بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پرسه در عرصه روزمرگی | طاقچه
تصویر جلد کتاب پرسه در عرصه روزمرگی

بریده‌هایی از کتاب پرسه در عرصه روزمرگی

امتیاز:بدون نظر
مدتی است که صندوقخانه از خانه‌های ما غایب شده و نسبت به صندوقخانهٔ دل نیز دچار نسیان شده‌ایم فلذا در بلاها خود را بی‌لنگر و بی‌دفاع احساس کرده و دچار استیصال می‌شویم. درحالی‌که صندوقخانهٔ دل همواره همراه ماست و با وجود نسیان باز نقش خود را در ناخودآگاه ایفا می‌کند. لیکن آنچه از خودِ بحران‌ها خطرناک‌تر است رفتارهای ناشی از احساسِ استیصال ماست؛ همچون سرنشینان کشتیِ گرفتار طوفان که یادشان رفته این کشتی لنگر دارد و از روی اضطراب مرتکب رفتارهای خسارت‌بارتر از طوفان‌زدگی می‌شوند.
چڪاوڪ
ادب به معنی «حد چیزی را نگه داشتن» است
چڪاوڪ
تا زمان حضرتِ آدم هم که به عقب برویم، تاریخ آنقدر بهانه دستمان می‌دهد که خود را از نسلی سوخته و تباه‌شده بدانیم و همهٔ تقصیرها را بر گردن روزگار و دیگران بیاندازیم و از خود سلب مسئولیت کنیم.
چڪاوڪ
معماری در یک مرتبه سنگ و رنگ و اندازه و هندسه و خلاء و ملاء است. در مرتبهٔ دیگر دیدگاهی است برای دیدنِ گوهر و گوهر شدنِ دیده.
چڪاوڪ
با رفع بحران و بهبود اوضاع و احوال مدنی، به تدریج پیوندهایی از جنس تعلق‌خاطر و محبت به اموری چون «هم‌محله‌ای» بودن، «همشهری» بودن و «هموطن» بودن معنی می‌دهد. همین پیوندهاست که «جامعه» را نیز از مرتبهٔ «زنده بودن» به مرتبهٔ «زندگی کردن» برمی‌کشد. چراکه محمل این پیوندها دل است و زندگی در دل است که جریان دارد. به سخن دیگر «جامعه» در معنی پیکره‌ای واحد و منسجم، قوی‌دل‌تر است و به سادگی مغلوب غم و شکست نمی‌شود. جامعه در هر مقیاس این توانایی را دارد که از هر بزنگاه شاد یا حتی تلخ بهانه‌ای برای زندگی کردن بسازد.
چڪاوڪ
احساس نارضایتیِ غالب ما از آنجا می‌آید که خود را محکوم به زندگی در زمینی پرآشوب و ناعادلانه می‌دانیم که دیگران برایمان ساخته‌اند. اما کمی که از این زمین «ارتفاع» بگیریم، مسائل‌مان نیز «مرتفع» می‌شود.
چڪاوڪ
مسلما زندگی در جایی که در آن سروکار آدمی بیش از اینکه با پوستهٔ کدرِ موضوعات باشد با مغزِ شفاف و پرتلألوئش است، شیرین‌تر است. در آنجا انسان‌ها حتی مغزِ «زندگی» را می‌زیند و نه پوستهٔ آن را که «زنده بودن» است.
چڪاوڪ
کلمب اگر به کرویتِ زمین باور نداشت، برای رسیدن به شرق راهِ غرب را درپیش نمی‌گرفت. کلمب اگر شجاعت نداشت، قدم به راه نرفته نمی‌نهاد.
چڪاوڪ
فرهنگ است که در شرایط قبض و دشوار بقای جامعه را حفظ کرده و در اوقات فراخی و بسط، سعادتمندی جامعه را تضمین می‌کند. خود فرهنگ مفهومی بسیط است و تشخیص وجود آن به سادگی میسر نیست. لیکن زبان، آئین‌ها، سنت‌ها، آثار تاریخی، و هنرها بر فرهنگ دلالت دارند، و به وجودش شهادت می‌دهند. این موارد به خودی خود فرهنگ نیست بلکه مانند پنجره‌هایی است که از خلال آنها می‌توان فرهنگ را شناخت. فرهنگ در نهانخانهٔ وجود ما مستقر و متداوم است، و با تحولات معمول خللی در آن وارد نمی‌شود. اصلا هر جامعه‌ای واجد فرهنگ است و نمی‌توان جامعه‌ای هرقدر بدوی را بدون فرهنگ تصور کرد. اما تمدن فرصت و موقعیتی است که فرهنگ در آن ظهوری آشکارتر دارد.
چڪاوڪ
استقرار هر چیز به جای خود شرطِ عدل است. در شهری که عدل حکمفرماست همه در متن قرار می‌گیرند و در جای خود و در سرنوشتِ خویش و جامعه و جهانِ خود ایفای نقش خواهند کرد.
چڪاوڪ
در بعدِ زمان فقط معدود لحظاتی هست که مهم است و بقیهٔ سیرِ زمان به فاصله‌ای میانِ آنها تبدیل می‌شود. به این لحظات وقت می‌گوییم. «وقت» دیگر از جنس «زمان تقویمی» نیست. وقت آن تعبیری است که حافظ می‌گوید: دوش «وقت» سحر از از غصه نجاتم دادند. چرا که نجات یافتنش هنگامِ سحر، آن زمان را برای او به یک «وقت» دگرگون کرده است.
چڪاوڪ
اساسا قرار داشتن هر چیز در جای خود منجر به تعادل و پایداری می‌شود؛ بی‌سبب نیست که «بجای بودن» به معنی «پایدار» بودن است و «از جا بردن» درست به‌عکس به معنی «نابود کردن». گاه از «شناخت» تعبیر به «به جا آوردن» می‌کنیم، در واقع تلویحاً بیان می‌کنیم که به دست آوردن شناخت از هر چیز نه در گرو جزءنگری و جدا کردن آن از باقی موضوعات مرتبط، که در گرو فهم آن موضوع به مثابهٔ جزئی از یک انتظام کلان‌تر است. به سخن دیگر وقتی موفق می‌شویم هر امر را در نسبت درستی با امور مرتبط قرار دهیم می‌توانیم بگوییم آن را شناخته‌ایم.
چڪاوڪ
امور لطیف بسیار فرّارند؛ به سخن دیگر آنچیزی که به سختی به دست آمده به آسانی ممکن است از دست برود. لذا تا همیشه نیاز به پرستاری دارد
چڪاوڪ
فرهنگ اجمالاً به معنی داناییِ حاصل از تعامل تاریخی جامعه‌ای انسانی با محیطش است.
چڪاوڪ
بزرگترین مصیبتی که برای جامعه‌ای می‌توان تصور کرد، فراموشی فرهنگش است؛ نسیان اینکه «کیست» و در «کجاست».
چڪاوڪ
وقتی کمیت معیار نیست، افراد با «شخصیتِ» خود و جای‌ها به «مکانتِ» خود شناخته می‌شوند.
چڪاوڪ
سلطهٔ تاریکی به گنگ بودنِ مناسبات می‌انجامد و نابجا عمل کردن. نابجایی محصول گمگشتگی است. گم شدن باعثِ سرگردانی و سرگردانی سببِ اضطراب و هراس می‌شود. نتیجهٔ آن نابجایی و هراس، ظلم است.
چڪاوڪ
کهن ارزشمند است و کهنه بی‌ارزش. در واقع اشیا تا زمانی که کهنه نشده‌اند به درد کاری می‌خورند اما وقتی کهن هستند، وجه کارکردی و روزمره که به سان حجابی ارزش‌های آنان را پوشانده و پنهان کرده کنار می‌رود. به عبارت دیگر در زمان حال وجه کارکردی از اهمیت زیادی برخوردار است. اما با گذشت روزگاران تازه ارزش‌ها خودنمایی می‌کند و آشکار می‌شود.
چڪاوڪ
نگرانم که مَثَلِ «شرف‌المکان بالمکین» دربارهٔ شهر ما مصداق پیدا نکند. نگرانم که مدیران شهری که دوست می‌دارم، بیاد نیاورند که مهم‌ترین مأموریتشان مدیریت رنگ آسمان، لطف نسیم، آواز خوش پرندگان، عطر بوستان‌ها است و همه این تدابیر را باید بیاندیشند تا لبخند بر چهره اهل شهر بنشانند.
چڪاوڪ
ناسیونالیسم در قیاس با تعلق خاطر واقعی به ایران، همچون نسبت ویروس به سلول بدن است که بنا به شباهت زیاد ممکن است دستگاه ایمنی را به مقابله با سلول‌های واقعی وادارد.
چڪاوڪ
با رعایت حرمت‌ها، انسان‌ها با محیط و با یکدیگر در روابط آشنایی و سلم و دوستی قرار می‌گیرند. روزگاری اولین نشانهٔ سلم و دوستی در هنگام حاضر شدن در یک جا، درآوردن کفش‌ها از پای بود. کفش از پای درآوردن مبین احترام و تسلیم و ورود به ناحیهٔ امن و مقدس بوده است.
چڪاوڪ
به سان تاجرِ قصهٔ شازده‌کوچولو، در زمین ما ریاضیات و اعداد آن علمی است که فقط در شمردنِ دارایی‌هایمان به کار می‌آید. اما گزارش‌های مریم میرزاخانی از آسمانِ ریاضیات، آن را عالمِ کیفیاتِ مجرد توصیف می‌کند؛ «عالمی هیجان‌انگیز». در این معنی ریاضیات جان و جوهرهٔ کل هستی است؛ همچون شعر که جوهرهٔ کلام است. هیچ چیز در زمین ما تجسد نیافته، مگر آنکه نخستْ مغزِ لطیفش در عالم ریاضیات خلق شده باشد.
چڪاوڪ
ما نسل اندر نسل در سرزمینی زندگی می‌کنیم که یکی از اصول عدل و عمارت آن رندی بوده است؛ آن‌هم نه به مثابه یک رذیلت بلکه به معنای یک فضیلت؛ یعنی داشتن هنر زندگی لایه‌لایه برای مواجهه مدبرانه و محترمانه با دیگران در سلسله‌مراتبی از احتیاط تا صمیمیت، بسته به محرمیت یا غربت طرف مقابل. به همین دلیل است که خانه ایرانی، چه هفت حیاط و یک هکتار وسعت داشته باشد و چه ۶۰ مترمربع و یک اتاقه باشد، دارای حریم خصوصی منفک از حریم عمومی و اصطلاحاً اندرونی و بیرونی است.
چڪاوڪ
به قول فیه مافیه «هرچه لطیف‌تر است پنهان‌تراست اما قوت و نفوذش بیشتر است»، معانی لطیف‌تر پرده‌نشین‌ترند و ناز بیشتری دارند و فهمشان اثرگذارتر خواهد بود
نادر
بدی نسیان این است که سبب می‌شود از یک سوراخ دوبار گزیده شویم. هرچند نسیان سبب «عبور» می‌شود اما برای تضمین آینده نیاز به «عبرت» است. این عبرت است که از گذشته توشه‌ای برای آینده می‌سازد و بهایی که در گذشته پرداخت شده را صرف ساختن آینده می‌کند. هرقدر نسیان فرآیندی ذهنی و ناخودآگاه است، تذکر و عبرت عملی تؤام با عقلانیت و آگاهی است. در فرآیند نسیان به تدریج اهم دستمایه‌هایی که ممکن بود ما را به یاد تلخی‌ها بیندازد از ذهن زدوده می‌شود در عوض نزد عقل اندک‌مایه‌های تذکر نیز برای مرتکب نشدن دوباره خطا کافیست. هرقدر تجارب گذشته پرهزینه‌تر به دست آمده باشد و وجوه بیشتری از زندگی ما را تحت تأثیر قرار داده باشد، آینه‌های تذکر دور و اطرافمان بیشتر می‌شود و ای‌بسا چیزهایی که تداعی خاصی در ذهن دیگران ندارد، عقل عبرت‌آموز را یاد آن گذشتهٔ دردناک بیندازد و به این ترتیب از فراموشی بکاهد.
چڪاوڪ
میراث فرهنگی اساساً از آن جهت واجد اهمیت است که در خود ارزشی را حمل می‌کند.
چڪاوڪ

حجم

۳۱۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۳۱۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
تومان