بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عشق های خنده دار | طاقچه
تصویر جلد کتاب عشق های خنده دار

بریده‌هایی از کتاب عشق های خنده دار

انتشارات:نیکو نشر
امتیاز:
۳.۳از ۱۴ رأی
۳٫۳
(۱۴)
“همه چیز برای انسانی که دل پاکی دارد، پاک است.”»
sh.tavakoli
دوباره به پارک رفتیم و باز هم به دخترانی که روی نیمکت‌ها نشسته بودند، نگاه کردیم. اتفاقاً خیلی از آن زنان جوان خوش‌قیافه بودند؛ ولی حتی در یک مورد هم همراهشان زیبا نبود. به مارتین گفتم: «یه قانون خاص در مورد این جریان وجود داره: یه زن زشت می‌خواد از درخشش دوست زیباش استفاده کنه. یه زن زیبا هم می‌خواد زیبایی‌اش در پس‌زمینهٔ یه زن زشت، برجسته‌تر بشه
asma.
یه ازدواج خوب بزرگ‌ترین بدبختی واسه یه مرده؛ چون همچین مردی کمترین امیدی به طلاق نداره.»)
hoda.family
حسادت ویژگی مطبوعی نیست؛ ولی اگر در آن افراط نشود (و با عفت ترکیب شود) علی‌رغم دردسرهایش، چیزی گیرا در آن وجود دارد.
hoda.family
اگه آدم فقط مسئول چیزاییه که ازشون آگاهی داره؛ اون وقت آدمای بی‌شعور از پیش واسه هر جرمی که انجام خواهند داد، بخشیده می‌شن.
hoda.family
بذار یه پیشنهادی بهت بدم: دفعهٔ بعد صادق باش و دروغ نگو؛ چون زن‌ها به مردی که دروغ می‌گه، احترام نمی‌ذارن.»
Nafiseh R
شریکی که تصاحبش می‌کنی، که بهت توجه می‌کنه و عاشقته، به آیینه‌ت تبدیل می‌شه، به ملاک اهمیت و شایستگی‌ت.
hoda.family
آه! خانم‌ها و آقایان! انسانی که نمی‌تواند هیچ چیز یا هیچ کسی را جدی بگیرد، زندگی غم‌انگیزی دارد!
sh.tavakoli
«اگه باور نداشتم که برای چیزی بیش از زندگی خودم زندگی می‌کنم، احتمالاً اصلاً نمی‌تونستم زندگی کنم.»
sh.tavakoli
«وقتی خیلی به چیزی باور داشته باشی، به واسطهٔ همین اعتقادت، به چیزی بی‌معنی تبدیل می‌شی. کسی که مثلاً طرفدار یه نظریهٔ سیاسیه؛ هیچ وقت سفسطه‌بافی اون نظریه رو جدی نمی‌گیره و فقط اهداف عملی اون نظریه که پشت سفسطه‌بافیا پنهان شدن، واسه‌ش جدیه. لفاظی و سفسطه‌بافی سیاسی واسه باور شدن نیستن، اونا یه بهونهٔ مشترک و قابل قبولن. مردم احمقی که اونا رو جدی می‌گیرن، دیر یا زود تناقضای اونا رو می‌فهمن، بهشون اعتراض می‌کنن و در نهایت به عنوان مرتد و بدعت‌گذار بدنام می‌شن. نه؛ اعتقاد زیادی اصلاً چیز خوبی نیست. نه فقط تو سیستم‌های سیاسی و دینی که حتی تو سیستم خودمون
asma.
حمله به دیوار محکم احساسات غیرعقلانی با استفاده از عقل، کاری بیهوده است.
sh.tavakoli
شاید می‌خوام در برابر ضرورت مقاومت کنم. شاید می‌خوام به رابطهٔ علّی پشت پا بزنم. شاید می‌خوام پیش‌بینی‌پذیری خسته‌کنندهٔ دنیا رو با ارادهٔ آزادم نابود کنم.»
صبا بانو:)
شاید می‌خوام در برابر ضرورت مقاومت کنم. شاید می‌خوام به رابطهٔ علّی پشت پا بزنم. شاید می‌خوام پیش‌بینی‌پذیری خسته‌کنندهٔ دنیا رو با ارادهٔ آزادم نابود کنم.»
صبا بانو:)
ما با چشمانی بسته از زمان حال می‌گذریم. تنها اجازه داریم چیزی را احساس کنیم و حدس بزنیم که واقعاً آن را تجربه کرده‌ایم. تنها بعد از آن، وقتی این پارچه یکدست شد، می‌توانیم به گذشته نگاهی بیاندازیم و معنای آن چیزی که تجربه کرده‌ایم را درک کنیم.
صبا بانو:)
در زندگی هر انسانی، لحظاتی وجود دارد که در آن‌ها، با حالتی دفاعی عقب‌نشینی می‌کند، وقتی که باید عقب بنشیند و موقعیت‌های کم‌اهمیت‌تر را برای حفظ موقعیت‌های مهم‌تر رها کند.
فرزانه
برادر ساکت بود و ادوارد ادامه داد: «اگه همهٔ حقیقتو به اون بگی و چیزی جز حقیقت بهش نگی، درست همون‌طوری که فکر می‌کنی، با یه آدم دیوونه وارد یه گفت‌وگوی جدی می‌شی و خودتم به یه آدم دیوونه تبدیل می‌شی. دنیای دور من، دقیقاً همین‌طوریه. اگه با سرسختی واقعیتو تو روش بگم، یعنی این‌که جدی‌ش گرفتم. و جدی گرفتن چیزی به این خنده‌داری یعنی از دست دادن همهٔ جدیت. اگه نخوام یه دیوونه رو جدی بگیرم و خودم هم دیوونه بشم، باید دروغ بگم.»
sh.tavakoli
ادوارد گفت: «می‌دونم که آدم رُکی هستی و به این خاطر به خودت افتخار می‌کنی. ولی از خودت بپرس که چرا یه آدم باید حقیقتو بگه؟ چی ما رو وادار به این کار می‌کنه؟ و چرا راست‌گویی رو یه فضیلت می‌دونیم؟ فرض کن یه آدم دیوونه رو می‌بینی که می‌گه ماهیه و همهٔ ما هم ماهی هستیم. تو باهاش بحث می‌کنی؟ تو جلوش لخت می‌شی تا بهش نشون بدی که پولک نداری؟ آیا فکرایی که تو ذهنت هستو تو روش می‌گی؟ خوب بگو ببینم!»
sh.tavakoli
خواه آن‌ها پس از تاریکی هوا یکی‌ـ دو ساعت در خیابان‌ها قدم می‌زدند، خواه به سینما می‌رفتند. امکانات شهوانی پیش پاافتاده و ناچیز این دو گزینه (گزینهٔ دیگری هم وجود نداشت) ادوارد را به این فکر ترغیب می‌کرد که اگر در فضای دیگری هم‌دیگر را ملاقات کنند، احتمالاً به موفقیت خواهد رسید. یک بار با آن چهرهٔ رُک و بی‌تزویرش پیشنهاد داد که برای تعطیلات به ملاقات برادرش در روستا بروند که کلبه‌ای در درهٔ جنگلی کنار رودخانه داشت. او با هیجان زیبایی‌های بکر طبیعت را توصیف کرد، ولی آلیس (که از هر جنبهٔ دیگری خام و ساده‌لوح بود) نگاهی تند به او کرد و با قاطعیت پیشنهادش را رد کرد. این خود آلیس، به تنهایی، نبود که در برابر او مقاومت می‌کرد، بلکه خدای آلیس (با هوشیاری و گوش به زنگی ابدی‌اش) در برابر او مقاومت می‌کرد.
sh.tavakoli
بذار یه پیشنهادی بهت بدم: دفعهٔ بعد صادق باش و دروغ نگو؛ چون زن‌ها به مردی که دروغ می‌گه، احترام نمی‌ذارن
sh.tavakoli
ـ «از اون مهم‌تر این‌که؛ این کار اصلاً اصالت نداره. متوجه می‌شین؟ یه محقق همیشه باید به چیز جدیدی برسه؛ یه محقق نباید چیزی رو که دیگران می‌دونن و نوشتن، کپی کنه.»
sh.tavakoli

حجم

۲۴۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۴۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد