بریدههایی از کتاب اوضاع در ارتفاعات کلیمانجارو رو به راه است
۴٫۳
(۱۲)
اگر بخواهی سر به ارتفاعاتِ بالاتر بگذاری، باید دست از نفس کشیدن برداری.
up
تنهاییِ لعنتی: جای آنکه کمک کند تا نفستان بالا بیاید، از پا درتان میآورد.
Gisoo
تنها وسوسهای که هرگز کسی نتوانسته از پسش برآید: وسوسهی امید.
up
. فرانسویها دربارهی این قضیه حتا ضربالمثل هم دارند؛ «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش.»
بلاتریکس لسترنج
علم دارد با افتخار، همهجوره هوار میشود سرِ آدمیزاد
Gisoo
تازه، یک روز میآید که توجیه علمی شعر و شاعری را هم بگذارند روی میز و مثل یک عارضهی ترشح داخلی دربارهاش صحبت کنند. علم دارد با افتخار، همهجوره هوار میشود سرِ آدمیزاد.
farnaz Pursmaily
تا چهل و هفتسالگی آنچه لازم است یاد گرفته و دیگر نه امیدی بسته به آرزوهای دوستداشتنی و نه به زنها: دلش را خوش میکند به منظرهای زیبا. منظرهها کمتر به آدم رکب میزنند.
siavash fouladi
باید تن داد به اینکه همیشه یک توجیه علمی میزنند تنگِ همهچیز. اینجور موقعها میشود پناه برد به شعر و شاعری، به رفاقت با اقیانوس، گوش سپردن به صداش، ایمان آوردن به راز و رمزهای طبیعت.
farnaz Pursmaily
وقتی فکرش میرود پیش میلیاردها روحی که از آغاز تاریخ پر زدهاند و رفتهاند بالا، اشکش درمیآید: چه منبعِ خارقالعادهای از انرژی هدر رفته. خوب است چندتایی سد عَلم کنند تا درست موقع عروج بگیرندشان. کل زمین را میشود با انرژیشان روشن کرد. همین روزهاست که سرتاپای آدمیزاد مصرفی بشود. تا حالاش که خوابوخیالهای رویایی را ازش گرفتهاند تا با آنها جنگ و زندان بسازند.
farnaz Pursmaily
به چه زبانی مینوشتید؟
داستانِ آفتابپرست را شنیدهاید؟ روی کفپوشِ آبی که بگذارندش، رنگش آبی میشود. روی کفپوشِ زرد، زرد میشود. روی کفپوشِ قرمز، قرمز میشود. روی کفپوشِ چهارخانه که بگذارندش، دیوانه میشود. من دیوانه نشدم، نویسنده شدم.
SFatemehM
این بینی غمگین و حتا این حالتِ طعنهی همیشگیِ نیمچه تردید،
Gisoo
دستور داد رادیو را ببرند تا هیچ اثری از وقایع روز و اخبار لحظهبهلحظه نتواند اطمینان راسخش را به ذات آدمی خدشهدار کند
farnaz Pursmaily
من از علم کینهای به دل ندارم، از بیمسئولیتیِ بعضی دانشمندان دلخورم. بیانیهی پدرِ بمبِ هیدروژنی را خواندهام. میگفت مطلقاً در قبال خرابیها و خسارتهای احتمالیِ ناشی از بمبش مسئولیتی ندارد. عجیب است! دیگر کارشان همین شده: تعداد بسیاری از دانشمندان شروع میکنند به ابداعِ چیزی بهکلی وحشتآور تا بعدش بروند یک بیانیه امضا کنند علیهِ استفاده از آنچه اختراع کردهاند.
SFatemehM
مگر نه اینکه اقیانوس تصویری است از زندگی بیپایان، وعدهی حیاتِ پس از مرگ، واپسین تسکین؟ کمی شاعر... شانس بیاورد روح وجود نداشته باشد؛ تنها راه برای اینکه دُم به تله ندهد. همین روزهاست که دانشمندان بروند سراغش و جِرم حجمیاش را حساب کنند، غلظتش را اندازه بگیرند و سرعتِ عروجش را تخمین بزنند... وقتی فکرش میرود پیش میلیاردها روحی که از آغاز تاریخ پر زدهاند و رفتهاند بالا، اشکش درمیآید: چه منبعِ خارقالعادهای از انرژی هدر رفته. خوب است چندتایی سد عَلم کنند تا درست موقع عروج بگیرندشان. کل زمین را میشود با انرژیشان روشن کرد
mhdjz
تنها وسوسهای که هرگز کسی نتوانسته از پسش برآید: وسوسهٔ امید.
siavash fouladi
دستِآخر هم خواندن روزنامههای بهشدت ناامیدکننده را تعطیل کرد و با مطالعهی چندبارهی شاهکارهای کتابخانهاش کنار آمد تا بتواند در رویارویی با تضادهایی که جاودانگی به فنا تحمیل میکند، نیرویی را که برای ماندن بر سر اعتقاداتش لازم داشت، به دست آورَد.
farnaz Pursmaily
همهی بچهها قصه تعریف میکنند و وقتی بزرگ میشوند، دست از داستان گفتن برمیدارند. اما من دست برنداشتم. مطمئنم یک جایی از وجودم همانطور کودک مانده.
farnaz Pursmaily
شانس بیاورد روح وجود نداشته باشد؛ تنها راه برای اینکه دُم به تله ندهد. همین روزهاست که دانشمندان بروند سراغش و جِرم حجمیاش را حساب کنند، غلظتش را اندازه بگیرند و سرعتِ عروجش را تخمین بزنند... وقتی فکرش میرود پیش میلیاردها روحی که از آغاز تاریخ پر زدهاند و رفتهاند بالا، اشکش درمیآید: چه منبعِ خارقالعادهای از انرژی هدر رفته. خوب است چندتایی سد عَلم کنند تا درست موقع عروج بگیرندشان. کل زمین را میشود با انرژیشان روشن کرد. همین روزهاست که سرتاپای آدمیزاد مصرفی بشود.
SFatemehM
یک روز میآید که توجیه علمی شعر و شاعری را هم بگذارند روی میز و مثل یک عارضهی ترشح داخلی دربارهاش صحبت کنند. علم دارد با افتخار، همهجوره هوار میشود سرِ آدمیزاد.
SFatemehM
راکوسن با صدایی گرفته پرسید «همهٔ اینا رو خودش براتون گفت؟»
«بله.»
«پس روسی حرف میزنه؟»
مأمور پلیس انگار واقعاً یکه خورده باشد، گفت «رفقای جهانگرد، میتونم بهتون اطمینان بدم که ۹۵ درصد مردمِ ما خیلی خوب به زبانِ مادریشون صحبت میکنند و مینویسند.»
«کبوترام میفهمن؟»
مأمور پلیس افتاد به رجزخوانی؛ «رفقای جهانگرد، من هیچوقت پام رو امریکا نذاشتهم، ولی میتونم به شما اطمینان بدم که توی مملکتِ ما، خدمات آموزشوپرورش در دسترس همهست، بدون تبعیض نژادی.»
راکوسن نعره کشید «تو امریکا کبوترایی داریم که از هاروارد فارغالتحصیل شدهن. خودم شخصاً دوازدهتاشونو میشناسم که عضوِ مجلسِ سنان
ebram
درست است که علم پرده از اسرار جهان برمیدارد، روانشناسی موجودات را میکاود، ولی خود آدم هم باید بلد باشد کاری برای خودش بکند، دستوپابسته نباشد، نگذارد باقیماندهٔ خردهتخیلهاش را هم بهزور بگیرند ازش.
Somaye Sanjari
حجم
۶۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۹ صفحه
حجم
۶۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۹ صفحه
قیمت:
۱۷,۰۰۰
۸,۵۰۰۵۰%
تومان