بریدههایی از کتاب سوءتفاهم
۲٫۶
(۷)
وقتی آدم جز به کسانی که هم پولدار و هم تنها هستند علاقه به خرج نمیدهد، مجبور است مدت درازی هم انتظار بکشد.
zahra.Askari
از خدای خودتان بخواهید که شما را همچون سنگ کند. خوشبختی اینست که آدم به جای سنگ گرفته شود، تنها خوشبختی حقیقی. مثل سنگ عمل کنید، در مقابل تمام فریادها کر باشید و هر گاه وقتش شد به سنگ بپیوندید. ولی اگر حس کردید که برای ورود درین آرامش کور خیلی لش هستید، به ما بپیوندید؛ به ما در خانهی عمومیمان. خدا نگهدار خواهرم!
سینا
نگاهش کن. در همان لحظهای که حتی سرنوشتش نیز از او بیگانه است، در همان لحظهای که فرصت زندگی او در دست آدمهای خونسرد و بیعلاقهای نهاده شده است، ممکن است این دستها همچون دستهای من که روی رانهایم افتادهاند، همینطور سرجای خود بمانند و او بی این که چیزی بداند تا سپیده دم بزند دوباره زنده شود؛ اما ممکن هم هست که این دستها به طرف او پیش بروند و در اطراف قوزکهای پای او چنبرهای سختی بزنند و او برای همیشه در گوری خالی از خاطرات سرازیر شود.
سینا
من از آن چه که دوست میدارم خیلی دورم و دوری من دارویی ندارد.
zahra.Askari
مارتا: (با شدت) خفه شوید! من دیگر نمیخواهم چیزی ازو بشنوم؛ زیرا ازو متنفرم. او دیگر برای شما هم وجود ندارد. او اکنون به سر منزل تلخ و زنندهای وارد شده است که انسان برای ابد به آن تبعید میگردد. احمق! او آنچه را که میخواست داشتو آنچه را که میجست یافت؛ و اکنون ما همهمان به آن اصل رسیدهایم. این را درک کنید که نه برای او و نه برای ما، نه در زندگی و نه در مرگ، نه وطنی هست و نه صلح و آرامشی.
سینا
مارتا: (پس از لحظهای سکوت با هیجانی افزون) تمام آن چه را که زندگی میتوانست به یک مرد داده باشد به او داده بود. او این سرزمین را ترک کرد. فضاهای دیگر را شناخت، دریا را و موجودات آزاد را دید؛ اما من اینجا ناچیز، سوت و کور، غمزده و فرو رفته در دل این اقلیم، باقی ماندم و به ضخامت خاک چشم دوختم. هیچکس، حتی تو، دهان مرا نبوسید. وبدن مرا برهنه و لخت ندید. مادر به خدا قسم که اینها باید جبران شود؛ و با بهانهی پوچ این که مردی مرده است در لحظهای که من دارم آن چه را لازمم بوده است به دست میآورم، تو نمیتوانی شانه خالی کنی و کنار بروی.
سینا
من آزادیام را گم کردهام و اکنون جهنم دارد برایم شروع میشود.
مارتا: (به سوی مادر میآید و با شدت) این حرفها را پیش از این نمیزدی. در تمام این سالها بماندن پیش من ادامه میدادی و با دستی مصمم پای تمام کسانی را که باید میمردند میگرفتی و در همهی این مدت به آزادی و به دوزخ فکر نمیکردی؛ و گمان نمیکردی که روزی بایدخودت را از زندگی محروم سازی؛ و همینطور ادامه میدادی. حالا پسرت کدام یک از اینها را میتواند تغییر بدهد.
سینا
به هر جهت وقتی مادری قادر به شناختن پسرش نباشند معنیاش این است که وظیفهاش در روی زمین پایان یافته.
سینا
این اطاق برای این ساخته شده است که مردم در آن بخوابند؛ و این دنیا برای آنکه مردمدر آن بمیرند.
سینا
ولی کاملاً جای تأسف است که برای کندن و خلاص کردن یک مرد ازدیوانگیهایش و برای راهنمایی کردنش به طرف صلح و آرامش قطعی، این همه کوشش باید کرد.
سینا
حجم
۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۶۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان