بریدههایی از کتاب سه خواهر
نویسنده:آنتوان چخوف
مترجم:پرویز شهدی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۳از ۵۰ رأی
۳٫۳
(۵۰)
بله، ما را از یاد خواهند برد. سرنوشتمان این است، کاریاش نمیشود کرد. زمانی خواهد آمد که هرچه به نظرمان ضروری و بسیار بااهمیت جلوِه میکند، فراموش خواهد شد، یا بیفایده به نظر خواهد آمد. [کمی سکوت.] عجیب است، اما برایمان ممکن نیست امروز درک کنیم چه چیزی ضروری و چه چیزی مهم است، یا بیهوده و مسخره. مگر کشفیات کوپرنیک، یا مثلاً کریستف کلمب در آغاز مسخره و بیمصرف جلوه نکردند؟ حال آنکه همه حقیقت را در جملههای بیسروته آدمی ابله میجستند. هیچ بعید نیست که زندگی کنونی - که ما بدون چکوچانه میپذیریم - روزی به نظر عجیب و احمقانه بیاید، نادرست و شاید هم گناهکارانه.
Shiva Asghari
«طبیعت ما را فقط برای عاشقشدن آفریده.»
هدیهٔ دریا
به نظرم اگر ازدواج میکردم، میتوانستم در خانه بمانم و دیگر سر کار نروم، آنقت همهی مشکلها حل میشد...
هدیهٔ دریا
زمانی خواهد آمد که هرچه به نظرمان ضروری و بسیار بااهمیت جلوِه میکند، فراموش خواهد شد، یا بیفایده به نظر خواهد آمد.
pejman
به نظر من بشر باید ایمان داشته باشد، دستکم به یک چیز، در غیر این صورت زندگیاش توخالی خواهد بود...
Eli
زنش کمی خلوضع است. مثل دخترهای جوان موهای بلندش را میبافد، حرفهای قلنبه میزند، اصطلاحهای فلسفی به کار میبرد، گهگاهی هم به فکر خودکشی میافتد، ظاهراً برای اینکه شوهرش را آزار بدهد. من اگر چنین زنی داشتم، خیلی وقت پیش خودم را از شرش خلاص میکردم و میگریختم، اما شوهرش با صبر و حوصله تحملش میکند و فقط از دستش گلهمند است.
هدیهٔ دریا
فیلسوفهای ما هرچه میخواهند فکر کنند و بگویند. اگر دلشان میخواهد، همواره میتوانند فلسفه ببافند ولی پرندهها همچنان به پروازشان ادامه میدهند.
Elahe Ebrahimi
«طبیعت ما را فقط برای عاشقشدن آفریده.»
Elahe Ebrahimi
چرا در همان ابتدای زندگی موجودهایی ملالآور، افسرده، بیمایه، تنبل، بیتفاوت، بهدردنخور و بدبخت میشویم؟
pejman
هزار سال دیگر هم باز آدمها آهکشان میگویند: «آه که زندگیکردن چه دشوار است!» ترس از مرگ هم همواره وجود خواهد داشت و هیچکس هم دلش نمیخواهد بمیرد.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
اگر ایستگاه نزدیک شهر بود، دیگر دور نبود و حالا که دور است، دیگر نزدیک نیست.
هدیهٔ دریا
چه خوب بود آدم زندگیاش را یکبار دیگر آگاهانه شروع میکرد. اگر زندگی کنونیمان بهطور مثال تا به حال چرکنویسی بیش نبوده و زندگی جدیدمان نسخهای خوانا و تمیز باشد، چه خوب خواهد شد. در این صورت به گمانم هیچیک از ما درصدد برنخواهد آمد آن روش زندگی را تکرار کند، یا دستکم میکوشد شرایطی جدید برای خودش فراهم بیاورد،
maryan
خیلی دلم میخواهد به شما ثابت کنم که خوشبختی برای ما وجود ندارد و نباید هم داشته باشد، مطمئنم هرگز به آن دست نخواهیم یافت...
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
اینهمه، بهدرستی چه تفاوتی میان حال و گذشته وجود دارد؟ پس از مدتی، دویست یا سیصد سال بعد، مردمان آن زمان زندگی کنونیمان را به همین چشم مینگرند، با ترس و طنز؛ هرچه امروز وجود دارد، به نظرشان ناشیانه، زمخت، بسیار نامناسب و عجیب جلوه خواهد کرد.
کاربر ۴۳۵۰۳۴۸
ماشا: به نظر من بشر باید ایمان داشته باشد، دستکم به یک چیز، در غیر این صورت زندگیاش توخالی خواهد بود... زندگی کردن، بدون اینکه آدم بداند چرا لکلکها پرواز میکنند، چرا بچهها زاده میشوند، چرا آسمان پرستاره است... باید فهمید چرا زندگی میکنیم، در غیر این صورت، همهچیز مهمل و دریوری خواهد بود.
کاربر ۸۹۶۲۰۳
توفان قدرتمندی دارد شکل میگیرد، کاملاً نزدیک است و بهزودی تنبلی، بیتفاوتی، تبعیضها، از زیر کار دررفتنها، ملال و افسردگی در جامعهمان پایان میگیرد.
لیلی مهدوی
اگر این بچه مال من بود، کبابش میکردم و میخوردمش.
هدیهٔ دریا
«اصل در سراسر عمر نحوهی درست زندگیکردن است. هر کس این اصل را از دست بدهد، محکوم به فناست.»
Anonymous
اما آیا این وضع میتواند برای همیشه به همین منوال ادامه پیدا کند؟ شک دارم! شک دارم! دوران دیگری آغاز شده، هیولایی به سویمان میآید، توفان قدرتمندی دارد شکل میگیرد، کاملاً نزدیک است و بهزودی تنبلی، بیتفاوتی، تبعیضها، از زیر کار دررفتنها، ملال و افسردگی در جامعهمان پایان میگیرد.
boratav
این عشق و علاقهام نسبت به شما، بهترین چیزی است که میتوانم داشته باشم.
boratav
بهتر نیست آدم گاو یا اسب باشد و کار کند، تا زنی جوان که تا لنگ ظهر میخوابد، قهوهاش را توی رختخواب میخورد، دو ساعت هم صرف لباسپوشیدن و آرایشکردن میکند؟... آه که چه نفرتانگیز است. من مثل موقعی که هوا گرم است و آدم نیاز دارد آب بخورد، دلم میخواهد کار کنم. اگر صبح زود از خواب برنخواستم، اگر همچنان به بیکار و بیعار گشتن ادامه دادم، دوستیتان را از من دریغ کنید، ایوان رومانیچ عزیز.
زینب دهقانی
خوشبختشدن برای ما امکانپذیر نیست، چون وجود ندارد، ما فقط آرزویش را میکنیم.
kazem
بیایید برای یکبار هم که شده حرفهامان را رکوراست و بیپرده به هم بزنیم. چه دلخوریای از من دارید؟ بگویید چی؟
nataliansic
ناتاشا را دوست دارم، اما بعضی وقتها به نظرم بینهایت فرومایه و مبتذل میآید. آنوقت است که گیج میشوم و سر درنمیآورم چرا تا این حد دوستش دارم، یا به چه دلیل دوستش دارم.
nataliansic
من فردا از اینجا میروم، دوست عزیز. شاید دیگر هرگز هم یکدیگر را نبینیم. میخواهم نصیحتی به تو بکنم. کلاهت را سرت بگذار، چوبدستیات را بردار و برو... برو و پشت سرت را هم نگاه نکن. هرقدر دورتر بروی برایت بهتر است.
nataliansic
باید کار کرد، کار کرد! اگر زندگی را غمانگیز مییابیم، اگر به نظرمان گرفته و افسردهکننده میآید، به این دلیل است که کار نمیکنیم. ما جزو آن آدمهایی به دنیا آمدهایم که کارکردن را تحقیر میکنند.
هدیهٔ دریا
در مسکو، آدم در سالن بزرگ رستورانی مینشیند، نه کسی را میشناسد و نه کسی او را میشناسد، با اینهمه، آدم خودش را تنها و منزوی احساس نمیکند. حال آنکه اینجا، همه را میشناسی و همه هم تو را؛ درعینحال خودت را غریبه حس میکنی، غریبه و منزوی.
MMD
فقط بلدند بخورند، بیاشامند، بخوابند و بعد هم بمیرند. کرهخر بیایند و الاغ بروند... کسان دیگری هم به دنیا میآیند و به نوبهی خود میخورند، میآشامند و میخوابند، هیچ کاری هم نمیکنند که زندگیشان را کمی تغییر دهند تا خرفت و بیمصرف نشوند. عمرشان را با پلیدی، میخوارگی، قمار و دعوا و مرافعه سپری میکنند؛ زنها به شوهرانشان خیانت میکنند، شوهرها دروغ میگویند، وانمود میکنند متوجه چیزی نیستند، نه چیزی را میبینند و نه میشنوند و نفوذ پرهیزناپذیر فرومایگیشان باعث انحطاط فرزندانشان هم میشود. نفخهی الهی را که در آنهاست خاموش میکنند؛ میشوند مردههای متحرک، همگی شبیه به هم، به اندازهی پدر و مادرهاشان ترحمانگیز...
windy
خودتان هم قدیمی میشوید، عقبافتاده، کسان دیگری میآیند که از شما بهترند... [میخندد.]
محمد جواد
نمرهی رفتارت امروز صفر است.
amir
حجم
۹۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۹۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
تومان