامشبخشه. بیایید بخوریم و بیاشامیم، زیرا ممکن است فردا از مردگان باشیم»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«خداوندگارا، در من قلب پاکی بیافرین و دوباره روح پابرجایی را در من زنده ساز.
مرا از حضورت دور نکن و روح مقدست را از من دریغ مدار.
لذت رستگاریات را دوباره به من بچشان و روح باارادهای به من عطا کن، تا پایدارم سازد.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
ترس چیز عجیبی است. بر سینهها مینشیند و چکهچکه در پوست تراوش میکند، از بافت ها، ماهیچه و استخوان میگذرد، سوراخ بزرگی به وسعت روح انسان میسازد و تمام لذت، خوشی و زیبایی را از زندگیانسان می مکد، اما از مکیدن امید ناتوان است. امید تنها چیز مقاوم در برابر ترس است و همین امید است که نَفَس بعدی، قدم بعدی و کوچکترین طغیان بعدی را ممکن میسازد، حتی اگر این طغیان فقط زندهماندن باشد.
وقتی گفتند آنجلو مرده، امیدش را از دست داد.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
ماریو و خانوادهٔ کوچکش، راهبههای سانتا سیسیلیا و حتی عالیجناب لوچیانو و خواهرش ایستادند و به نیروهای آمریکایی که موقع ورود به شهر مثل هنرپیشههای سینما لبخند میزدند و دست تکان میدادند، خوشامد گفتند. جنگ برای رم تمام شده بود. برای روحانیون، برای مقاومت و برای یهودیان پنهانشده، بیشتر رمیها جان سالم بهدر برده بودند. چنین پیروزیای، بهتآور بود.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«در واقع بهش فکر کردم، ولی نمیخوام دکتر بشم. دیگه نمیخوام با مرگ سروکار داشته باشم. کامیلو همیشه میگفت ما برای یادگرفتن به زمین اومدیم. فکر کنم دوست دارم معلم بشم. میخوام تاریخ درس بدم تا جهان مجبور نشه اشتباهاتش رو تکرار کنه
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
پدرم یکبار به من گفت ما برای آموختن به زمین آمدهایم. خدا میخواهد هر آنچه زندگی قرار است به ما بیاموزد را یاد بگیریم. بهاینترتیب آنچه آموختهایم را در دست میگیریم و به خدا و نوع بشر پیشکش میکنیم، ولی برای آموختن باید زندگی کنیم و گاهی برای زندگیکردن باید بجنگیم. این پیشکشی من است. اینها درسهایی است که آموختهام، سرکشیهای خرد و ناچیزی که زنده نگاهم میداشت و عشقی که وقتی چیزی جز امید نداشتم، امیدم را میپروراند.
daisy
اگر کسی را دوست داشته باشی و بعد از دستش بدهی خیلی سختتر از این است که اصلا کسی را نداشته باشی.
daisy
حجم
۳۷۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه
حجم
۳۷۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان