بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ویوالدی، نوای باروک | طاقچه
تصویر جلد کتاب ویوالدی، نوای باروک

بریده‌هایی از کتاب ویوالدی، نوای باروک

۲٫۳
(۴)
بخش عظیمی از ذهنیت اندیشمند ویوالدی به اپرا اختصاص داشته است؛ و بنابراین بازی سرنوشت با او بازی غریبی بوده که ساخت اپرا را یکی از جنبه‌های شخصیت چندبعدی او قرار داده که ازقضا علاقه و توجه شنوندگان قرن بیستمی را هم چندان برنمی‌انگیزد
⠀⠀⠀
در این چهار بیمارستان‌بچه‌های‌کوچک را می‌پذیرند ــ در بخشِ اینْکورابیلی (Incurabili) (که در اصل برای منظور دیگری ساخته‌شده) مبلغی هم از سوی پیتا دریافت می‌شود، اما دو مؤسسه‌ی دیگر، تا جایی که من می‌دانم، پولی نمی‌گیرند. کسی که بخواهد همسری انتخاب کند که رنگ دنیای بیرون را ندیده باشد به این مؤسسه‌ها مراجعه می‌کند، و معمولا همگی این اشخاص تمامی مراقبت‌های ممکن را به کار می‌برند، که این دختران از آن به بعد هم کمتر با دنیای خارج تماس پیدا کنند. پیتا معمولا بچه‌های نامشروع را می‌پذیرد. تعداد بچه‌های تحت سرپرستی این بیمارستان فوق‌العاده زیاد است؛
⠀⠀⠀
وقتی خبر مرگ ویوالدی به ونیز رسید، گزارشی در مجله‌ی Commemorali Gradenigo چاپ شد بدین مضمون: ، ۱۷۳... l'Abb(D. Antonio Vivaldi, incomparable virtuose du violin, dit le Prte roux, trs estim(pour ses compositions et concertos, avait gagn, en un temps, plus de ۵۰, ۰۰۰ ducats, mais sa prodigalit(desordonne l'a fait mourir pauvre, (Vienne" («...۱۷۳ جناب کشیش پدرْ آنتونیو ویوالدی، نابغه‌ی بی‌همتای ویولن، مشهور به کشیش سرخ، آهنگساز معتبر و والای کنسرتوها و ساخته‌های گوناگون، که در عمر خود بیش از ۵۰۰۰۰ دوکات کسب کرد، به‌خاطر اسراف و بی‌سروسامانی مالی در فقر و تنگدستی در وین جان سپرد.»)
⠀⠀⠀
در سال ۱۹۵۰، در نیویورک بودم که صفحه‌ی معروف شرکت چِترا از اجرای کاملِ چهار فصل به فروشگاه موسیقی لیبرتی رسید و یکی از کارمندان فروشگاه آن را بر روی گراموفون نهاد و مشغولِ پخشِ آن شد. با این کار تمامی مشتریان مغازه، ازجمله خود من، درجا خشک‌شان زد و مجذوب و مسحور نوای موسیقی افسونگری شدند که به مدت دویست سال کنج کتابخانه‌ها خاک می‌خورد. دوران نوزایی ویوالدی آغاز شده بود و تا دهه‌ی ۱۹۹۰ نیز، که صفحه‌ی اجرای نایجل کندی از چهار فصل تا چندین ماه در صدر فهرست پرفروش‌ترین صفحات موسیقی لندن قرار داشت، همچنان ادامه یافت. خلاصه اینکه چهار فصل به محبوب‌ترین قطعه‌ی موسیقی کلاسیک در سراسر جهان بدل شد،
arasparvaz
مشکل ویوالدی این بود که، به سبب بیماری‌اش، که بعدها خود آن را «انقباض قفسه‌ی سینه» (strettezza di petto) توصیف می‌کرد، مجبور شد خیلی زود از اداره‌ی مراسم عمومی کناره‌گیری کند. او سال‌ها بعد (به تاریخ شانزدهم نوامبر ۱۷۳۷) می‌نویسد: «هنوز به‌درستی در مقام کشیشی ابقا نشده بودم که به مدت یک سال یا کمی بیشتر، برگزاری مراسم روزانه‌ی کلیسا را برعهده گرفتم. اما پس از آن نتوانستم به این کار ادامه دهم، زیرا به علتِ این بیماری سه مرتبه مجبور شدم در میانه‌ی مراسم محراب را ترک کنم.» (۹) امروزه مشخص شده که ویوالدی به تنگی نفس شدیدی مبتلا بوده است
⠀⠀⠀
شارل دوبْروس، که در اوتِ ۱۷۳۹ درباره‌ی ونیز می‌نوشت، خاطرنشان می‌سازد که خانم‌ها اینک برای رفتن پیش عشاق خود از گوندولا (قایق‌های باریک ونیزی) استفاده می‌کنند، و ادامه می‌دهد: (۱۷) این کارِ همیشگی خانم‌ها از شأن و اعتبار راهبه‌ها بسی کاسته است، که پیش از این در زمره‌ی محترمان بودند. البته درهمین‌حال هم زنان خوبی میان آن‌ها پیدا می‌شود که با سربلندی و تشخص، و حتا می‌توانم بگویم با فخری رشک‌برانگیز، از صومعه بیرون می‌آیند، زیرا، با تمام این حرف‌ها، رقابتی پرحرارت میان سه صومعه‌ی شهر وجود دارد تا معلوم شود کدامیک از آن‌ها امتیاز عرضه‌ی معشوقه‌ای به سفیر جدید پاپ را که اخیرآ وارد شده، به دست خواهد آورد
⠀⠀⠀
چهارشنبه ششم مارس ۱۷۱۵. ویوالدی، آهنگساز و ویولن‌نواز مشهور، بعد از شام به خانه‌ی من آمد، زیرا چند بار او را دعوت کرده بودم. من درباره‌ی بعضی از کنچِرتو گروسّوهای او که می‌خواستم آن‌ها را داشته باشم با او صحبت کردم، و از او خواستم نسخه‌ای از آن‌ها را به من بدهد. برای او، که از کانتورها (موسیقی‌دانان کلیسایی، که به افراط در مشروب‌خواری شهره بودند) محسوب می‌شد، چند بطری شراب سفارش داده شد. سپس او با ویولن برایم چند قطعه‌ی بداهه‌نوازانه‌ی بسیار مشکل و کاملا غیرقابل تقلید Phantasien() نواخت. با دیدن نوازندگی او از فاصله‌ای چنان نزدیک، مهارت او را بیش از پیش ستودم، و به روشنی دیدم که درست است که قطعاتی غیرمعمول و پرتحرک می‌نوازد، اما شیوه‌ی نوازندگی‌اش، جذابیت و کانتابیله (نغمه‌سرایی) را یک‌جا در خود جمع کرده است.
⠀⠀⠀
چهار فصل، چون دائمآ برای آگهی‌های بازرگانی، موسیقی پس‌زمینه‌ی رستوران‌ها، و موسیقی فیلم به کار می‌رود، از چنان شهرتی برخوردار است که بسیاری از مردم هرگز توجه نمی‌کنند ویوالدی در حقیقت یک موسیقی برنامه‌ای (programme music) نوشته است. در واقع، پارتیتورِ اثر غزل‌واره‌هایی (sonnets) (شاید سروده‌ی خود او) را کلمه به کلمه دنبال می‌کند؛ در چاپ نخست اثر، این غزل‌واره‌ها توسط شارل لو سِن در دیباچه گنجانده شدند. ویوالدی نه‌تنها غزل‌واره‌ها را به‌طور جداگانه چاپ کرد بلکه با حروف بزرگ (A و B و غیره) در حاشیه‌ی چپِ متنِ آن‌ها مشخص نمود تا معلوم شود هر قسمت تجسم‌بخش چه بخشی از موسیقی است.
⠀⠀⠀
ویولن تکنواز افتان و خیزان حرکت می‌کند (که در چاپ لوسن کلمه‌ی "ubriachi" = «مست‌ها» برایش ذکر شده). این مست‌ها لرزان روی گام تحریری می‌دهند، و بعد در قالب سنکپ‌های ریتمیک انگار سکسکه می‌کنند (میزان‌های ۵۴ به بعد). کشاورزان هوشیار با لایت‌موتیف آغازین به پایکوبی ادامه می‌دهند اما یکی از مست‌ها (میزان‌های ۶۷ به بعد) جشن‌شان را بر هم می‌زند؛ او در نوای ویولن تکنواز تلوتلوخوران این‌طرف و آن‌طرف می‌رود ــ ویوالدی چقدر باید از نواختن این قسمت لذت برده باشد ــ و بالأخره در قسمتِ عجیب پرتحرّکی که با عبارت «مستی که به خواب می‌رود» ("L'ubriaco che dorme") توصیف شده، آرام می‌گیرد (میزان‌های ۸۹ به بعد)
⠀⠀⠀
موومان بعدی با عنوان آداجو مولتو وصف شده و نغمه‌ی مستانِ خفته است. این یکی از خارق‌العاده‌ترین قسمت‌ها در سراسر اثر به حساب می‌آید، که در آن تمامی زهی‌ها با صدای سوردینه (خفه) همچون گروهی از دزدان پاورچین به میان می‌خزند
⠀⠀⠀
«بهار» ناگهان در پاریس توفانی به پا کرد؛ توفانی که حتا تا ۱۸۰۳ هم ادامه یافت، یعنی زمانی که «همواره با هیجان برایش کف می‌زدند»
⠀⠀⠀
بالأخره آلبیتسی از شایعات بی‌پایانی که درباره‌ی ویوالدی رواج داشت به تنگ آمد، به‌خصوص در مورد رابطه‌اش با یک خواننده‌ی کنترآلتوی معروف به نام ماریا مادّالِنا پیری (مرید آلبیتسی و، مسلمآ، معشوقه‌ی او) که قرار بود ویوالدی او را به عنوان پریما دونّا برای فصل کارناوال ۱۷۳۶ به شهر مودِنا معرفی کند. به همین خاطر، مارکی به پیری توصیه کرده بود که پیشنهادهای فراوان دیگر، ازجمله پیشنهاد شهرهای پالرمو، میلان و لیسبون، را نپذیرد. در نوزدهم نوامبر ۱۷۳۶، آلبیتسی به ویوالدی چنین نوشت: من با اعتماد به توصیه‌های شما، موافقت کردم که خانم جیرو پریما دونّا باشد و سفارش ساخت اپرا هم به شما داده شود؛ (اما نتیجه این شد که پیری) به دلیلِ این قضایا در شهر خود بیکار ماند... شما به‌خوبی می‌فهمید من با تمام این مبالغه‌ها چه می‌خواهم بگویم: من ممکن است یک بار فریب بخورم، اما دو بار نه.
⠀⠀⠀
«امپراتور همچون فاتحی اسپانیایی لباسِ گوریتسیا در بر کردند... امپراتور دو روز در تریسته ماندند اما نه به بوکاری رفتند و نه به فیومه...») می‌نویسد: «امپراتور پول زیادی به ویوالدی دادند، و نیز زنجیر و مدالی از طلا؛ و به او (پسرِ مادام کایلوس) بگویید که ایشان از ویوالدی بسیار تجلیل کردند....» چهار روز بعد می‌خوانیم: «...امپراتور از شهر تریسته‌ی خود چندان راضی نیستند... (ایشان) با ویوالدی گفت‌وگویی طولانی درباره‌ی موسیقی داشتند، می‌گویند گفت‌وگوی ایشان با ویوالدی در این پانزده روز بیش از گفت‌وگوی‌شان با وزیران خود طی دو سال بوده است... سلیقه‌ی موسیقایی ایشان خیلی بالا رفته است...»
⠀⠀⠀
در سی‌اُم سپتامبر ۱۷۲۹، جووانّی باتّیستا ویوالدی، پدرِ آهنگساز، با درخواستی کتبی از ناظران مالی سان مارکو، که هنوز هم در هفتادسالگی به عنوان نوازنده‌ی ویولن در استخدامشان بود، تقاضا کرد که به او اجازه بدهند ونیز را به مدت یک سال ترک کند «تا یکی از پسرانش را در سفر به آلمان» همراهی کند. طرز تفکر معمول ایتالیایی‌ها درباره‌ی آلمان طبیعتآ اتریش و بوهمیا، که قسمتی از امپراتوری اتریش بود، را نیز دربرمی‌گرفت. در نتیجه پس از این درخواست نام جووانّی باتّیستا از دفاترِ سان مارکو ناپدید شد، و جانشین او، شخصی به نام فرانچِسکو نِگْری، به مدت بیش از بیست سال این مقام را اشغال کرد. (۴) چنین تصور می‌شد که پدر ویوالدی در این سفر درگذشته باشد، اما درواقع او در ۱۷۳۶ در خانه‌ی خود از دنیا رفت.
⠀⠀⠀
آن سال، آهنگسازِ اپرای عید عروج ویوالدی کشیش بود، که به‌خاطر موهای قرمزش به کشیش سرخ‌موی معروف شده بود، و گاه با لفظ رُسّی (Rossi) به او اشاره می‌کردند، طوری که مردم خیال می‌کردند این نام خانوادگی او است.
⠀⠀⠀
من عصبانی شدم، و جواب گستاخانه‌ای به او دادم. او به من یک قلم داد و دفتری از جیبش درآورد، که از آن یک برگ کاغذ سفید کند. با فروتنی گفت: «عصبانی نشوید. پشت این میز بنشینید. این هم کاغذ، قلم و لیبرِتّو. راحت باشید.» سپس پشت میز کار خود برگشت و شروع به خواندن ادعیه‌ی روزانه‌اش کرد. من آن صحنه را با دقت خواندم. حال و هوای آریای کانتابیله را تجزیه و تحلیل کردم و آن را به یک آریای نمایشی، پر از شور و احساس، تبدیل کردم. حاصل کار را نزد او بردم. او کتاب دعایش را به دست راست گرفت و کاغذ مرا در دست چپ و به‌آرامی مشغول خواندن آن شد. وقتی به پایان آن رسید کتاب دعا را به گوشه‌ای افکند، برخاست، مرا در آغوش گرفت
⠀⠀⠀
مراسم تشییع او، که رونوشت‌های آن در بایگانی‌های کلیسای جامع سان اشتفان در وین توسط پَنشرل و کندال تهیه شده، (۸) فهرست مخارج را نوزده فلورین (گولدن) و چهل و پنج کرویتْسر نشان می‌دهد؛ تنها مشایعت‌کننده‌ی او Kleingelut ــ بانگ آهسته و کوتاه ناقوس مرگِ گدایان ــ بود که دو فلورین و سی و شش کرویتْسر خرج برداشت. شش نفر مأمور حمل تابوت و شش پسربچه‌ی سرودخوان از کلیسای محل مرگ ویوالدی، که تصادفآ همان کلیسای جامع سان اشتفان بود، در این مراسم حضور داشتند. یکی از شش عضو گروه اجراکنندگانِ (Cantorei) سان اشتفان، یوزف هایدن جوان بود و بدین‌ترتیب احتمالا جزء معدود اشخاصی به‌حساب می‌آید که شاهد مرگ این آهنگساز بزرگ بودند، که دیگر خوار و تقریبآ فراموش‌شده محسوب می‌شد، و همچون موتسارت در پنجاه سال بعد، در گوری بی‌نام و نشان، در زیر خروارها خاک پایتخت بزرگ امپراتوری اتریش، آرام می‌گرفت.
⠀⠀⠀

حجم

۵٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۵٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۱

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان