بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تیک‌تاک‌ زندگی؛ بر اساس زندگی شهید یوسف کلاهدوز (قصه‌ی فرماندهان ۱۸) | طاقچه
تصویر جلد کتاب تیک‌تاک‌ زندگی؛ بر اساس زندگی شهید یوسف کلاهدوز (قصه‌ی فرماندهان ۱۸)

بریده‌هایی از کتاب تیک‌تاک‌ زندگی؛ بر اساس زندگی شهید یوسف کلاهدوز (قصه‌ی فرماندهان ۱۸)

امتیاز:
۴.۵از ۳۱ رأی
۴٫۵
(۳۱)
متوسط بودن اصلاً خوب نیست. باید ممتاز باشید
حکیمی
«هر وقت می‌خواهی کاری را شروع کنی، نگذار چراها و فایده‌ها بیایند جلو. چون آن وقت حتما تو می‌روی عقب و یک کار خوب هیچ وقت شروع نمی‌شود.»
حکیمی
وظیفه ما آموختن اخلاق به دیگران نیست. هر انسانی خوب و بد را می‌شناسد. فقط باید وجدان اخلاقی‌اش بیدار شود و این با حرف نمی‌شود.
حکیمی
«متوسط بودن اصلاً خوب نیست. باید ممتاز باشید، در همه چیز: تحصیل، مطالعه، تفکر و حتی آمادگی جسمانی. این‌طوری امین دیگران می‌شوید. برای هر کاری به سراغ شما خواهند آمد. هنرتان در این است که شخصیت مذهبی و طرز فکرتان بر همگان پوشیده باشد. وظیفه ما آموختن اخلاق به دیگران نیست. هر انسانی خوب و بد را می‌شناسد. فقط باید وجدان اخلاقی‌اش بیدار شود و این با حرف نمی‌شود.»
f.fami
یوسف با تعجب به او نگاه کرد و گفت: «هر وقت می‌خواهی کاری را شروع کنی، نگذار چراها و فایده‌ها بیایند جلو. چون آن وقت حتما تو می‌روی عقب و یک کار خوب هیچ وقت شروع نمی‌شود.»
رها
یوسف با تعجب به او نگاه کرد و گفت: «هر وقت می‌خواهی کاری را شروع کنی، نگذار چراها و فایده‌ها بیایند جلو. چون آن وقت حتما تو می‌روی عقب و یک کار خوب هیچ وقت شروع نمی‌شود.»
tadai
حالا در این خانه کوچک، یوسف خوشحال بود که بیشتر وسایل را خودش ساخته است. بعدازظهرها که از مرکز رزمی برمی‌گشت، دوش می‌گرفت، لباس عوض می‌کرد و بعد دوربین عکاسی، بوم و رنگ نقاشی را برمی‌داشت و می‌رفت سراغ کوچه‌های قدیمی و خلوت. کوچه‌های خلوتی که شاخه‌های بهار نارنج از دیوارهای کاهگلی باغ‌های آن‌ها آویزان بود. از هر منظره‌ای که خوشش می‌آمد، اول عکس می‌گرفت و بعد شروع می‌کرد به نقاشی کردن.
|قافیه باران|
روزگار به میل ما نمی‌چرخد.
هدی
کمد اتاقش همیشه پر از هدیه‌های کوچک و بزرگ بود که به بچه‌های فامیل، وقتی می‌آمدند خانه یا می‌رفت به دیدنشان، می‌داد: بسته‌های مداد رنگی و مداد شمعی، کتاب داستان، وسایل کار دستی و... هر کتابی برای بچه‌ها می‌خرید، اول خودش می‌خواند بعد هدیه می‌داد.
|قافیه باران|
یوسف مرد تنهایی بود. هم بین هنرمندها و هم بین مذهبی‌ها. او اعتقاد داشت در این دنیا تنها دین و هنر است که می‌تواند به روح انسان تعالی ببخشد و زندگی یکنواخت او را از حرکت در سطح و ظواهر زندگی جدا کند. یوسف دنیا را فقط برای زندگی خوب کردن دوست داشت والا ارزشی برای آن قائل نمی‌شد.
|قافیه باران|
«متوسط بودن اصلاً خوب نیست. باید ممتاز باشید، در همه چیز: تحصیل، مطالعه، تفکر و حتی آمادگی جسمانی. این‌طوری امین دیگران می‌شوید. برای هر کاری به سراغ شما خواهند آمد.
رها
برای اینکه حوصله‌اش سر نرود، آواز می‌خواند؛ آوازهای کوتاه و بلند و با شعرهایی که از پدرش یاد گرفته بود و در مدح و مرثیه اهل بیت: باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
Mohammad
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی‌نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
Mohammad
می‌گفت: «من نمی‌فهمم تو برای همه کلاه و پوستین گرم و نرم می‌دوزی، پس چرا باید گوش‌های خودت از سرما مثل لبو سرخ بشود و این کت نازک را بپوشی! بالاخره این سوز سرما تو را از پا می‌اندازد
Mohammad
«تو باید بدانی چه اتفاقاتی و چه جریاناتی در اطرافت می‌گذرد و بعد انتخاب کنی چطور زندگی کردن را. خوردن، خوابیدن، تفریح و گاهی کتابی هم خواندن، کافی نیست.»
hanieh.b
یوسف با تعجب به او نگاه کرد و گفت: «هر وقت می‌خواهی کاری را شروع کنی، نگذار چراها و فایده‌ها بیایند جلو. چون آن وقت حتما تو می‌روی عقب و یک کار خوب هیچ وقت شروع نمی‌شود.»
Ati
گفت: «رها کن تلویزیون را حسن! وقتت را تلف نکن! برو هرجا را خواستی ببین. استودیو را انتخاب کن، بودجه‌ها را برآورد کن، سپاه تهیه‌کننده این فیلم می‌شود.»
Ati
می‌گفت: «متوسط بودن اصلاً خوب نیست. باید ممتاز باشید، در همه چیز: تحصیل، مطالعه، تفکر و حتی آمادگی جسمانی. این‌طوری امین دیگران می‌شوید. برای هر کاری به سراغ شما خواهند آمد. هنرتان در این است که شخصیت مذهبی و طرز فکرتان بر همگان پوشیده باشد. وظیفه ما آموختن اخلاق به دیگران نیست. هر انسانی خوب و بد را می‌شناسد. فقط باید وجدان اخلاقی‌اش بیدار شود و این با حرف نمی‌شود.»
صلوات
اولین سؤالی که زهرا از او پرسید این بود: «شما با شاه موافقید؟» یوسف غافلگیر شده بود. او اصلاً عادت نداشت راجع به اعتقاداتش به راحتی حرف بزند. از طرفی از صراحت این دختر هم خیلی خوشش آمده بود. کمی فکر کرد و بعد گفت: «خانم پیش خودتان بماند، اگر می‌بینید من توی ارتش هستم، دلیل دارد و الا من این سیستم را فاسد می‌بینم.»
صلوات
اولین کتابی که به زهرا داد بخواند، «سووشون» اثر سیمین دانشور بود. چند روزی بیشتر از ازدواجشان نمی‌گذشت. خندید و به زهرا گفت: «شخصیت‌های این داستان هم مثل من و تو اسمشان یوسف و زهراست.»
صلوات
«بزرگ‌ترین خدمت پدر و مادر به فرزندانشان همین است که ذهن آن‌ها را با مسائل اصلی زندگی درگیر کنند تا در بزرگ‌سالی به دنبال پاسخ و هدف برای زندگی‌شان باشند نه ظواهر و دل‌خوشی‌های زود گذر و مقطعی.»
صلوات
یوسف مرد تنهایی بود. هم بین هنرمندها و هم بین مذهبی‌ها. او اعتقاد داشت در این دنیا تنها دین و هنر است که می‌تواند به روح انسان تعالی ببخشد و زندگی یکنواخت او را از حرکت در سطح و ظواهر زندگی جدا کند. یوسف دنیا را فقط برای زندگی خوب کردن دوست داشت والا ارزشی برای آن قائل نمی‌شد. درک او و روحیاتش برای اطرافیان، کار ساده‌ای نبود.
fr
این دنیا تنها دین و هنر است که می‌تواند به روح انسان تعالی ببخشد و زندگی یکنواخت او را از حرکت در سطح و ظواهر زندگی جدا کند.
zahra.n
آیا اتفاقات زندگی بهتر است به میل ما پیش برود؟ یا اساس تغییر و رشد در انسان، سختی است، شکلی از زندگی که خارج از تصورات و انتظارات ما اتفاق می‌افتد.
parimah
یوسف با تعجب به او نگاه کرد و گفت: «هر وقت می‌خواهی کاری را شروع کنی، نگذار چراها و فایده‌ها بیایند جلو. چون آن وقت حتما تو می‌روی عقب و یک کار خوب هیچ وقت شروع نمی‌شود.»
parimah

حجم

۴۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۴۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۵۰%
تومان