بریده‌های کتاب فرمانده من؛ دفتر اول
شرمنده از اینکه فرماندهان ما بیشتر از خود ما رنج می کشیدند.
hassan fatemi
( مانند گل سرخ به دنیا آمدی، همچون گل سرخ زیستی و در خون سرخ غلطیدی... راه سرخت را ادامه خواهیم داد. )
Amir Kasmaei
کلام محمد نفوذ خاصی داشت. برادرانی بودند که گاه، در اثر فشار کار خسته شده و به قول معروف می بریدند، اما بعد از چند دقیقه صحبت با محمد، تمام مشکلاتشان حل می شد و مجدداً با دلی گرم و امیدوار به سراغ کارشان می رفتند.
فریده
در حالی که اشکهایش را پاک می کرد گفت: - باز هم از کاروان شهدا عقب ماندیم...
niki
بعد درآمد که:( باز هم که از دست عزرائیل در رفتی؟)در اثر هیجان زیاد نفس نفس می زدم. گفتم:( چه کار کنم. بادمجان بم آفت نداره!)
niki
من، اشخاص زیادی را در موقعیتهای مختلف دیده ام. مقاوم ترین افراد، در این گونه لحظات، هیجانی توأم با نگرانی و اضطراب بر وجودشان مستولی می شود. اما انگار علی با بقیه فرق می کرد. لحظات پشت خط، با لحظات پر مخاطره عملیات، که هیجان انگیزترین ساعات برای هر کس دیگر است برای او هیچ تفاوتی نداشت. و یقین دارم که اگر بر قلبش دست می گذاشتی ضربانش طبیعی می زد.
رهگذرِ دنیا
هیچ گاه تظاهر به دوست داشتن شهادت نمی کرد، ولی هر وقت خبر شهادت یکی از یاران و دوستانش را می شنید به حال و هوای دیگری می رفت
Amir Kasmaei
( فُزْتُ وَ رَبَّ الْکعبه).
Amir Kasmaei
گروه با عصبانیت فریاد زد:( پس چرا نیرو نمی فرستید؟)ناگهان از آن سوی بی سیم صدای رسای محمد به گوش رسید که:( مقاومت کنید، ملائکه الله می رسند. )و هم زمان، تلاوت این آیه از سوی او دل های همه ما را تکان داد:( ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا، تتنزل علیهم الملائکه...)
Amir Kasmaei
انفجار شدید است و بلافاصله دود و گاز باروت توی سنگر پخش می شود. هراسان، گوشهایم را تیز می کنم تا صاحب فریاد را بشناسم. چقدر زجرآور است! این فریاد، فریاد مدنی است. فریادی که شاید هیچ وقت به دلیل غرور و متانت او از حنجره اش بیرون نیامده بود. و چه زود معنای حقیقی اش را باز می یابد: ( یا اباالفضل... یا اباالفضل...)قبل از همه خود را بالای سرش می رسانم و او را در میان گرد و غبار تشخیص می دهم. موتور روی پاهایش افتاده و او هنوز فریاد می کشد. دستپاچه شده ام. زیر بغلهایش را می گیرم تا او را از زیر موتور بیرون بکشم ولی... دوباره سرم گیج می رود. پای چپش که فقط به پوست نازکی بند است، زیر موتور جا مانده و از باک سوراخ شده موتور، بنزین مثل ناودان روی زخمهایش می ریزد. سراسیمه موتور را از روی پای مدنی بر می دارم و در حالی که پای آویزان شده اش هم به دنبال ما روی زمین کشیده می شود، او را کشان کشان تا جلوی سنگر می برم
Vahid.Nouri.p

حجم

۸۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۸۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۳۱,۰۰۰
۲۱,۷۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد